-
آن سوی پرده. ۸
جمعه 15 اسفند 1399 06:37
خواهرم ،شوهرش و یکی از پسرهاش از شهرستان اومدن دنبال مادرم و با هم شمال رفتن.برعکس من که اصلا چشم دیدن جاده رو ندارم،خواهرم و خانواده اش عاشق جاده و سفر هستن.گاهی وقت ها بهش میگفتم فکر میکنم در زندگی های گذشته حتما از این کولی ها بودی که وسایلشون رو میزدن سر چوب از این شهر به اون شهر میرفتن.قرار بود ده روزه برگردن.از...
-
آن سوی پرده. ۷
پنجشنبه 14 اسفند 1399 05:00
همسر چند روزی بود که بی حال بود.هر چی هم بهش میگفتم بریم دکتر میگفت من از دکتر و بیمارستان خوشم نمیاد.گفتم آخی.من عاشق بیمارستانم.چند وقت یه بار خودم و خانواده ام میریم اون جا استراحت.کلی خوش میگذره. خلاصه رفتیم دکتر.چشمتون روز بد نبینه.دکتر گفت این آپاندیس حاد هست.سریع بیمارستان.اومدیم خونه.شام بچه ها رو دادم.صبر...
-
آن سوی پرده ۶
چهارشنبه 13 اسفند 1399 06:54
از خرداد اون سال ، روزای سختی بهم گذشته بود.اولین چالشی که باهاش درگیر بودم ،تعویض مقطع پسر بزرگه بود.پنجم رو تموم میکرد و باید وارد راهنمایی میشد.متولد ۶۷ بود و کسانی که بچه به اون سن دارن میدونن چی میگم . بعد از پایان جنگ انگار همه تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم.نتیجه اش شد هفت سال بعد مدرسه های شلوغ دو شیفته و سه شیفته....
-
آن سوی پرده ۵
سهشنبه 12 اسفند 1399 06:12
چرخ روزگار گشت و گشت.بعد از یکسری گرفتاری که برای خانواده پیش اومده بود که خدا برای هیچ کس نخواد پدر مریض شد و در بیمارستان بستری شد .متاسفانه بیمارستان با وجود خصوصی بودن بسیار بد بود. ده روز بستری بودن و بعد مرخص شد .چند روز بعد در منزل فوت شد. با توجه به گرفتاری های قبلی خانواده،بعد فوت پدر و تنها شدن مادر حال خیلی...
-
آن سوی پرده ۴
دوشنبه 11 اسفند 1399 05:27
شین از دوستان دبیرستانم بود.خونه شون رو خیلی دوست داشتم.منظورم خود خونه نبود البته.مادرش یه لیدی به تمام معنی.همیشه موهای درست کرده و آرایش کامل.ناخن ها بلند و مرتب.لاک زده.دختر بزرگش هم تیپ خودش بود. پزشک بود و با اون ها زندگی نمیکرد.بعد خواهر دومی بود که با حجاب بود . سومی شین بود که یه جورایی مریدش بودم.مذهبی.اهل...
-
آن سوی پرده ۳
یکشنبه 10 اسفند 1399 06:31
تازه پسر دومم دنیا اومده بود.یه افسردگی طولانی از قبل زایمان داشتم.حالم خوب نبود.پسرم شش ماهه بود که دایی عباس سکته قلبی کرد و به بیمارستان رفت.تمام مدت گریه میکردم. میدونستم به محیط بیمارستان عادت نداره.از بوی بیمارستان بدش میومد. چون بچه کوچک داشتم همسرم اجازه نداد برم بیمارستان. یه هفته نشد که خبر دادن دایی به رحمت...
-
آن سوی پرده ۲
شنبه 9 اسفند 1399 08:48
دایی عباس در خانواده پدری زن عموی من با شوهر عمه ام برادر و خواهر بودن.یعنی یه پسر داده بودن و یه دختر گرفته بودن.من و خواهر و برادرم چون مادر شاغل بود و منزل عمو نزدیک منزل ما بود و مهمتر از همه زن عمو بسیار خوش اخلاق بود و دستپخت خوبی هم داشت همیشه یه پامون اون جا بود.بچه های عمو به برادر مادرشون میگفتن دایی عباس.تا...
-
آن سوی پرده. ۱
سهشنبه 5 اسفند 1399 12:50
۱۱ ساله بودم.برادرم ۹ سال داشت.در حال مسافرت بودیم با دو تا ماشین.ماشین اول مال پدر بود و چون جا کم بود من و برادرم با اتومبیل پسر عموی پدرم میومدیم.صبح زود راه افتاده بودیم و به شدت خوابمون میومد.کم کم چشم های برادرم سنگین شد.دستم رو انداختم دور شونه اش تا راحت بخوابه.ما مثل دوقلو بودیم.شیر به شیر بودیم.یه دفعه صدای...
-
عروسی
یکشنبه 3 اسفند 1399 12:59
دیشب خواهرم خواب مامان رو دیده.خوشگل.جوان.بدون درد.بهترین لباس ها رو پوشیده و در حال رفتن به عروسی.خدا رو شکر امروز حال خواهرم خیلی خوب بود.هفته قبل لباس های مادر رو بیرون دادیم.همش ناراحت بود از اینکار.در واقع دلش رو نداشت.چون باید میرفتن شهرستان.منم که نمیشد روم حساب کنن.خودش باید انجام میداد. ولی انجام شد.این هم...
-
طلا
شنبه 2 اسفند 1399 11:39
یه خانم ایرانی مهندس دکتری در استرالیا یه دا رویی بر پایه طلا ساخته به جای شیمی درمانی. بیخود نیست خانما انقدر طلا دوست دارن.از فردا ار چی طلا دارید آویزون کنید.بخاطر خاصیت درمانیش نه پز دادنش. والا به جان گربه هه.
-
کیس جدید
پنجشنبه 30 بهمن 1399 20:23
دوستان.اون خیریه ای که قبلا برای سمعک اقدام کرده بود الان کیس جدیدی دارن.درباره شون تحقیق شده.اگر دوست دارید یه سر بزنید https://yakroozeno.blogsky.com .
-
بعد از او
سهشنبه 28 بهمن 1399 11:30
به طرز وحشتناکی آرومم.مثل آرامش مرگ.مدتی که مادر بیمارستان بود حالم بد بود.گریه میکردم.همش منظره شونه های نحیفش در محاصره لوله ها و آدمهای غریبه جلو چشمم بود.هر وقت تنها بودم اشک میریختم.تا خبر فوتش رو دادن تا فرداش همش اشک بود.اما بعدش آرامش.چون نه در مدت بیماری دیدمش و نه در خاکسپاری بودم مغزم همش تصویر مادر رو که...
-
آسمانی
شنبه 25 بهمن 1399 16:32
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود سعدی
-
کمک
جمعه 24 بهمن 1399 18:42
سلام.دوستان مشکل مادرم رو که میدونید.سرطان سینه هست که در کل بدن پخش شده.الان حدود دو هفته است در سی سی یو هست.اگر ما بخواهیم در منزل از ایشون نگهداری کنیم چه باید کرد.البته با هزینه کمتر.الان هزینه اش خیلی سرسام آور هست و دوری مادر از خانواده هم مشکله.در سی سی یو اجازه ملاقات ندارن.اگر کسی اطلالاتی داره لطفا راهنمایی...
-
ماسک پارچه ای
دوشنبه 20 بهمن 1399 08:27
سلام.امروز درباره ماسک پارچه ای براتون میگم.ماسک های پارچه ای معمولا دو لایه هستن.بازم بهتر از بی ماسکی هست.یه پیج پیدا کردم که ماسک دولایه اش بصورتی هست که میشه یه لایه ملت بلون داخل آستر بذاریم.در واقع سه لایه میشه.بعد از یه مدت استفاده هم میشه ملت بلون رو دور بندازید.ماسک رو بشورید و اتو کنید.اینجوری هم مشکلات زیست...
-
ماسک ۲
دوشنبه 13 بهمن 1399 11:04
سلام.ادامه ماسک سه بعدی.بار دوم از جای دیگه ای سفارش دادم.بسته بیست و پنج تایی هفتاد و پنج هزار تومان.باید میفهمیدم دلیل ارزونی ماسک چیه.یکیش رو با قیچی باز کردم و با قبلی امتحان کردم.لایه ملت بلون دومی یه کم ضخامتش کمتر بود.ولی کماکان سه لایه رو داشت.تحقیقاتم راجع به این که آیا ضخامت لایه ملت بلون تاثیری در حفاظت از...
-
مادر۱
یکشنبه 12 بهمن 1399 21:11
مادر کلمه زیبایی هست.وقتی بهش فکر میکنی در ذهنت آرامش و محبت و عشق تداعی میشه.مادر یه لیدی به تمام معنی هست.همه کارش با آرامش و اصول خانم ها.از شانس بد یا خوبش خدا دو تا دختر بهش داد که دست هاشون رو با لباسشون خشک میکنن.اصلا هم ظرافت و لطافت خانمانه ندارن. همیشه با آرامش صحبت میکرد.حالا که مسن شده دائم برامون شعر...
-
ماسک ۱
دوشنبه 6 بهمن 1399 16:11
امروز میخوام دوباره درباره ماسک صحبت کنم.یه بار مصرف.به این نتیجه رسیدیم که ماسک یه بار مصرف سه بعدی پوشش بهتری داره.و ترجیحا استفاده بشه.بدنبال جستجو برای ماسک به شرکت معتبری که اسم و مشخصاتش روی جعبه درج شده باشه نرسیدم.از یکی از پیج ها که وسایل پزشکی هم داشت یه جعبه سفارش دادم.به نظر معقول بود.ولی روی جعبه نوشته...
-
این نه منم،نه من منم
یکشنبه 5 بهمن 1399 08:03
وقتی که برای کنسر(اسم خارجیش با کلاس تره)جراحی شدم یه سوند داخلی هم برام کار گذاشتن.یه ماه بعد از عمل به دکترش مراجعه کردیم که گفت تا آخر شیمی درمانی نمیتونیم بهش دست بزنیم.ما هم مثل بچه های حرف گوش کن ولش کردیم و وارد جهنم شیمی شدیم.هفته قبل رفتیم بیمارستان کسری که وقت بگیریم برای عمل خارج کردن.باورم نمیشد این همه...
-
زادو بوم
شنبه 27 دی 1399 08:27
سلام.روز خوبی داشته باشید.این عکس رو دیدم یاد فیلم زاد و بوم افتادم.تو سینما دیدم.انگار هزار سال قبل بود.بسیار فیلم زیبایی بود.پر از مفاهیم زیبا.مناظر زیبای قشم.البته جادوی سینما هم بود.تاریکی و پرده عریض.هی روزگار.انگار هزار ساله شدم.خوب امروز یه پیج برای خرید روتختی معرفی میکنم.قیمتشون مناسب بود.پول رو که پرداختم...
-
داروی جدید
چهارشنبه 24 دی 1399 18:05
اول این که اگر میدونستم طرفدارهای قورمه سبزی اینقدر زیادن همش از قورمه مینوشتم.و اما بعد.اون سری یادتونه درباره بیحسی دست و پام گفتم.وقتی رفتم پیش دکتر شیمی یه کپسول جدید برام نوشت.منم که مارگزیده رفتم تو اینترنت سرچ کردم.اسم کپسول گاباپنتین هست.دیدم یا علی.چقدر عوارض براش نوشته.دندان درد،درد لثه،اسهال،یبوست،تاری...
-
قورمه سبزی ۲
دوشنبه 22 دی 1399 08:11
تا حالا هشت پا خوردید؟من خوردم.براتون بگم یه هزار سال قبل به دعوت دوستم یه سفر به مالزی داشتم.اونا همش جشن میگیرن.تنوع مذاهب هم دارن.یکی از دوستانش رستوران داشت البته مالایی بود.بعد برای یکی از جشن ها ما رو دعوت کرد.شب بود.رستوران رو هم تاریک کرده بودن چون روی سن داشتن رقص سنتی میکردن. ما هم کورمال کورمال غذا کشیدیم و...
-
قورمه سبزی ...
چهارشنبه 17 دی 1399 16:01
سلام.امیدوارم روز خوبی داشته باشید.امروز میخوام یه سوال ساده بپرسم؟آیا شما وقتی با یک غذای نا آشنا رو به رو میشید اه اه میکنید؟یا به سلیقه بقیه احترام میذارید.یادمه خیلی جوان بودم.عادت داشتیم در محل کار از غذاهای همدیگه بخوریم.ما همیشه فسنجان رو با گوشت قلقلی میخوردیم و از غذاهای محبوبم بود.فسنجان با مرغ رو قبول...
-
یاس بوی مهربانی میدهد...
دوشنبه 15 دی 1399 09:20
سلام.اومدم با دست پر.خوب اول قراره یه پیج عطر و ادکلن معرفی کنم.اسم پیج هست @madammosiu سایت هم دارن.اگر دنبال عطر و ادکلن اصل هستید شاید باهاشون تماس بگیرید براتون فراهم کنن ولی قیمت خیلی بالاست.این هایی که دارن طرح اصل هست.بوش مشابه هست.از خودشون توضیح بخواهید با حوصله جواب میدن.من سه بار ازشون خرید کردم فکر کنم در...
-
شاعری
یکشنبه 14 دی 1399 15:53
سلام.میگم چقدر قدیما شعر ها قشنگ بود.کجا رفتن اون شاعرها.والا.امروز با شنیدن آهنگ ها قر میدیم ولی الله الله از شعرا.یعنی بعضی وقتا آدم روش نمیشه تکرار کنه.بس که خزعبل هستن. #شعر_شاعری_قدیما @ahange_khas(اینستا)
-
من و کرونا
چهارشنبه 10 دی 1399 15:31
سلام.امروز اومدم یه فروشگاه عمده رو معرفی کنم که صفات خیلی خوبی دارن. @pakhsh_afsima .۱_مشخصات کامل لباس رو در توضیحات مینویسن.این خیلی مهمه که شما اطلاعات رو به راحتی داشته باشید.تا پیج هایی که برای کوچکترین اطلاعاتی شما رو به دایرکت میکشونن.کلی در وقت صرفه جویی میشه. ۲_برای تهران پیک دارن که هم قیمتش معقول هست هم...
-
من و کرونا
چهارشنبه 10 دی 1399 15:26
سلام.امروز اومدم یه فروشگاه عمده رو معرفی کنم که صفات خیلی خوبی دارن. @pakhsh_afsima .۱_مشخصات کامل لباس رو در توضیحات مینویسن.این خیلی مهمه که شما اطلاعات رو به راحتی داشته باشید.تا پیج هایی که برای کوچکترین اطلاعاتی شما رو به دایرکت میکشونن.کلی در وقت صرفه جویی میشه. ۲_برای تهران پیک دارن که هم قیمتش معقول هست هم...
-
واکسن..۲
سهشنبه 9 دی 1399 15:22
من پشیمون شدم.یه مدلش هست که برای افرادی مثل من مناسبه.واکسنم رو پس بدید لطفا. مدل mRNA.
-
واکسن
سهشنبه 9 دی 1399 12:10
میگن نه به باره نه به داره اسمش علی موندگاره.واکسن چینی و هندی و...قراره بیاد یا نیاد سرش دعواست.اومدم بگم رو من حساب نکنید برای واکسن زدن.خوندم کسانی که سابفه درمان و شیمی و سرطان دارن نباید بزنن.خوب این از این.بعد گفتن کسانی که آلرژی دارن نزنن. آلرژی هم دارم.اینم از این.بعد گفتن کسانی که پروتز دارن نزنن. که منم هم...
-
من و اینستا
دوشنبه 8 دی 1399 18:35
سلام.امیدوارم در آینده نزدیک دنیامون پروانه ای بشه.حالا فعلا که خرمگسی هست.خوب بگذریم.یه نفر میگفت شما که از اینستا بد میگی چرا این همه وقت میذاری براش.واقعیت این هست که برای من اینستا بهترین آموزشگاه بوده.مخصوصا در قرنطینه.تا قبل از قرنطینه یه بافنده ساده بودم.همون که از مادرم یاد گرفته بودم.ولی حالا به یمن وجود...