-
ویبره زمین
چهارشنبه 29 آذر 1396 09:38
این پست درباره زلزله هست و نیست. حرفا رو این مدت همه زدن. میخوام بگمفراموششون نکنید.ماهیانه یه مبلغ کم براشون بفرستید.دو گروه رو میشناسم که خیلی خوب و منطقی کار کردن.یکی یه آقایی هست که تو بورس فعال هست.به نام مرتضی عباد.همون روز اول کمپین حمام و دستشویی راه انداخت.دستش درد نکنه.کار بسیار موجهی بود چون بقیه همه به...
-
توصیه های بهداشتی
سهشنبه 28 آذر 1396 20:00
سلام.اومدمچند تا توصیه بکنم زود برم.یعنی در واقع نه وقت زیاد دارم نه یادممیمونه.باید تند تند بگم ۱_قبل از عید پسر کوچیکه خیلی آنتی بیوتیک مصرف کرد.بدنش ضعیف شد.تحملش کم شده بود.جرات نداشتیم از کنارش رد بشیم نکنه پر قبامون به پر قباش بگیره.خلاصه اوضاعی بود. معده خودم هم به هم ریخته بود.اسید توش قل میزد.از اونجایی که...
-
شوخی
دوشنبه 13 آذر 1396 10:48
میلان کوندرا یه کتاب داره به اسم شوخی،کتاب بسیار جالبی هست،حتما بخونید. اما شوخی من از یه نوع دیگه است. شوخی تلخی که روزگار با آدم ها میکنه. خواننده های قدیمی وبلاگ یادشونه یه پستی نوشتم در باره تنهایی.من خانواده کم جمعیتی دارم.یعنی از خودم،نه خانواده فعلی.یه خواهرم شهرستان هست و یه مادر هم تهران دارم.ولی مسیرش یه کم...
-
چقدر حرف دارم
دوشنبه 13 آذر 1396 10:08
1_اول سلام،یادتونه میگفتم میرم استخر،بعد که برمیگردم از ساعتی که برگشتم میخورم تا 5 و 6 بعداز ظهر،درست مثل تایم کارمندی.برای خودم خیلی عجیب بود،دکتر که رفتم گفتم ولی جواب دادن کنترل کن خودت رو.خو آبجی اگه کنترل میشد که شکایت پیش شما نمیاوردم.اینجور استخر رفتن فقط باعث اضافه وزن میشد.تو آزمایشاتم قند یه کم بالا...
-
قلب و بیمارستانش
سهشنبه 2 آبان 1396 06:53
جای شما نه خالی برای اکو به بیمارستان قلب رفته بودم.خوب طبق عادت مراکز درمانی به همه برای ساعت 2 وقت داده بودن،یه تعداد پیرمرد و پیرزن و جوان بیمار و کم طاقت هم ردیف نشسته بودن.دکتر هم طبق عادت ناپسند مراکز درمانی 20 دقیقه دیر اومد.من خودمو حاضر کرده بودم برای انتظار طولانی،تمام مدت فیلم دیدم، دو تا کتاب هم تمام کردم...
-
توضیح نده
یکشنبه 30 مهر 1396 08:02
برای انجام کاری با پسر کوچیکه بیرون رفته بودیم،در واقع میخواستیم یه شلوار عوض کنیم،تو راه برگشت میگه:مامان شما چرا برای همه توضیح میدی،کارمون رو انجام میدیم،به اونا چه ربطی داره.یه خورده فکر کردم،از بیرون خودم رو نگاه کردم،دیدم راست میگه،شدم شبیه اون پیرزن هایی که از تنهایی با همه حرف میزنن. کلا آدم کم حرفی هستم،یه...
-
کرایه
یکشنبه 23 مهر 1396 09:08
خوب دلم خیلی پره،یه تاکسی های خطی هست از ونک به تجریش،ماشالله همیشه هم مشتری دارن،کرایه شون 2600 تومن تعیین شده،یه مدت هست که 3000 تومن میگیرن.با یکیشون صحبت میکردم،البته انصافا راننده خوش اخلاقی بود،برای این 400 تومن اضافه دنبال بهانه تراشی بود،مثلا میگفت تاکسی رانی به ما ظلم میکنه،گفتم گنه کرد در بلخ آهنگری،به شوشتر...
-
آش در هم و بر هم
چهارشنبه 19 مهر 1396 09:12
1_ما مادرا موجودات عجیبی هستیم،انقدر بچه ها مون رو دوست داریم و به نظرمون تخم دو زرده میان که میخواهیم تو چشم همه فرو کنیم.از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان اصلا حوصله ذوق کردن به بچه ها رو ندارم،البته بغل کردن و بازی کردن و بوسیدن بچه ها رو خیلی دوست دارم،وجودشون شادی و زندگی میاره.ولی دیدن عکس ها حوصله منو سر...
-
دل سگ
یکشنبه 16 مهر 1396 20:48
عنوان بالا یه کتاب هست از بولگا کف که من عاشق مرشد و مارگاریتاش هستم،این یکی کتابش هم خیلی خوب بود،نمیدونم این نویسنده های حسابی موضوعاتشون رو از کجا میارن که اینقدر ناب هست.
-
تو هم بروتوس
یکشنبه 16 مهر 1396 08:07
الان فهمیدم تو این وانفسای بی کامنتی یه کامنتم رو بلاگ اسکای خورده.نه اونپست استخرم رو با کامنتم خورده.ای داد.چه کنیم از دست این دنیای مجازی که بهش دل بستیم. یه پست منتشر شده و یه پست چرکنویس که گذاشته بودم برای امروز.هر دو رو خورده.
-
رتتویی ادامه
چهارشنبه 5 مهر 1396 21:27
خوب مشخص بود موش به خونه اومده،البته پسر بزرگه اعتقاد داشت چون تو اتاق اون هست احتمالا شیطان تاسمانی هست،که من اصلا نمیدونم چه جور موجودیه،پسر کوچیکه چند تا لباس نو خریده بود،بزرگه رو قسم میداد که در اتاقش رو ببنده موشه نره سراغ لباساش.منم قانون جدید وضع کردم.هر کس هر جا میره در رو باز میکنه،داخل میشه،سریع پشت سرش...
-
رتتویی
سهشنبه 4 مهر 1396 09:17
سلام،خوبم،خدا رو شکر از اون بحران فیلمی گذشتم.مشغول دیدن یه سریال جدید در فیلیمو هستم،west world.یه قسمتش رو دیدم،خیلی خوب بود.استرایک هم یه فصل رو دیدم،اونم خوب بود. دو شب پیش مشغول دیدن سریال در تبلت بودم،روی تخت دراز کشیده بودم در آرامش.یه لحظه احساس کردم یه چیزی از گوشه اتاقم گذشت.تا حالا براتون پیش اومده چیزی رو...
-
شوک
سهشنبه 28 شهریور 1396 08:41
یکشنبه دوباره شال و کلاه کردیم و با یکی از دوستان رفتیم سینما،اصلا فکرش رو نمیکردم که اینقدر فیلم اذیتم کنه،ولی کرد.انقدر حالم بد شد که در همون سینما احساس کردم دست چپم درد میکنه،شب از شدت درد نخوابیدم.نمیدونم چرا فیلمسازان ما اصرار دارن بدترین حالت ها رو بسازن،در صورتی که با وضعیت های خفیف تر هم کار فیلم راه...
-
فصل نرگس
چهارشنبه 15 شهریور 1396 09:27
دیروز بکوب بکوب با دوستان رفتیم فیلم فصل نرگس،بسیار زیبا و پر مفهوم. حتما ببینید. فیلم رو در سینمای کورش دیدیم،وقتی از سینما بیرون میاییم تا داخل حکیم بشویم،از خیابان تنگ و باریکی گذر میکنیم که متاسفانه شهروندان عزیز در آن دوبله و سوبله پارک میکنن.دریغ از یک نظارت کوچک.من قول میدم اگر یه مامور با موتور اون جا باشه از...
-
زاد و بوم
سهشنبه 31 مرداد 1396 20:00
امروز به دیدن فیلم زاد بوم رفتیم .بعد از مدت ها یک فیلم سینمایی ایرانی دیدیم بس زیبا.به شدت توصیه میشه.
-
عاشقانه؟
یکشنبه 29 مرداد 1396 18:15
دو روز وقت گذاشتم و تمام قسمت های سریال عاشقانه رو دیدم.اصلا سریال ایرانی نمیبینم.با بهت و حیرت دیدم گلزار تبدیل به مرد میانسال چاقی شده که اصرار داره لباس های تنگ بپوشه.حسین یاری کی سرش خلوت شد و نیاز با کلاه گیس پیدا کرد.یعنی فقط اون هومن سیدی در نقش پیمان قابل قبول بود .خودش بود و بامزه .فقط هم زورشون رسید یه نفر...
-
درون گرا،برون گرا
سهشنبه 24 مرداد 1396 08:07
یه کاریکاتور جالب دیدم درباره آدمای درونگرا،اونا با وسایلشون حرف میزنن،مثلا سوار اتومبیل میشن،باهاش حرف میزنن خلاصه بگیرید برید تا آخر.من همیشه با وسایلم حرف میزنم،البته وقتی خودم تنها هستم.تو آشپزخونه با وسایل آشپزی،موقع کار با وسایل کار.چند روز پیش رفتم عابر بانک پول بگیرم،صبح زود بود منم تنها،باهاش حرف میزدم،آفرین...
-
کتاب هایی که با من پریده اند
پنجشنبه 19 مرداد 1396 00:12
دوباره در حال خوندن مرشد و مارگاریتا هستم.عاشق این کتابم،تقریبا سالی یه بار دوره میکنم. صد سال تنهایی رو دوباره خوندم،خسته کننده بود ، راستش زیاد هم سر در نیاوردم.
-
با زن نشستگی
یکشنبه 8 مرداد 1396 08:01
براتون گفتم که حدود دو سال قبل همسر بازنشسته شد و من غصه خوردم که حالا چه میکنه تو خونه،همون موقع تو یه قسسمت دیگه براش کار جور شد و یکسال رفت،برای بار دوم بازنشسته شد،همین سه هفته پیش.باز من فکری بودم که چه کنیم،دو تا آدم که اینقدر کم همدیگه رو میبینن،حتی پنجشنبه و جمعه.یهو تو سن بالا مجبور باشیم همش با هم باشیم.چی...
-
دستم بگرفت و پا به پا برد
دوشنبه 2 مرداد 1396 18:12
مادر معلم دبستان بودن،یادمه اون روزا با درس قرآن مشکل داشتم،نمیتونستم درست بخونم،مادر یه ورق سفید رو برداشتن ، وسطش رو سوراخ کردن و گذاشتن روی کلمه ها،من فقط همون کلمه رو میخوندم،اینطوری بود که تونستم قرآن بخونم.یادش بخیر ،بعدا همین روش رو برای یاد دادن قرآن به پسر عموی مرحومم بکار بردم،خدا رحمتش کنه. چند وقت پیش مادر...
-
امان از جدایی
جمعه 30 تیر 1396 21:58
یادتونه درباره رفتن گفتم.یه دوست عزیزی دارم که از دوران دانشجویی برای هم موندیم ،یعنی حدود 32 سال،روزگار باهاش خوب تا نکرد،مهاجر نصفه و نیمه شد.اون دفعه که من تصادف کردم بالای سرم بود و قوت قلبم.این دفعه اون تو دیار غربت تصادف کرده،موتور بهش زده،و نه من بالای سرش بودم،نه مادر و پدرش، هر چقدر که اوضاع و احوالت خوب...
-
رفت،برگشت
دوشنبه 15 خرداد 1396 10:45
بین دوستان وبلاگی چند نفری بودن که در کشورهای دیگه زندگی میکردن . بعد از چندین و چند سال که فکر میکردم دیگه جا افتادن یه دفعه ساز برگشت میزنن . برمیگردن به ایران .آدمهای بسیار شجاعی هستن .تحسینشون میکنم .شاید هم همه پل ها رو پشت سرشون خراب نکردن . یه عده از دوستان هم هستن زندگی رو حراج زدن و رفتن به کشورهای دیگه برای...
-
طلاق
شنبه 13 خرداد 1396 17:21
کپی ازگروه تلگرامی deniz markaz آخرین خبر : ازدواج بدون گواهی سلامت جسم و روان ممنوع شد روزنامه جوان/ در اوایل امسال و درست زمانی که هنوز فروردین 94 به پایان نرسیده بود مدیرکل آمار و اطلاعات جمعیتی سازمان ثبت احوال کشور با ارائه آماری در مورد 14 روز ابتدایی سال 94 نسبت به مدت مشابه آن در سال 93 نرخ چهار واقعه حیاتی...
-
کیش،مات،2
جمعه 5 خرداد 1396 17:46
سفر بعدی سه سال بعد بود،احساس میکردم جزیزه کمی شلوغتر شده،اما به همان زیبایی و لطافت و تمیزی. بعد از اون بارها به کیش رفتم و متاسفانه سال به سال متوجه افول این جزیره زیبا شدم.یادمه یکبار مصادف شده بود با کارتی شدن بنزین،و تاکسی ها راضی به رفتن به مسیرهای دور نبودن،بهانه هم نبود بنزین بود،حتی گاهی کولر هم روشن نمیکردن....
-
کیش ،مات،1
جمعه 5 خرداد 1396 17:42
بار اول که به کیش رفتم،سال 72 بود.در شرایط روحی بسیار بدی بودم.افسردگی شدیدی بعد از تولد فرزند دومم پیدا کرده بودم.خانواده درگیر سکته قلبی پدر همسرم بودن،ناخن انگشت پای چپ داخل گوشت رفته بود و عفونت کرده بود.ناچار به جراحی شدیم. یکی از دوستانم که اون زمان مجرد بود پیشنهاد رفتن به جزیره کیش رو داد.خوب اون زمان مثل الان...
-
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست....
یکشنبه 31 اردیبهشت 1396 21:33
چند ماهی بود که به وبلاگم سرنزده بودم. امروز بعد از گذاشتن پست رفتم سراغ دوستان مجازی،اولین وبلاگ ،وبلاگ دوست عزیزم زمزم بود که متاسفانه با خبر فوت دوست دیگرمان ، خانم دکتر روژین عزیز مواجه شدم.دعا میکنم در جوار حق به آرامش رسیده باشن،دوران سختی رو گذراندن ،هم خودش و هم اطرافیانش،به رسم هدیه دو رکعت براش نماز خوندم.هر...
-
انتخاب
یکشنبه 31 اردیبهشت 1396 18:20
ازاون جایی که من آدم عجولی هستم صبح روزانتخابات هنوز در حوزه باز نشده با همسر پشت در بودیم،صف مرتب با حدود15 نفر که همه مسن بودن.همون اول کار چشمم افتاد به دستگاهی که گویا به اینترنت وصل بود و کد ملی و سال تولد رو در اون میزدن،حسنش این بودکه کسی نمیتونست تقلب کنه،اما امان از معایبش،وقتی اطلاعات رو میزدن،چند ثانیه طول...
-
گروه تلگرامی
دوشنبه 14 فروردین 1396 09:03
همون اوایل که تلگرام اومده بود،به فکر افتادم برای همه دوستان و فامیل گروه درست کردم،برای این که با توجه به دوری راه از هم خبر بگیریم.یعنی برای هر دسته جدا،یه گروه هم برای فامیل های مربوط،خلاصه گذشت،ولی تو این گروه ها اصلا مطالب شخصی گذاشته نمیشد،یعنی چیزی که از اول منظور بود.دریغ از این که بیان به زبان خودشون بگن صبح...
-
بازار
چهارشنبه 9 فروردین 1396 15:52
دیروز تمام همتم رو جمع کردم یه سری به بازار زدم،بازار بزرگ تهران،با اینکه بچه تهرونم ولی دوبار بازار رفتم،یه بار با همسر یه بار با دختر دوستم.یه دلیلش شلوغی زیادش هست،و یکی دیگه هم بی نظمی،یعنی نمیتونم جهت یابی کنم،همش در حال گم شدن هستم. دیروز با کمک یکی از دوستان قدیمی اول تو گوگل سرچ کردم بعد رفتم،تنها . نتیجه خوب...
-
اینستا و من
یکشنبه 6 فروردین 1396 10:33
گل پسر پرسید،مامان اینستا داری . گفتم دارم . گفت کارات رو گذاشتی،جواب مثبت،خوب چند تا فالویر داری؟ دوستام و فامیل. گفت اینستا که اینجوری نیست،باید فالویر زیاد باشه،برو هی جاهای مختلف فالو کن،تو گروه های هنری،اونا هم فالو کنن ،کلی آدم کارات رو میبینن، مشتری زیاد میشه. فک کردم شاید راه درستش همینه. چشم،انجام دادم.حالا...