یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، اینستا گرام soheildeco

یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، اینستا گرام soheildeco

با مزه بود

بازرگانی زنی زیبا داشت که زهره نام داشت عزم سفر کرد برای او لباسی سفید تهیه کرد و کاسه ای نیل به خادم داد و گفت هر وقت زن حرکت ناشایستی کرد یک انگشت نیل بر لباس او بزن تا وقتی که آمدی من بدانم چقدر کار ناشایست انجام داده. پس از مدتی به خادم نامه نوشت که:
چیزی نکند زهره که ننگی باشد
بر جامه او ز نیل رنگی باشد
خادم نوشت: 
گر آمدن خواجه درنگی باشد
چون باز آید زهره پلنگی باشد

حکایات عبید زاکانی / خواجه نظامالدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی

نظرات 5 + ارسال نظر
عاصی سه‌شنبه 18 آذر 1393 ساعت 12:05 http://asysepidshortpost.blogsky.com


جوابی بود که دلم میخواست بشنوم!!!

یعنی از من توقع جواب دیگه ای داشتی؟؟؟؟؟؟

عاصی سه‌شنبه 18 آذر 1393 ساعت 08:52 http://asysepidshortpost.blogsky.com

حالا کسی میدونه خود خواجه در سفر چه شیطنت هایی کرده اند؟!!!

احتمالا کرده که شک داره. میگن کافر همه را به کیش خود پندارد.

سپیده سه‌شنبه 18 آذر 1393 ساعت 01:14

جالب بود

ممنون

سهیلا دوشنبه 17 آذر 1393 ساعت 14:46 http://rooz-2020.blogsky.com/


عالی بووووود

ممنون

آفرین دوشنبه 17 آذر 1393 ساعت 12:45

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد