-
آلزایمر
چهارشنبه 16 مرداد 1398 19:18
♡ وقتی که پیر شدم اگر آلزایمر گرفتم روبرویم بایست و فقط " یک لبخند بزن " هیچ چیز هم که یادم نیاید از نو عاشقت میشوم!!! از کانال کافه کتاب
-
پا نوشت
چهارشنبه 16 مرداد 1398 18:27
جمعه تو مترو انقدر به تابلوها زل زدم تا ببینم از کدوم طرف باید برم که یه پیرمرد اومد جلو پرسید دخترم کجا میخواهی بری؟ اونم تو مسیری که هر جمعه میرم و برمیگردم.
-
فراموشی
شنبه 12 مرداد 1398 08:44
برای دوخت کوسنی که نقاشی کرده بودم در به در دنبال سوزن خیاطی بودم.تو جعبه سوزن نخ نبود.تو میز چرخ خیاطی هم نبود.اضطراب کم کم داشت میومد.سوزن چیزی نبود.ولی یه جای خالی تو ذهنم بود.میدونستم یه جایی گذاشتمش که الان مثل یه حفره سیاه و خالی مونده گوشه ذهنم.بعد از یه مدت که سر درگم اینطرف و اونطرف چرخیدم به همسر گفتم میدونی...
-
کتاب جدید
دوشنبه 24 تیر 1398 09:34
بعد از مدت ها یه رمان ایرانی خوندم که خیلی دوستش داشتم.کاش بلد بودم عکس بذارم.شاید هم تونستم. اسمش هست خواب عمیق گلستان. نوشته پروانه سراوانی.
-
بیمارستان ۲
شنبه 8 تیر 1398 08:32
چون بیمارستان آموزشی بود دکتر اصلی خیلی کم به مادر سر زد.رفتم از بخش پرستاری اسمش رو پرسیدم.تو اینترنت سرچ کردم.عکسش رو در آوردم .به خواهرم نشون دادم.گفتم هر وقت این یکی اومد ازش سوال بپرس. وقتی مادر رو بردن برای آنژیو همین دکتر از در اومد بیرون که بره خونه.ما هم با خواهرم خفتش کردیم. دلمون حال اومد.بالاخره موفق شدیم...
-
بیمارستان1
جمعه 31 خرداد 1398 17:06
با توجه به کهولت سن مادر و بیماری های متعددش همیشه باید گوش به زنگ باشم.انقدر از صدای زنگ تلفن خونه میترسم که هر بار کسی تلفن میزنه تا چند ثانیه نمیتونم جواب بدم.یکشنبه سه هفته پیش داشتم آماده میشدم برم بیرون که تلفن منزل زنگ خورد،با صلوات برداشتم،پسر خواهرم خبر داد که مادر حالش خوب نیست،اورژانس آمده بود و در حال...
-
آسانسور
شنبه 21 اردیبهشت 1398 17:45
آسانسور یکی از مواهب تکنولوژی آسانسور هست.که اگر نبود خانه های بلند ساخته نمیشد.ولی متاسفانه هنوز آسانسور سوار شدن بلد نیستیم.بارها شده آسانسور رسیده به طبقه.کسی که از قبل سوار شده اون جلو ایستاده.من که تازه میخوام سوار بشم باید مثل گربه از جلو دماغش رد بشم برم تو. همه هم ماشالله کوچولو و قلمی.هم من هم اونا آخه برادر...
-
نابغه
شنبه 7 اردیبهشت 1398 11:36
در حال دیدن سریال نابغه هستم.سریالی از زندگی انیشتن. نمیدونم آیا دانشجوهاش چیزی ار حرفاش و محاسباتش سر در میاوردن؟
-
مهمان دو روزه
چهارشنبه 29 اسفند 1397 10:37
حاج آقا همسایه ما بود.تو یکی از مجتمع ها.سالیان سال بود با هم همسایه بودیم.حاج آقا اخلاقش اینجوری بود که به همه چیز گیر میداد.همیشه در حال بحث با همسایه ها بود. وقتی قرار به پرداخت هزینه مشترک بود همیشه بهانه برای ندادن و مخالفت داشت.با این که وضع مالی خوبی داشت. یه زمانی نماینده ورودی بودم.هر وقت خرجی میکردم فاکتورها...
-
سال نو
سهشنبه 21 اسفند 1397 18:15
خسته ام به شدت.لابد فکر میکنید بخاطر خونه تکونی .بله اونم یه بخش از جریان هست.ولی نه همش.دو تا گرفتاری دارم.یکی از اپلیکیشن های کتابخانی رو آپدیت کردم.بهم یه هفته کتاب رایگان داده.شما فکر کن.یه هفته یه عالمه کتاب رایگان.یعنی من و این همه خوشبختی محاله.بعد شما میبینی شب عید هست و یه عالمه کار .به جز خونه تکونی چند تا...
-
صرفه جویی
یکشنبه 19 اسفند 1397 14:11
روزهایی که به منزل مادر میرم برای صرفه جویی در زمان با تاکسی های آنلاین میرفتم،مخصوصا هم زمان هایی رو انتخاب میکردم که ارزونتر باشه.از چند هفته پیش تاکسی ها هم گرانتر شدن هم به سختی مسیر های دور رو قبول میکنن.منم دیدم بهتره با مترو برم.با مترو رفتن همان و خرید از دستفروشان مترو همان.یکی از دستفروشان پیرمردی بود که بی...
-
بوی عیدی بوی کاغذ رنگی
شنبه 11 اسفند 1397 15:04
یکی از کارهایی که من برای خودآزاری انجام میدم این هست که دایم تو اینستا میچرخم و عضو این پیج هایی میشم که خرید اینترنتی لباس و مانتو دارن.یعنی عضو میشم.خرید هم نمیکنم.سالیان سال هست که برای عید چیزی نمیخرم.هر وقت لازم داشتم خرید میکنم.البته دروغ چرا.یه پیج بود که روسری های خوشگل داشت.قیمتش هم مناسب بود.دو هفته پیش...
-
عید و زیبایی،بهار و تیر خلاص
سهشنبه 7 اسفند 1397 17:41
با طلوع هر اشعه خورشید فکر کن تازه متولد شدی.مهربان باش و دوست بدار.شاید فردایی نباشد. در جریان امر مبارک خانه تکانی به آلبوم عکس های قدیمی رسیدم.نشستم همه رو دونه دونه دیدم.عکس های قدیمی بامزه.از بعضی هاش عکس گرفتم و برای طرف فرستادم.دو تا عکس از خودم که جوان بودم و پسر بزرگه تو بغلم هست رو برای پسر بزرگم...
-
فیلم جدید
شنبه 4 اسفند 1397 05:00
سلام،فیلم "کتاب سبز "رو ببینید.قشنگه و بهتر از همه واقعی.
-
گوشت،مرغ ،مسئله این است ،بودن یا نبودن
یکشنبه 28 بهمن 1397 13:36
چیزهایی هست که میدونیم.دیگه تکرار نمیکنم. راه حل چیه.به جای این که اصرار داشته باشیم بر روند زندگی قبلی خودمون رو بیاریم به سبک زندگی جدید.باید هم سن من باشید تا بفهمید زندگی در شرایط جنگی چیه. یادمه زمان جنگ که دختر نوجوانی بودم.حدود ۱۴ سال.از بس هی قصه کمبود قند و شکر رو میگفتن به کل بوسیدم گذاشتم کنار. چند سال قند...
-
و دوست داشتن برتر از عشق است
جمعه 19 بهمن 1397 09:32
نشستم درباره دوست داشتن هام فکر میکنم.دو تا پسر دارم.حتی حالا هم که بزرگ شدن سر میزان دوست داشتن با هم رقابت دارن.کاش دوست داشتن هام رنگ داشت و بقیه میدیدن.میدیدن که رنگ دوست داشتن همسر چه رنگیه. رنگ دوست داشتن پسر بزرگه چقدر تند و شدیده. رنگ دوست داشتن پسر کوچیکه مثل یه ملحفه تمیز نرم و آروم بغلت میکنه. رنگ دوست...
-
خورشت آلو اسفناج
سهشنبه 16 بهمن 1397 21:16
از صبح که چشم باز کردم همسر سراغ خورشت آلو اسفناج گرفت.به خونه دوستم سر زدم گفت یه روز بیا برات خورشت آلو اسفناج بپزم.رفتم وبلا گ شیرین عزیزم خورشت آلو اسفناج پخته بود.دروغ نگمتو این سی سال کهازدواج کردم یه بار هم آلو اسفناج نپختم.فک کنم کاینات داره یه پیامی میده.آقا یه خورده واضح تر بگو.نمیگیرم.
-
کشتن ایو
دوشنبه 15 بهمن 1397 22:01
اگه دلتون یه سریال اکشن و جالب میخواد این سریال رو ببینید.البته خون و خون ریزی زیاد داره.
-
نقاب ها :
یکشنبه 14 بهمن 1397 06:08
نقاب به معنی ماسکی ست که در یونان قدیم هر کسی رو ی صورتش میزد. منظور از نقاب ازنظر روانشناسی یونگ ماسکی ست که روی صورتمان می گذاریم :برای کار ..برای دانشگاه برای مرد بودن ...برای مادر بودن ...برای همسر بودن ... جامعه این نقاب را در شرایط مختلف به ما تحمیل می کند اگر تاثیر جامعه خیلی زیاد باشد این نقاب ضخیم تر خواهد...
-
گوگولی
جمعه 12 بهمن 1397 10:30
یادتونه درباره مستاجر جدیدمون نوشتم.جمعه رفتم منژل مادر.دیدمجلو در خونه اش یه مقوا هست و روش چند تا قاشق برنج ریخته.یعنی حواسش بوده غذای اضافه اش رو تو سطل نریزه.بریزه برای پرنده ها.همسایه از این گوگولی تر. ما در آپارتمان زندگی میکنیم.نمیتونیم برای پرنده ها چیزی بریزیم.باعث کثیفی و آلودگی محیط میشه. ولی چون منزل مادر...
-
جایزه
سهشنبه 9 بهمن 1397 18:25
دارم یه فیلم میبینم به اسم The wife درباره یه شخصیت هست که جایزه ا ادبی رو تو سوئد برده.انقدر همه شون پیر هستن که هر لحظه امکان فوتشون هسن. آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا خو زودتر میدادید این جایزه رو.بیچاره ها. توصیه میکنم فیلم رو ببینید.البته ۵۰ به بالاها
-
مرگ و ما
یکشنبه 7 بهمن 1397 08:43
یکی از اقوام در جاده قزوین تصادف کرد و فوت کرد.در جا.اونم بخاطر نبستن کمربند ایمنی. جان هر کس که دوست دارید کمربند ببندید. این که دیگه دست دولت نیست.برای حفظ جان خودمون هست.ببندید.خواهر من.ببندید برادر من.وقتی یه آدم که میتونه حالا حالا ها به سلامت زندگی کنه و برای خودش و اطرافیانش مفید باشه.این جوری از دنیا میره...
-
مختصر و مفید و کاربردی
جمعه 5 بهمن 1397 09:23
سلام.دوستان امروز میخوام یه برنامه کاربردی رو براتون معرفی کنم.این برنامه به درد کسانی میخوره که از تاکسی های اینترنتی استفاده میکنن.مثل اسنپ و تپسی. برنامه تاکسی ۳۶۰.وقتی داخلش برید میتونید بعد از انتخاب مقصد نرخ کرایه هر دو تاکسی اسنپ و تپسی رو برای مقصد خودتون ببینید.در ضمن میتونید از همون جا تاکسی بگیرید. بعضی وقت...
-
زندگی
سهشنبه 2 بهمن 1397 05:53
اون خانمی که قبلا ساکن زیرمین مادر بودن رو یادتونه،دانشجوی دکترا بودن،متاسفانه باخبر شدیم پدرشون به رحمت خدا رفتن،جمعه شال و کلاه کردیم و رفتیم مجلس ختم،هر کس شنید تعجب کرد،میگفتن اون که از اون جا رفته،دیگه همسایه محسوب نمیشه،منم البته از حرفشون تعجب میکردم،میگفتم ما سه سال و نیم در کنار هم زندگی کردیم،از غم و شادی...
-
کیک میپزیم
شنبه 29 دی 1397 16:37
جدیدا شروع به پختن کیک کردم.فک میکنم از شیرینی های بیرون سالم تره.سعی هم میکنم تا حد امکان بهداشتی بشه. یکی از بچه ها کیک ساده با موز دوست داره.اون یکی شکلاتی. منم که خیلی آشپز.گشتم تا بتونم یه دستور پخت پیدا کنم که یادم بمونه.یعنی یه ارتباط منطقی باشه بین موادش. از اون جا که جوینده یابنده است یافتم.کیک موزی خوب...
-
سن که رسید به پنجاه ...
شنبه 22 دی 1397 05:52
اگر سنتون از پنجاه بالاتر هست حتما حتما حتما سریال متد کاندینسکی رو ببینید.عالی و بامزه.
-
یکی مثل همه
سهشنبه 18 دی 1397 07:55
در حال خوندن کتابی هستم به همین نام.نویسنده اش فیلیپ راث هست.جالب و دردناک.درباره احوال آدمی هست که به سن پیری رسیده.و شرح حال اطرافیانش.هنوز تموم نشده. حالا که نیمه عمر رو رد کردم فهمیدم که عاشق کتاب ها و فیلم های جنایی و پلیسی هستم.البته یه ذره دیره.ولی خوب . کتاب های پلیسی خارجی خوب هستن.مثلا یه نویسنده نروژی هست...
-
قصه های خانه مادربزرگه
شنبه 15 دی 1397 11:56
خانه مادر دو طبقه است.طبقه با یک نیم طبقه کوچک زیر همکف.خانه قدیمی و ۴۵ ساله است.اما محکم و جاندار.زنده و سرحال.سرشار از سکوت و زیبایی.در یک منطقه شلوغ. مستاجر طبقه زیر همکف خانم جوانی بود که دکترا قبول شده بود.بعد از سه سال سکونت ازدواج کرد و خانه خرید و به سلامتی و دل خوش رفت سر خونه و زندگی خودش. خوب ما هم به دنبال...
-
من و اسنپ
جمعه 14 دی 1397 19:44
کلا با این اسنپ یا تپسی میشه کلی داستان نوشت.امروز صبح به مقصد منزل مادر اسنپ گرفتم.عادت دارم که راننده ها خواهش کنن پول نقدی باشه.یعنی دیگه برام جا افتاده.ولی راننده امروز صبح درخواست عجیبی داشت.بعد از سوار کردن من خواهش کرد که درخواست رو کنسل کنم.گفتم نمیکنم.چون ما داریم از این نرم افزار استفاده میکنیم.کار درستی...
-
توالت،بودن یا نبودن
چهارشنبه 30 آبان 1397 05:53
یکی از کسانی که در اینستا فالو کردم آقای احسان محمدی هست.درباره ایشون نمینویسم.خودتون برید دنبالش بگردید.معمولا مسائلی رو مطرح میکنه که مربوط به اجتماع هست. یکی از پست هاش درباره توالت های عمومی بود.خیلی دوست داشتم براش چیزی بنویسم ولی نشد.اون پست رو در اینستا نذاشت.در تلگرام هم کانال داشت. حالا این جا براتون...