-
رشت رشت نبود؟
چهارشنبه 23 بهمن 1398 15:16
من بشدت سرمایی هستم.درست مثل جانوران خونسرد تو سرما از کار میافتم.میلرزم.قلبم درد میگیره.تب میکنم.برای همین هوشمند از خونه بیرون میرم.وقتی میخوام برم بیرون اول از روی گوشی دما رو چک میکنم.اگر وضعیت هوا مثل امروز و دیروز باشه اصلا بیرون نمیرم.اگر مثل چند روز پیش باشه بقول مادرم از پام شروع میکنم.دو تا جوراب.پوتین.شلوار...
-
مینیمالیسم
چهارشنبه 23 بهمن 1398 13:08
چند وقتی هست که به مبحث مینی مالیسم علاقه پیدا کردم.چند تا پیج هم هست که دنبال میکنم.دو تا دوست ثروتمند دارم.سعی میکنم باهاشون خرید نرم.یکیشون هی میخره،هی میخره،ارزون و گرون هم براش فرقی نداره.من از دستش خل میشم تو فروشگاه ها.یه بار با هم کیش رفتیم.توبه کردم. یعنی حال تهوع بهم دست داده بود از بس قروقاطی خرید.بعد هم سر...
-
تب
سهشنبه 22 بهمن 1398 16:05
شنبه به پیشنهاد پسر کوچیکه دوتایی برای نهار رفتیم بیرون.هوا خوب بود.آفتابی.دمای ۱۵ درجه بالای صفر.چی بهتر از این.بعد از نهار پیشنهاد کردم پیاده برگردیم.تقریبا نیم ساعت پیاده روی بود.حسابی خسته شدم .توان سابق رو ندارم.شب تب کردم.۲۴ ساعت تب و بدن درد.افتادم تو رختخواب.فقط همسر گاهی بیدارم میکرد و آب میوه و غذا میداد.تو...
-
عکس بافتنی
شنبه 19 بهمن 1398 12:21
دوستان عکس بافتنی ها رو تو اینستا و تلگرام گذاشتم تا یار که را خواهد و که در نظر آید.
-
عکس بافتنی
شنبه 19 بهمن 1398 12:21
دوستان عکس بافتنی ها رو تو اینستا و تلگرام گذاشتم تا یار که را خواهد و که در نظر آید.
-
مترو
پنجشنبه 17 بهمن 1398 13:02
اولا میخوام هشدار بدم که با من همسفر نشید.اگر شدید حواستون رو جمع کنید خودتون راه و چاه پیدا کنید.اول قرار بود با مترو کلاهدوز برم حسن آباد.سرچ کردم.دیدم باید شادمان پیاده شم قطار عوض کنم.بعد قرار شد با دوستم و مترو صادقیه برم.وقتی سوار شدیم دوستم گفت باید دروازه دولت پیاده بشیم؟ با اعتماد به نفس گفتم نه.شادمان پیاده...
-
کلاه.
چهارشنبه 16 بهمن 1398 21:48
یه کلاه با مدل جدید پارسال یکی از دوستان بهم یاد داد.دوستم که دید گفت برای منم مثل همین بباف.منم تریپ استادی گرفتم گفتم کاری نداره.یه هفته ای آماده است.چشمتون رو ز بد نبینه.کاموا خریدیم.سر انداختم.تا نصف کلاه بافتم دیدم نشد.شکافتم.دوباره بافتم بازم نشد.هر چی کلاه خودم رو زطر و رو کردم نمیشد.آخرش بعد از چهار بار شکافتن...
-
و اینک حسن آباد...
سهشنبه 15 بهمن 1398 12:14
آخرش رفتم.نتونستم جلو خودم رو بگیرم.برای دوستم سه تا کاموا گرفتم شال و کلاه ببافم.برای خودم پولیور آبی فیروزه ای. چه دنیایی بود پر از رنگ.چقدر هم با خانم های دور و بر حرف زدیم و تبادل اطلاعات کردیم.یه خانم هم از شال و کلاه دستبافم خوشش اومده بود.خیلی سعی کردم ولی نتونستم بهش یاد بدم. مثل این خانم های بیسواد کار...
-
استخر نوشت
یکشنبه 13 بهمن 1398 08:14
هفته ای یک روز با خودم قرار استخر دارم.قبلا چهارتایی با دوستان میرفتیم.کم کم جا زدن.منم خسته شدم از بس هلشون دادم.پس شد قرار با خودم.میرم یه کم راه میرم.بعد یادم میره که باید راه برم شروع میکنم به شنا.بعد یادم میافته ای دل غافل.من باید راه برم بخاطر زانوم.دوباره راه میرم.وقتی عرض استخر رو با حدود ۲۰ تا خانم دیگه همسن...
-
پادری ادامه دار
یکشنبه 13 بهمن 1398 08:11
دوستانی که اینستا ندارن تو تلگرام یه کانال دارم. @starish_shop
-
پادری
سهشنبه 8 بهمن 1398 22:04
دوستان من بلد نیستم این جا عکس بذارم متاسفانه.اگر علاقه به دیدن پادری پست قبل دارید لطفا در اینستا ببینید.آی دی هست: Soheildeco حالا چیز خیلی جالب و عجیبی هم نیست.ولی به بازیافت پارچه ها کمک میکنه.
-
دست های پر کار
شنبه 5 بهمن 1398 16:33
با فرا رسیدن فصل سرما من دچار یه بیماری خاصی میشم.مرحله اول به این صورت هست که همش تو اینستا پیج های بافتنی و قلاب بافی رو نگاه میکنم.مرحله دوم میرم حسن آباد بدون این که برنامه خاصی داشته باشم یه عالمه کاموای رنگی رنگی میخرم. مرحله سوم میارم خونه تا دو روز زیر و رو میکنم و حالش رو میبرم. بعد یه طرح انتخاب میکنم شروع...
-
بخورید،نخورید
سهشنبه 1 بهمن 1398 11:47
تخم مرغ نخورید کلسترول داره. تخم مرغ بخورید فایده اش زیاده. قهوه نخورید کافئین داره. قهوه بخورید برای آلزایمر خوبه. چایی نخورید برای قلب ضرر داره. چایی بخورید براتون خوبه. گوشت قرمز نخورید که ال میشه. گوشت قرمز بخورید که بل میشه. مرغ نخورید هورمونی هست. فقط گوشت مرغ بخورید. شیر نخورید مال بچه است فقط.حالا هم سم...
-
فیلم
دوشنبه 30 دی 1398 10:03
فیلمی هست به نام دو پاپ.لطفا دانلود کنید ببینید.بسیار فیلم جالبیه.
-
سینما؟
پنجشنبه 26 دی 1398 17:19
این روزا که حوصله و دل و دماغ نداریم سینماهای کشور هم راکد هستن.چند روز که عزای عمومی بود تعطیل شدن.بعد هم کسی سراغشون نرفت.به فکرشون باشیم.فیلم و سینما هم یه پایه فرهنگ کشور هست.با یه عالمه خط قرمز فیلم میسازن و به پرده میرسونن.هزار بار ممیزی میشن.بنده های خدا اگر شانسشون بزنه و اکرانشون تو یه همچین روزایی بیفته دیگه...
-
پست قبل
شنبه 21 دی 1398 12:20
از پست قبل همون مردنش برام مونده.دلم میخواد بیفتم بمیرم دیگه نبینم.بسه دیگه.
-
زنده ایم
جمعه 20 دی 1398 13:15
تو مملکت ما همیشه سقوط هواپیما بوده.همیشه اتوبوس ته دره رفته.اینور کشته دادیم.اونور کشته دادیم.ولی به یمن فضای مجازی همش خبرهای تلخ هایلایت میشه.بس کنید.با خودتون قرار بذارید تا شنبه اصلا خبرهای بد رو نشر ندید.استوری نکنید.فقط خبرهای خوب رو پخش کنید.به خودتون و بقیه این لطف رو بکنید.با خراب کردن روحیه همدیگه ادامه...
-
انتقال
شنبه 14 دی 1398 10:52
چند سال قبل یه نفر بهم گفت تو آفریده شدی برای انتقال به دیگران.با چشمای گشاد شده بهش نگاه کردم.با لهجه مهران مدیری پرسیدم :ای که وگفتی یعنی چه؟گفت تو هر چیزی که یاد میگیری دوست داری به دیگران یاد بدی.بعد که خوب فکر کردم دیدم راست میگه.حتی تو محیط کار هم به زیردستانم هر چی بلد بودم یاد میدادم.دیگه بسته به استعدادشون...
-
حکیم باشی
شنبه 14 دی 1398 10:46
خدا رحمتش کنه.یه دکتر عمومی داشتیم تو محلمون.تقریبا همه فن حریف بود.همیشه برگه های آزمایش رو اول پیش اون میبردیم.با دقت میخوند.برامون توضیح میداد.بعد اگر لازم بود یه داروی ملایم میداد.یادمه رفته بودم پیش یه دکتر روماتولوژ.برای ورم زانو.البته حدودا ده سال قبل.دکتر یه آزمایش داده بود چندین صفحه.وقتی بردم پیشش گفت چقدر...
-
ستاره حلبی
دوشنبه 9 دی 1398 21:19
یه سریال میبینم به اسم ستاره حلبی.تو فیلیمو.یه دختر جوان که همه مواهب زندگی غربی رو داره طی جریاناتی فرار میکنه و به یه خانواده مذهبی پناهنده میشه.اصرار میکنه غسل تعمیدش بدن و مثل اونا ساده زندگی کنه.از اونطرف دختر این خانواده ازشون متنفره.از دینشون.قواعدشون.جامعه شون.میخواد پول جمع کنه و از اون محیط فرار کنه.میگم تو...
-
عدالت
شنبه 7 دی 1398 08:59
اول که با دنیا اومدیم غرق در محبت و شادی.یادشون رفت بهمون بگن در این دنیا عدالتی وجود نداره.منابعش محدوده.طمع آدم ها زیاده.وقتی یه دونه صندلی باشه یا من میتونم روش بشینم یا تو.حالت سومی نداره.من وقتی بشینم دیگه جای خودم رو رها نمیکنم.بعد ما آدم ها هی بیخودی دنبال عدالت گشتیم.هی سینه سپر کردیم.هی شعار دادیم.هی شعر...
-
استرس پس از بحران
چهارشنبه 4 دی 1398 09:08
نمیدونم تا حالا دچارش شدید یا نه.من بعد از تصادف همش فکر میکردم ماشین ها الان به هم میخورن.الان چپ میکنیم.تا یه مدت فقط مترو و اتوبوس سوار میشدم.با اتومبیل شخصی نمیتونستم جایی برم.الان از زمین خوردن میترسم.همش دستم رو به نرده ها میگیرم.سرعت راه رفتنم کم شده.پله برقی که دیگه نگو.چهار دست و پا میچسبم بهش.همش به خودم...
-
عشق من رزماری
یکشنبه 1 دی 1398 15:26
چند سال پیش بود که شامپو محبوبم رو پیدا کردم.شامپو رزماری.هنوز هم ازش استفاده میکنم.چند وقت پیش یکی از دوستان دستش رو عمل کرد.بعد از عمل دکتر بهش پماد رزماری داده بود که جای بخیه نمونه.و معجزه ای بود که هیچ جای بخیه ای نموند.وقتی زمین خوردم مونده بودم که با شصت ورم کرده چه کنم.مطمئن بودم که مشکل جدی نیست.گفتم بادا...
-
زمین خوردن،خوردن زمین
چهارشنبه 27 آذر 1398 09:21
شما تا حالا زمین خوردید؟چند بار در سال زمین میخورید؟من خیلی کم زمین میخورم.شاید دو سه سالی یه بار.بار اول که به یادم مونده ۱۵ سالم بود.یه طرف کوچه برف بود.یه طرف کوچه ظاهرا هیچی نبود.نگو برف آب شده یخ بسته.منم که جاهل و جوان هر چی مادر گفت از تو برف ها بیا مثل شترمرغ تازه بالغ گردن کشیدم و از راهی رفتم که به نظرم درست...
-
حد و حدود
سهشنبه 26 آذر 1398 10:03
به نظرم آدم ها دو مدل هستن.یا حد و حدود دارن یا ندارن.یا مرزهاشون مشخصه یا نیست.اونا که حد دارن زندگیشون مشخصه.میدونن چی میخوان.میرن یا میرسن یا نمیرسن.اونا که حد و مرز ندارن از اینطرف میرن بعد از اونطرف میرن دوباره سمت شرق میرن بعد پشیمون میشن سمت غرب میرن.اینا رو خدا باید کمکشون کنه تا به یه جایی برسن.یعنی فقط خدا...
-
فیلم ایرانی
شنبه 16 آذر 1398 18:31
فیلم ها رو سعی کنید تو سینما ببینید.جادوی فیلم اون جاست.یه بار خیلی سال قبل فیلم ماهی ها عاشق میشوند رو تو سینما دیدم.خیلی عالی بود.بعد که سی دی اش در اومد برای خونه گرفتم همه با هم ببینیم.کلی هم تبلیغ کردم.هیچ کدوم تا آخر ندیدن.یکی یکی رفتن.اون جا بود که فهمیدم جادو در سالن سینماست.
-
نهال کوچک امید
شنبه 16 آذر 1398 12:34
فعلا یک خان رو رد کردیم.خدا رو شکر بخیر گذشت.البته مثل همه بیماری های دیگه کامل از دستش خلاص نشدیم.به قول نادر ابراهیمی روزهای سخت میگذرن.یه فیلم کمدی خوب دیدم.اگر تونستید حتما ببینید.به اسم چشم و گوش بسته.کلی خندیدیم.چیزی که تو این دوره کیمیاست.
-
حال گل در چنگ چنگیز مغول
سهشنبه 12 آذر 1398 09:46
احساس میکنم تو یه بازی کامپیوتری گیر افتادم.هر چقدر جلوتر میرم مرحله به مرحله دیوهای وحشتناک تری میان جلو.در حالی که من بیشتر جون هام رو از دست دادم.تا میام گیم اور بشم طراح بازی یه جون اضافه میده.میگه باید ادامه بدی.اول که بدنیا اومدم اون رژیم بود.گل و بلبل نبود ولی خوب بود.بچگی رفت به بازی به فراغت با نشاطفارغ از...
-
خاطرات
شنبه 9 آذر 1398 16:36
همسر دو تا دوست قدیمی داشت.هم محل.هم دبیرستانی.بعد با هم انتخاب رشته کردن.هم دانشگاهی.بعد در یه محل استخدام شدن.همکار.یعنی دوستان قدیمی واقعی.حدود ۲۰سال قبل میم از کار دولتی بیرون اومدو رفت شرکت زد.پولدار شد.خانمش ام اس گرفت.مهاجرت کردن به کانادا که دارو و درمان بهتری در اختیار داشته باشن.جیم در سن پنجاه سالگی فوت...
-
سایه باد
پنجشنبه 30 آبان 1398 23:05
یه کتاب خوندم به نام سایه باد.دوستش داشتم.داستان پر کششی داشت.از اپلیکیشن طاقچه گرفتم.