پریروز وقتی میخواستیم از محل کار سوار بشیم ، هر چی ایستادیم کسی سوارمون نکرد.
از دور یه پیکان میومد. همکارم گفت پیکان که سوار نمیشیم.
گفتم بیا بریم پنج دقیقه هم زودتر برسیم پنج دقیقه است.
خلاصه سوار شدیم و انقدر خوب و سریع ما رو به مقصد رسوند که مات موندیم.
راه های در رو بلد بود.
خلاصه گفتم دیدی پیکان هم میشه سوار شد.
انگلیسی ها یه ضرب المثل دارن که میگه :dont judge a book by its cover.
امیدوارم دیکته اش درس باشه
امروز صبح بر خلاف همیشه که در انتهایی ترین نقطه واگن خانم ها سوار میشدم ،
اولین قسمت سوار شدم که چسبیده به واگن آقایون بود.
قبل از ایستگاه میدان آزادی یه خانم جوان بلند شد و در بین واگن ها رو قفل کرد که ایستگاه بعدی
آقایون داخل واگن خانم ها سوار نشن. متاسفانه تو ایستگاه آقایون از درب خانم ها وارد شدن و
تذکرات مسئول مترو هم افاقه نکرد.
فقط دوتا خانم ایستاده بودن و بقیه آقا بودن . انصافا آقایون کاملا به هم چسبیده بودن
و یه حریم بین خودشون و اون دوتا خانم ایجاد کرده بودن.
فقط کافیه دوتا مرد بیمار باشن تا کاسه و کوزه سر همه آقایون بشکنه . دلم میسوخت
برای مردایی که فقط به خاطر یه وجب جای ایستادن اینهمه سرزنش میشن.
خانم ها اعتراض میکردن و بعضا با الفاظ بدی اعتراضشون رو بیان میکردن .
البته خانم ها هم حق داشتن. وقتی گیر همون دو تا مرد مریض افتاده باشی نمیشه توقع دیگه ای ازت داشت .
کاش میشد با هم مهربانتر باشیم . کاش میشد آقایون همه رو به چشم بستگان خودشون ببینن و
با هم مهربان باشم و خانم ها هم همینطور.
به نظر شما چطور میشه مهربانی رو در جامعه ترویج بدیم .
یادمه یه بار پسر بزرگه با دوتا از پسرای همسایه مشکل پیدا کرده بود
. همه 8 ساله بودن . خلاصه کار داشت به جاهای باریک میکشید.
هر سه تا رو جمع کردم و براشون از محله های قدیم تعریف کردم
. گفتم قدیما بچه محل بودن یه مسئله ناموسی بود .
لزومی نداشت همه با هم دوست باشن و رفت و آمد کنن اما اگر بچه محل بودن یعنی پشت هم بودن .
ادم غریبه حق نداشت به یه بچه محل توهین کنه یا به دخترا شون نگاه چپ کنه .
شما هم بچه محل و همسایه همدیگه هستید . اگر هم اختلاف عقیده دارید داشته باشید .
ادم با خواهر و برادرش هم اختلاف داره . اما دشمنی نه .خلاصه با هم خوب شدن .
یعنی دیگه به فکر دشمنی نبودن.
اونا که فهمیدن. از این تعابیر زیاد داریم . هم محل. هم سایه . هم وطن .
کاش دوباره به این مفاهیم بر میگشتیم
.چقد من امروز صبح فیلسوف شدم.
مهربانی یکی از ویژگی های انسانهاست
انسانها معمولا خشن و بی رحمند
اما صفت مهربانی و دلسوزی هم ویژگی انسان است
بسته به این که چقدر این ویژگی تقویت شود انسانها رئوف و مهربان می شوند
مهربانی گاهی با حماقت اشتباه گرفته می شود که هیچ ربطی به هم ندارند
چون فردی که مهربان باشد هوشیار است و مهربانی را آگاهانه انتخاب می کند
هیچوقت خود را مجبور نمی داند و تحمل نمی کند
بلکه مهربانی با زندگی برایش یک معنی دارد
در واقع مهربانی با هوشمندی ارتباط مستقیم دارد
چیزی که این روزها به آن توجه نمی شود
مهربانی فقط این نیست
که من هرچه آدم فقیرتر و مظلوم تر از خود را ببینم برایش دل بسوزانم
یا اینکه هر که با من خوب باشد مهربان باشد آسان گیر تر باشد با او مهربانم
همه در این شرایط مهربانند اگر نباشند جای تعجب دارد!!!
بلکه مهربانی واقعی وقتی ست که انقدر قدرت و هنرش را داشته باشی
که بتوانی با کسی که به تو سخت می گیرد باتو نامهربان است و به تو بدی می کند مهربان باشی
چون او قطعا به دلسوزی تو بیشتر نیاز داره
نامهربانی و بدی و انعطاف نداشتن فقط یک نشانه است
و تنها دلیلش کمبود عشق است
کمبود عزت نفس است
که از کودکی تا الان منجر به این بیماریها میشود
غرور و تکبر و نفرت جایگزین میشود
و یک انسان مهربان دست آدمی که در باطلاقی در حال فرو رفتن است
را تا جایی که خودش در آن فرو نرود را می گیرد.
گاهی آدمها به یک حیوان رحم و شفقتی دارند و این را مهربانی می پندارند
ولی توان این را ندارند که با یک انسان مهربان باشند
مطمئن باش یه آدم مهربان خیلی چیزها را می فهمد
اما شاید به روی خوش نیارد
چون به حرمت انسانی تو احترام می گذارد آنرا احمق و ساده فرض نکن
می خواهد هر چیز سیر طبیعی خودش را داشته باشد
و تو آزادانه انتخاب کنی وتنها به تو آگاهی می دهد
برای یه آدم مهربان فرقی نمی کنه کجا باشه یا چی داشته باشه
مهم اینه که در هر جایی خود را مسئول خودش می داند و به خود باوری رسیده
اشتباهاتش را به گردن بقیه نمی اندازد و آن را با جان ودل می پذیرد
مهربانی واژه ایست پر معنی که داشتن این ویژگی هنر می خواهد
خردمندی می طلبد و هیچ جایی با حماقت همپوشانی ندارد
"اما ای تن درستان و تیز روان ، زنهار که در برابر لنگان ملنگید
و این را مهربانی مپندارید.جبران خلیل جبران"
حماقت از روی ناآگاهی و بی خردی ست
و مهربانی اوج شکوفایی خرد و احترام به انسانیت است
مهربانی ،عشق وعقل در یک مسیرند!!!
شهریار محرز
سهیلا نوشت: بدان را دوست دارید ای عزیزان
که خوبان هر کجا باشند عزیزند
شاید برای هر کدام از ما در طول زندگی موقعیتهای مختلفی برای ایجاد یک رابطه عاطفی بوجود آید. اما نکته مهم، دارا بودن شرایط رابطه برای هر دو طرف است. یکسان بودن شرایطی نظیر: متاهل و یا مجرد بودن، اقتصادی، سنّی، تحصیلی، مذهبی و حتی شرایط فیزیکی و ظاهری، بسیار حائز اهمیت است.
خطرناک ترین رابطه، وارد شدن به روابط غیر متعارفی نظیر رابطه با یک مرد متاهل و یا یک زن متاهل است که نه تنها نامش عشق نیست بلکه بسان باتلاقی است که هر لحظه طرفین را به عمق خود میکشد.
فرقی نمیکند این رابطه در دنیای واقعی باشد یا در دنیای مجازی، مهم چگونگی مواجه شدن با چنین موقعیتهاست. بی شک آموزشهای خانواده و برخورداری از عزت نفس بالا و تقویت آن بوسیله عواملی نظیر باورهای مذهبی تاثیر بازدارندگی بالایی خواهد داشت. هر چند که تعهد و پایبندی به اصول اخلاقی تزریق شدنی نیست ولی قابل آموزش و فراگیری است!
رابطه ایی که وجودش آرامش روحی و جسمی برای طرفین نداشته باشد در هر سطحی که باشد نیاز به بازنگری دارد.
بد نیست قبل از وارد شدن به یک رابطه از خودمان سوال کنیم "به چه قیمت"...
(متاسفانه نام نویسنده رو فراموش کردم ولی از جایی گرفته شده)