ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
بعد از سال ها آموختم که زیرا دیگران در حدودشان گیر کرده اند... آموختم تنهایی می ارزد به بودن با کسانی که آموختم به راحتی از وابستگی هایم بگذرم... می دانم بسیار ترسناک شده ام... شما من را ترسناک کردید ای مردم دلنوشته، ماهی سرد سرد سرد
حدم را بدانم..
برای فرار از تنهایی شان به تو پناه آورده اند...
و ترسشان را عشق می پندارند...
حتی اگر آن وابستگی، کسی باشد که
بالاترین احساس را به او دارم
زیرا به راحتی می توانم خداحافظی کنم...
شما من را ترسناک کردید
از این بابت از شما متشکرم...
فرامرز فرحمهر
سلام دوست عزیزم
علیک سلام . رسیدن به خیر
سلام .
من هم چون فهمیدم یه سری از نزدیکترین افراده زندگیم از سر تنهایی به من پناه آوردن و وقتی تنهاییشون پر شد من و مثله دستماله انداختن ، دپس شدم ... از اینکه حده خودشون و نمیدونن و حده منم نمیدونن ... از اینکه خودم یادم رفته بود که حدم چیه و چی نیست ... از همه ی اینها دلگیرم ولی بلد نیستم وابستگی هام و رها کنم ....
کم کم داری یاد میگیری دختر خوب عزیز
اون پاراگراف آخرش خیلی جذاب بود.
خیلی متن خوبی بود و راستش تو زندگی به جایی میرسیم که شرح حالمون میشه...درست مثل الان من درقبال بعضیا که باید ازشون تشکر هم بکنم...هعی روزگاااااررر
همین رو بگو دوست عزیزم
ممنون