یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، اینستا گرام soheildeco

یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، اینستا گرام soheildeco

ارایه مطلب

 دو تا خانم تو محل کارشون داشتند با هم صحبت می کردند ...

اولی : دیشب، شب خیلی خوبی برای من بود. تو چه طور؟
دومی : مال من که فاجعه بود. شوهرم وقتی رسید خونه ظرف سه دقیقه شام خورد و بعد از دو دقیقه رفت تو رخت خواب و خوابش برد. به تو چه جوری گذشت ؟
اولی : خیلی شاعرانه و جالب بود. شوهرم وقتی رسید خونه گفت که تا من یه دوش می گیرم تو هم لباساتو عوض کن بریم بیرون شام. شام رو که خوردیم تا خونه پیاده برگشتیم و وقتی رسیدم منزل شوهرم خونه رو با روشن کردن شمع رویایی کرد.
* گفت وگوی همسران این دو زن :

شوهر اولی : دیروزت چه طوری گذشت ؟
شوهر دومی : عالی بود. وقتی رسیدم خونه شام روی میز آشپزخونه آماده بود. شام رو خوردم و بعدش رفتم خوابیدم. داستان تو چه جوری بود ؟
شوهر اولی : رسیدم خونه شام نداشتیم، برق رو قطع کرده بودند چون صورت حسابشو پرداخت نکرده بودم بنابراین مجبور شدیم بریم بیرون شام بخوریم. شام هم بیش از اندازه گرون تموم شد و مجبور شدیم تا خونه پیاده برگردیم. وقتی رسیدم خونه یادم افتاد که برق نداریم و مجبور شدم چند تا شمع روشن کنم ...

نتیجه اخلاقی :

این که اصل داستان چیه، مهم نیست . شکل ارائه شما مهمه ...





یه چیزی هم من اضافه کنم . چیزی که آقایون میبینند و احساس میکنن با خانم ها زمین تا آسمون تفاوت داره. . برای فهمیدنش باید مثل اونا ببینید.
نظرات 8 + ارسال نظر
ستاره کویر دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 11:05 http://hadiseashna.blogsky.com

«همه از خدائیم، به سوی خدا میرویم»
کلّ هستی از خداست. آنچه در دنیای توهّمتان می بینید، از ذات احدیّت نشأت گرفته است. آیا چیزی جز خدا و جز از خدا می بینید؟ خدا آنچه هست، آنچه نیست، آنچه خواهد بود و آنچه بوده است، می باشد. خدا تنها حقیقت، تنها زندۀ واقعی، تنها حیات جاودان و تنها شعور حاکم بر هستی است.
جز خدا نیست. هر چه هست، خداست. جز خدا نبینید، جز خدا نپندارید و جز خدا حامی ای نجوئید که او ذات یگانۀ هستی است. تنها حقیقت ماندگار و تنها پدیدۀ جاودان. جز او هر چه هست، همه از اوست. با اوست. در اوست و تنها اوست که هست و غیر او هر چه هست، زندگانی از او می یابد که او وحدت بی منتهاست. (از وبلاگ حدیث آشنا)

گلدونه دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 09:59 http://تند و خند

خدا رو شکر که همه چی ختم به خیر شد.
قلبم اومد تو دهنم تا پست رو تا ته خوندم

پس ببین من چه حالی داشتم گلدونه جان . تا آخر مراسم نباید میذاشتم خواهرم بفهمه . درست پهلوی هم نشسته بودیم .هی میگفت چرا نمیخندی. منم لبخند ژوکوند میزدم . البته از جریان بیماری داماد هم خبر نداشتند

نمی دونم شاید بشه اینجوری هم به قضیه نگاه کرد ولی سخته!!!

اگه آسون بود که مشکلی نبود.

آرین یکشنبه 29 دی 1392 ساعت 22:38

ونوس یکشنبه 29 دی 1392 ساعت 18:50 http://calmdreams.blogfa.com

واقعا شاید اگه مثل مردها دنیا رو ببینیم گلستون بشه دنیا

شاید اینجوری بفهمیم حرف حسابشون چیه

لیلی شنبه 28 دی 1392 ساعت 22:25 http://khodnevesht.blogfa.com

خیلی جالب بود و آموزنده...تفاوت نگاهها همیشه هست:)

ممنون

غبار شنبه 28 دی 1392 ساعت 13:08

واقعا حرف درستی زدین بانو

ممنون

پرنده گولو شنبه 28 دی 1392 ساعت 10:55 http://thegooloobird.blogsky.com/

معرکه بود سهیلا

ممنون گولو جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد