یکی پرسید از آن گم کرده فرزند
که ای روشن روان، پیر خردمند
ز مصرش بوی پیراهن شنیدی
چرا در چاه کنعانش ندیدی
بگفت احوال ما برق جهان است
دمی پیدا و دیگر دم نهان است
گهی بر طارم اعلا نشینیم
گهی تا پشت پای خود نبینیم
ممنون
ممنون
ممنون