یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، کانال تلگرام @starish_shop,اینستاsoheildeco

یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، کانال تلگرام @starish_shop,اینستاsoheildeco

زن متاهل

داشتم با خودم فک میکردم خانم های متاهل معمولا به سه دسته تقسیم میشن. 


1- اونا که همه اولویت رو به خانواده خودشون میدن و درجه دوم بچه شون و سومی اگر شد همسر. یکی از دوستام که زندگیش به بن بست رسیده بود شوهرش در مهمترین مسئله ای که تاکید میکرد این بود که من نفر سوم زندگی همسرم هم نبودم.


2- اینا که فقط به همسرشون اهمیت میدن. در واقع نفراول و دوم همسره . نفر سوم بچه و اگر شد خانواده. اینهم دیدم که باعث پر توقعی همسر میشه و اعتماد زیاد به اینکه همسر همیشه هست و تحمل میکنه تمام رفتار ها رو. 


3- بعضی ها هم فقط به خودشون اهمیت میدن. دائم آرایشگاه هستن و ماساژ و شنا و خرید . خوب این ها هم یه نوع دیگه هستن و جالب این جاست که خیلی هم از طرف آقایون ساپورت میشن و به اصطلاح نازشون خریدار داره.


قصد قضاوت ندارم فقط خواستم یه نیمچه تقسیم بندی بکنم . جالب اینه که وقتی فک کردم دیدم من دائما از این دسته به اون دسته میرم . یه وقت به همسر میرسم و وقتی مطمئن شد که دیگه هستم ولش میکنم سه روز میرم خونه مادرم . بعد گاهی به بچه ها میچسبم بعد وقتی پر رو میشن میزنم تو کاسه کوزه شون. گاهی وقتا هم میچسبم به خودم و زیر بار حرف زور هیچ کدومشون نمیرم. برای همین اطرافیان میدونن باید با احتیاط نزدیک بشن.


البته فک کنم یه دسته جا افتادن . اونا که همیشه به بچه هاشون میچسبن و از بقیه غافل میشن. 


اینا اگه بتونن با طرفشون به تعادل برسن و زندگی کنن اشکالی نداره . اما اگه به بن بست بخورن اونوقته که میگن تو این جوری بودی. اگه اون جوری بودی به مشکل بر نمیخوردی.

با مزه بود

بازرگانی زنی زیبا داشت که زهره نام داشت عزم سفر کرد برای او لباسی سفید تهیه کرد و کاسه ای نیل به خادم داد و گفت هر وقت زن حرکت ناشایستی کرد یک انگشت نیل بر لباس او بزن تا وقتی که آمدی من بدانم چقدر کار ناشایست انجام داده. پس از مدتی به خادم نامه نوشت که:
چیزی نکند زهره که ننگی باشد
بر جامه او ز نیل رنگی باشد
خادم نوشت: 
گر آمدن خواجه درنگی باشد
چون باز آید زهره پلنگی باشد

حکایات عبید زاکانی / خواجه نظامالدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی

این پیرمردها...

صبح ها که میخوام سوار شم و به محل کار بیام دو سری ماشین هستن .یه سری ماشین هایی که فقط تا مترو میرن و در یه مسیر راحت و بی ترافیک 750 تومن میگیرن واکثرا هم خالی میرن و تعدادشون هم خیلی زیاده . برای من که میخوام تا میدون آزادی بیام ماشین خیلی کمه . باید وایسم تا یکیشون تا میدون بره . اینایی که تا میدون میرن اغلب مسن هستن . یعنی از موندن تو ترافیک نمیترسن. و خدا به هم کارشون برکت میده .اغلب هم مسیر مترو نصیبشون میشه هم بعد از مترو برای آزادی سوار میکنن . و این یعنی برکت کار.

خدایا این پیرمردا رو حفظ کن که اینقدر سخت کوش هستن و از کار سخت نمیترسن.

گل مژه

یادمه گل پسر یه ساله بود . یه گل مژه کوچولو داخل پلک بالاش در اومده بود . هر چی صبر کردم سر باز نکرد و همین جوری موند. چند تا دکتر بردم کمی پماد و قطره دادن ولی افاقه نکرد . آخرش گفتن باید یه جراحی کوچولو انجام بدیم و گل مژه رو در بیاریم. منم که عمرا بچه یه ساله رو بدم برای جراحی. یه کمی با خدا درد دل کردم . بعد به فکرم رسید با چایی بشورم. حتما میدونید وقتی چایی تازه دم میکنید اون سر چایی یا به اصطلاح گلش خاصیت دارویی داره . معولا به بچه ها از گلش میدن. برای شستشوی چشم به صورت ولرم هم خیلی خوبه . خلاصه یه هفته تمام هی چایی دم کردم هی با گلش به صورت ولرم کمپرس کردم . بعد از یه هفته سر گل مژه باز شد و تخلیه شد. ما هم از مضرات اون عمل مصون موندیم . خواستم بگم شاید کسی مبتلا شده باشه براش مفیده.


پست قبل یادتونه . من و گل پسر تو لاین با هم صحبت میکردیم . منتها چون من نمیفهمم اینا چه فرقی با هم دارن به همشون میگم وایبر. خلاصه اینکه پنجشنبه شب لاین گل پسر رو هک کردن . اینم یه تجربه که مواظب مجازی هاتون باشید . خلاصه مطلب اینکه راه ارتباطی ما بسته شد.

شرح حال

1- ما یه دوست قدیمی داریم بنام عمو سیبیلو که به دلیل لو رفتن وبلاگش جمع کرده و رفته . انشاله که دوباره برمیگرده بازگشتی پیروزمندانه و خبری از خودش میده.(دلمون براش تنگ شده شدید)

2- جانم براتون بگه از وقتی سر کار قبلی بودم پام درد گرفته بود. من که خودم تصادفی بودم ولی شرایط کاری و طبقه چهارم بودن هم مزید بر علت شده بود که پام درد بگیره. از وقتی سر کار جدید رفتم چون مسیر طولانی تر شده بود و مترو سواری هم جزوش بود پادرد بدتر شد. کار به عکس و دکتر کشید و تشخیص دیسک کمر دادن. خلاصه مجبور شدم چن روز مرخصی نداشته رو بگیرم و استراحت کنم . بعدش هم با سلام و صلوات میام و میرم. البته همش با اتومبیل چون دیگه مترو سواری قدغن شده. 

3- خدا رو شکر فعلا اوضاع بهتر


4- این مکالمه من و گل پسره:مامان چرا میری سر کار . خودتو اذیت میکنی مریض میشی ما هم شام و نهار نداریم


مامان : نمیتونم تو خونه بشینم . اصلا فایده نداره . من  و تو باید از هم طلاق بگیریم . بعد این همه سال زندگی هنوز

نفهمیدی من زن تو خونه نشستن نیستم . اگه تا حالا نفهمیدی بعد از این هم نمیفهمی. بابا جونم خلاص مهرم آزاد. من اگه بشینم تو خونه افسرده میشم همین یه لقمه شل و کوفته رو هم نمیپزم.


گل پسر: همین الان هم جدا شدیم منتها محضری نکردیم . هفته به هفته همدیگه رو نمیبینیم. آخه اینم شد زندگی. من دیگه به مرحله عصیان رسیدم . بابا میخوام مامانمو ببینم به کی بگم.


مامان : شما از وقت مهمونی رفتنت بگذر منم میبینی. شما شب کاری ساعت کاریت عجیبه به من چه:


این گفتگو بین من و پسر بزرگم در وایبر صورت گرفته . از همون اول همسر فهمید من ادم تو خونه نشستن نیستم و همیشه همکاری کرد. اما امان از پسر اولم . مثل یه شوهر بداخلاق همش میخواد منو تو خونه نگهداره. خدا به همسرش رحم کنه . البته فک میکنم تمام این حرفا مال ماماناست و در مورد همسر قضیه فرق میکنه.