یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، کانال تلگرام @starish_shop,اینستاsoheildeco

یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، کانال تلگرام @starish_shop,اینستاsoheildeco

بوسه

یه ویدیو دیدم یه خانمی تو پله برقی خم میشد  یه آقا یا یه خانم رو میبوسید و از کنارشون با لبخند رد میشد و میرفت. واکنش آدما خیلی جالب بود. همه اولش میترسیدن بعد با شک و تردید نیگا میکردن فقط پیرمردا لبخند میزدن و تا مدتها شنگول بودن. جون ها زیاد خوششون نمیومد. بامزه بود.

آدم پر توقع

مشخصات آدم پر توقع

1 - درباره خواسته خود اصرار می ورزد

2 - به شرایط و امکانات دیگران توجه ندارد

3 - توقعاتش تمام نشدنی ست . هر کاری برایش انجام شود باز طلبکار است

4 - فرق بین میل و حق خود را نمی داند . این بچه ها هستند که میل خود را حق خویش می دانند . پس اگر فرد بزرگی میل خود را حق خویش می داند هنوز بچه است و از نظر فکری بالغ نشده است .

خود فرد نیز ارامش ندارد زیرا دائم خود خوری می کند چرا کسی به خواسته هایش توجه نمی کند یا تنها مانده است .

ان وقت است که ب دامان گله و شکایت و رنجور نمایی و مظلوم نمایی می افتد اما دیگر کار از کار گذشته و تنها راه بازگشت به وضع سابق دست کشیدن از توقعات بی مورد و بی جاست .



شهریار محرز

شش قلو

در ادامه تاکسی سواری های اخیر امروز یه آقایی سوارمون کرد و از همون اول شروع کردبه قصه گویی.

که خلبان اف 14 بوده سال 59 رفته آب و فاضلاب کار کرده.

حالا اینا هیچی یه جفت پسر دوقلوی 40 ساله داشت شش تا دختر شش قلوی 30 ساله.

یعنی زایمان دوم خانم شش قلو بوده . همه هم مجرد هستن. همه هم شاغل هستن و کارای خوب دارن از شهردار تا مدیر بانک و مدیر دبیرستان و غیره .گفت یکی از دوستام که دوقلو داره برای دوتا از دخترا خواستگاری کرده بچه ها قبول نکردن . گفتم خوب میترسن برادر من . خودشون شش قلو بودن اونا هم که دو قلو بچه هاشون میشن ده قلو/ ادم تو این دوره و زمونه یه قلش رو هم نمیتونه بزاد و بزرگ کنه چه برسه به چن قلو . بگرد یه قلو براشون پیدا کن. جاتون خالی ما که خیلی سر گرم شدیم تو اون ترافیک ولی نفهمیدم سر کار بودیم یا جریان واقعی بود.

مترو

مسیر جدید مترو داره . ادم هایی که این قسمت میبینم با محل کار قبلی تفاوت دارن.

روزای اول مثل خانم ها عقب می ایستادم تا همه برن خلوت بشه بعد برم سوارشم.

دیدم نمیشه نصف شب هم نمیرسم . یعد یاد گرفتم مثل بقیه تو صف وایستم و سوار شم .

البته هل نمیدم تا جایی که از عقب هل ندن . در این صورت عذرم موجه.

بعضی دختر خانم ها عادت دارن مقتعه و روسریشون رو تو قسمت خانم ها میاندازن رو دوششون.

امشب یه دخترجوون که موهاشو دم اسبی کرده بود مقنعه اش رو انداخته بود .

از اون جایی که مترو شلوغ بود دم موهاش تو صورت و دهان یه دختر جوون دیگه بود

که بیچاره هرچی صورتش رو میچرخوند باز هم فایده ای نداشت. خلاصه منظره خنده داری بود.

چرخ فلک

    چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد                                    من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک


جریان مشکل کاری و درگیری با رییس بود . یه ادم بی عقل که با تصمیمات نادرستش کل مجموعه رو زیر سوال برده بود .

یه ادم ضعیف که تحمل دیدن افراد قوی زیر دستش رو نداشت . خیلی تحمل کردم . صبوری کردم .

مثل پیرزن ها نشست پست سرم حرف زد  . بد گویی کرد. انقدر فضا برام سنگین شده بود

که صبح ها وقتی میخواستم برم به محل کارم حالت تهوع داشتم . اون نامه هم فایده ای نداشت

و شر و ور تحویلم داده بود. یه هفته غذا نپختم . یعنی انقدر زهر از وجودم میجوشید که همه غذا رو هم مسموم میکرد.

تو خونه هم نمیتونستم حرف بزنم چون میگفتن نرو سر کار و بشو مامان خونه . نشستم با خدا درد دل هامو کردم .

گفتم خدایا میدونی که نمیتونم تو خونه بمونم . دوباره افسرده میشم . خودت یه راهی جلو پام بذار.

تو این سن چه جوری کار پیدا کنم . خلاصه توکل کردم به خدا و پاشنه کفشم رو ور کشیدم و رفتم دنبال کار.

یه پنجشنبه بود . البته در همون مسیر کاری خودم. اولین جایی که رفتم متاسفانه در حال تعطیل شدن بودن

و یه کم  با هم صحبت کردیم و یه چند تا هم فوت کوزه گری یادشون دادم و خداحافظی کردم .

جای دوم که رفتم فرم پر کردم و گفتن بهتون اطلاع میدیم.

شنبه داشتم نقشه میکشیدم برم جای سوم و رزومه ببرم که از همون جا زنگ زدن و گفتن بیا برای مصاحبه.

سریع آژانس گرفتم و رفتم . یه کم صحبت از این طرف . اون طرف. گفتن کی میتونی شروع کنی  ؟

گفتم از اول ماه خوبه . گفتن همین الان . خلاصه مرخصی ساعتی گرفته بودم و رفتن همان و دیگه برنگشتم .

خدا رو شکر سریع هم قرارداد بستن. کار کمی از اون جا سبک تره . مسیر هم دورتر اما چنان انرژی مثبت داره

که اصلا خسته نمیشم . خدا رو شکر میکنم که در سختی ها دستمو گرفته .

خدایا ببخش که تو انقدر خدای خوبی هستی و من اینقدر بنده فراموش کار.