ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
چند وقتیه درهای نوشابه و آب معدنی رو جمع میکنم تا ببرم تحویل گروه "هستمت "بدم . همون گروهی که قراره با جمع کردن درها و فروششون به بازیافت ویلچر بخره. به نظرم کار خوبیه. اگه بشه چی میشه.برای من که زحمتی نداره.همون جا خوندم که بطری ها رو بازیافتی ها میبرن ولی دراشو نمیخوان.دلیلش رو نمیدونم.
همسر و بچه ها اول خندیدن که مامان باز شروع کرد. هنوز خاطره جمع کردن کاغذ زباله برای خرید کتاب رو فراموش نکردن. اما انصافا همکاری میکنن. یواشکی نگاه کردم دیدم هر چی میخورن قبل از این که ببرن بیرون دراشو تو کیسه میاندازن.
داشتم به سوال عمو درباره آشپزی فکر میکردم. همیشه از آشپزی بدم میامد. فکر میکردم چرا یه نفر که میتونه کتاب بخونه، نقاشی کنه ،با دوستاش بیرون بره ،درس بخونه فیلم ببینه، حتی خیاطی و قلاب بافی کنه . هزار تا کار دیگه باید چند ساعت رو تو یه جای گرم پای اجاق گاز معطل بشه بعد هم هر کسی بخوره یا تشکر کنه یا نکنه .و تموم.
نظر شما چیه؟ نظراتون رو بگید تا بگم تهش چیه.
حق داری .. غذا دادن به دو تا پسر خیلی سخته. خیلی ..
سلام بر آنای گل.اونم وقتی که سلیقه های متفاوتی دارن.یه روز برای این میپزم یه روز برای اون
یه ماه مامان عزیز عاشق آشپزیم دوره ازمون ...
فرصت مناسبیه که از رو وظیفه آشپزی کنم و بهتون خبر بدم
ممنون عزیزم. حتما خبرش رو بده
من آشپزی را به شکل تفریح دوست دارم. اما وقتی بشه اجبار خیلی عذاب آور می شه. مخصوصا فکر چی بپزم وای این فلان چیزو دوست نداره اون از فلان چیز بدش میاد این می خوره اون نمی خوره .. آخرش هم راست می گی اگر بخورند و غر نزنند باید کلی هم سپاسگزار باشیم که مورد قبول حضرات قرار گرفته است. تشکر کنند که دیگه اون روز باید تعطیل رسمی بشه!
سلام بر آنای عزیزم. بله متاسفانه آشپزی تو خونه این جوریه. وقتی هم دوتا پسر داشته باشی که سلیقه هاشون متفاوته که دیگه هیچی.از حال من مپرس
سلام دوست خوب و مهربانم
آشپزی برا من یعنی زندگی جریان داره خیلی لذت بخشه من جمعه هر هفته لیست یک هفته غذا رو اماده میکنم که با این فرصت کم اذیت نشم برا جی بپزم نپزم
واقعا آشپزی مثل روح خونه است.بوی غذا یعنی حضور مادر
سلام
راستش من آشپزی و کیک پزی را خیلی دوست دارم. انجامشان برای من یعنی: وقت دارم!
معنی اش اینست که در کل هفته دو یا سه بار امکان دارد که آشپزی کنم. در زندگی هم انتخاب هایی کردم که مجبور نباشم وظیفه سیر کردن شکم های گرسنه اطرافیان را بر عهده بگیرم چون آشپزی را بعنوان یک کار هر روزه دوست ندارم.
البته در ایران رسم نیست، اما در غرب خیلی مردها وظیفه آشپزی را بر عهده میگیرند یا حداقل نصف نصف تقسیمش می کنند. اینطوری بار سنگین پر کردن شکم دیگران فقط بر دوش زن سنگینی نمی کند.
اره. همون فکرش خیلی سنگینه. سوال سختیه چی بپزم
سلام سلام
نخست:
... سرهای پلاستیکی و بطریهای پلاستیکی هر دو قابل بازیافت هستند اما امکان بازیافت آنها با هم به علت دمای ذوب متفاوت وجود ندارد. درها باید از بطریها جدا شوند و بعد از تفکیک و دستهبندی بازیافت شوند. با توجه به صرف هزینه و وقت برای این امر در مواردی مراکز بازیافت از بازیافت کردن درها منصرف میشوند...
بعد:
یه مدتی بود منم چنین افکاری داشتم که واقعا چرا؟ منتهی وقتی رسیدم به نیازهای اولیه و ثانویه...متوجه شدم خوراک جزو نیاز اولیه ما آدمیزادهاست و آن هایی که شما لیست کردید نیاز ثانویه... الان سعی می کنم به ترتیب کامل شوم ابتدا خوراک سالمتر و پوشاک بهتر و ... هرچند نیازهای دیگر هم می شود از طریق همین آشپزی برطرفشان کرد مثل توجه به دیگری یا جلب توجه دیگری
آخر: برقرار بمانید و راضی
با سلام خدمت دوست عزیز. البته برای ما بچه دار ها آشپزی کردن جزو اولویت های حیاتیه. بحث بر سر پختن ,غذاهای سخت یا آسون هست. که سریع بشه سر و ته کار رو به هم بیاریم البته.ممنون از این که نظر دادید
بنظر من آشپزی هم یه هنره... من دوست دارم آشپزی رو... کیک پختن رو
در بطری ها رو جمع نمی کردم.. سعی می کنم انجامش بدم اگه یادم نره
در این که هنره شکی نیست و چه هنر خوش مزه ای هم هست. منم انقدر دوست دارم غذاهای خوشمزه بخورم که حد نداره. فقط شرمنده خودم دوست ندارم بپزم.ممنون از نظرتون
من فک می کنم اشپزی برای یک زن یه هنره ....
پدرم همیشه میگه مردها قلبشان به شکمشان متصل است! یعنی اینکه اشپزی خوب باعث ایجاد محبت در خانواده می شود مخصوصا اینکه در هر حال یک مادر مسئولیت های خودش را هم در مورد تغذیه خانواده اش دارد
واقعیتی رو پدرتون بیان کرده. برای یه مرد بودن یک غذای خوشمزه با لبخند یعنی بهشت.ممنون از اینکه نظر دادید
افرین، هزار آفرین به این همه انگیزه زیست محیطی و انسان دوستانه. عالیه!
و اما...من عاشق آشپزی هستم، اصلا برام مهم نیست کسی تشکر کنه یا نه. به نظرم یه جور عشقه...تو رت تتویی بود اون موشه، ترکیب مزه ها رو تجسم می کرد، دقیقا منم همین حس و دارم...اصلا هم بلد نیستم از روی دستور درست کنم. یعنی بعضا دو تا غذام شکل هم نمیشه...اما خوشم می اد...یعنی عاشقشم...یعنی اگه می شد کل خونه رو می کردم اشپزخونه...!!!فکر کنم الان علت چاقی من کشف شد...ههه
خوش به حالت.پس خیلی حال میکنی با آشپزی.بازم خوش به حالت.من حسودیم شد
من آشپزی رو قبلنا خیلی بیشتر دوست داشتم.اما الان بیشتر دوست دارم غذاهای بی دردسر رو درست کنم.اما خب فعلا بخاطر پسرا نمیشه.گناه دارن محرومشون کنم از غذاهای خوشمزه و رنگ و لعاب دار
اره دیگه پسر و شکمش.نمیشه باهاشون شوخی کرد
سلام
من زیاد خونه نیستم
ولی خونه لاله کشته شدم با هستمت
کم مونده در رب گوجه رو هم جمع کنه
صدالبته بهش افتخار میکنم
سهیلا جانم
منم عشق آشپزی نیستم
شاید سالاد درست کردن رو بشه گفت دوست دارم
من ترجیح میدم لوازم آشپزی رو بخرم
فیلم ببینم کتاب بخونم
و پذیرایی کنم حتی
یعنی ترجیح میدم میزبان باشم ولی اشپز نباشم
ممنون گولو جان .نظرت خیلی به دلم نشست.هورا لاله که تو این کار هم پیشقدمه.برای مامانت بگو شاید دوست داشته باشه به هستمت بپیونده.آره واقعا آشپزی خره
وای من دقیقن همین حس رو نسبت به آشپزی دارم
یعنی به نظرم میاد که وقتی آدم می تونه با یه سلاد فوری ، یکم میوه یا نون و پنیر سیر بشه چه کاریه این همه وقت پای گاز .
تازه من اصلن غذای قر و فر دار درست نمی کنم اما خمون غذای معمولیم همیشه بعد از آشپزی نسبت به وقتی که هدر رفته حس بد دارم.
چه جالب .پس من تنها نیستم.این دید خانم ها به آشپزیه.آقایون به غذا عشق میورزن.ببخشید مثل این که آدرس وبلاگتون اشتباه هست.اگر ممکنه درستش رو برام بنویسید