یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، کانال تلگرام @starish_shop,اینستاsoheildeco

یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، کانال تلگرام @starish_shop,اینستاsoheildeco

کیش،مات،2

سفر بعدی سه سال بعد بود،احساس میکردم جزیزه کمی شلوغتر شده،اما به همان زیبایی و لطافت و تمیزی.

بعد از اون بارها به کیش رفتم و متاسفانه سال به سال متوجه افول این جزیره زیبا شدم.یادمه یکبار مصادف شده بود با کارتی شدن بنزین،و تاکسی ها راضی به رفتن به مسیرهای دور نبودن،بهانه هم نبود بنزین بود،حتی گاهی کولر هم روشن نمیکردن.

کم کم جزیره مشکل زباله پیدا کرد .البته هنوز هم نمیدونم با زباله هاشون چیکار میکنن .

خیابان ها شلوغ شده .دوربین های ثبت تخلف همه جا هست .راننده ها دیگه کمربند نمیبندن .

فروشنده ها زیاد حوصله ندارن .

و امسال در بین فضای سبز و اسکله موش دیدم .

به جای دیدن خرچنگ و مرغای ماهیخوار .

همیشه در ساحل پر از بقایای مرجان بود .پارسال در رادیو کیش خواهش میکردن مسافرا بر ندارن از ساحل .چون مداخله در محیط زیست محسوب میشه .ولی امسال خیلی کم بود .

پشت هتل ما بوی دریا میامد .کاملا مشخص بود که نزدیک ساحل بودیم .اما متاسفانه ساخت و ساز های زیاد دسترسی اون‌منطقه رو به ساحل محدود کرده بود .مجبور بودم هر روز صبح نیم ساعت پیاده روی کنم تا به یه اسکله نزدیک برسم .

کم کم دیگه از اون کیش که میشناختم چیزی نمی مونه .حتی به فکر افتادم به قشم برم .شاید بتونم بکر بودن رو در قشم‌پیدا کنم .

و این بود قصه من و کیش زیبا .


کیش ،مات،1

بار اول که به کیش رفتم،سال 72 بود.در شرایط روحی بسیار بدی بودم.افسردگی شدیدی بعد از تولد فرزند دومم پیدا کرده بودم.خانواده درگیر سکته قلبی پدر همسرم بودن،ناخن انگشت پای چپ داخل گوشت رفته بود و عفونت کرده بود.ناچار به جراحی شدیم.

یکی از دوستانم که اون زمان مجرد بود پیشنهاد رفتن به جزیره کیش رو داد.خوب اون زمان مثل الان نبود،وقتی میگفتی کیش مثل این که رفته باشی دبی،و انصافا هم به همون زیبایی بود.

خلاصه همسر هم یه کمی دست دست کرد،به جیبش نگاه کرد،با مادرم مشورت کرد،و خلاصه توافق کردن برای بهتر شدن حالم برم کیش.اونم دو شب،یعنی تور همین جوری بود.

و به این صورت بود که من با چشمی اشک آلود،با انگشتی باندپیچی شده،دو پسر بچه پنج ساله و شش ماهه رو برای مادر و همسرم گذاشتم و عازم جزیره زیبای کیش شدم.

وقتی از هواپیما پیاده میشدم،با اولین نفسی که کشیدم،بعد از مدت ها تونستم لبخند بزنم.چه بهشتی بود.

هوای مرطوب و لطیف،مردمانی مهربان و مودب.

در خیابان ها اتومبیل ها از فاصله دور برای عابران پیاده میایستادن،برعکس تهران که پا روی گاز میگذارن.

یادمه هنوز هیچ جای ایران بستن کمربند اجباری نبود،هیچ کس کمربند اتومبیل نمیبست.

اما در جزیره کیش همه راننده ها کمربند میبستن.

دقیقا حس و حال رفتن به خارج کشور رو داشتم.با این تفاوت که پول خودمون رو خرج میکردیم و به زبان خودمون حرف میزدیم.

از اون طرف فروشنده ها انقدر با حوصله و آرام کار میکردن که برای ما تهرانی های بی حوصله و عجول غیر عادی بود.

ساحل تمیز،و گسترده.آرامش و امنیت در هوا موج میزد.صبح ها به ساحل میرفتیم و بعداز ظهر ها هم به تماشای غروب خورشید مینشستیم،لازم به ذکر هست که بقیه مدت هم در پاساژها میگشتیم.

فکر شام و نهار و صبحانه هم نبودیم،دیگران به ما خدمت میکردن.چه دو روزی بود،البته روزش خیلی خوب بود،اما شب ها همش خواب گریه کودکم رو میدیدم و از خواب میپریدم.

خلاصه که کیش برایم بهشتی بود در روی زمین،زیبا و دست یافتنی.

زمانی که از دو شب سفر برگشتم زمین تا آسمان فرق داشتم.از اون افسردگی خبری نبود،نمیگم کامل از بین رفته بود،اما عقب نشینی کرده بود.دیگه مزاحم زندگی روزمره نبود ،وتمیزی جزیره مثال زدنی.

ادامه دارد...