یه سایت در تلگرام عضو شدم همه رو تقسیم بندی کرده.ببینید شما کجا جا میگیرید.
مشاورفا,
طوفان وسواس فکری در ذهن
آیا برایتان پیش آمده که بعد از شستن دستانتان هنوز هم فکر کنید آنها کثیف هستند؟ آیا افکاری به ذهنتان میآید که به نظر بیمعنی است و قادر به کنترل آنها نیستید؟ آیا دستانتان را بیش از حد میشویید؟ آیا مکرراً اشیا را وارسی میکنید؟ آیا کارها را باید طبق نظم مشخص و خاص خودتان انجام دهید یا این افکار و رفتارها زندگی شما را مختل کرده است؟ آیا از اینکه ناآگاهانه و غیرارادی باعث تصادف شوید میترسید؟ آیا از اینکه به ایدز یا سرطان یا دیگر بیماریها از طریق رفتن به توالت عمومی دچار شوید میترسید؟ آیا از اینکه به دلیل دقت نکردن کافی در کنترل کردن قفل در منزل یا چک کردن شیر گاز، ترس از دزدیده شدن لوازم منزل یا آتش سوزی و منفجر شدن منزل دارید؟آیا برای حفظ کردن چیزهای بیاهمیت مثل شماره پلاک خودروها، شماره تلفنهای قدیمی احساس اجبار میکنید؟ آیا به شکل مکرر قفل درها، اجاقها و کلیدهای برق را بررسی میکنید؟ آیا روزنامهها یا وسایل کهنه را به این منظور که شاید روزی به آنها نیاز داشته باشید جمع میکنید و آنها را بیرون نمیریزید؟
اگر پاسخ شما به این پرسشها مثبت است، به احتمال زیاد شما آن یک نفری هستید که از هر 40 نفر به اختلال وسواس فکری- عملی مبتلا هستید. این وسواس زیرمجموعه گروه اختلالات اضطرابی است که به طور میانگین از هر 40 نفر یک نفر را مبتلا میکند. سن شروع این اختلال اغلب قبل از 25 تا 30 سالگی است اما در سنین بالاتر و پایینتر از این میزان نیز دیده میشود.
دکتر فرشاد شیبانی، متخصص روانشناسی بالینی در پاسخ به این سؤال که اختلال وسواس فکری- عملی (OCD) چیست، میگوید: این اختلال در صورت درمان نشدن مزمن میشود. زمانی میگوییم که کسی مبتلا به اختلال وسواس فکری- عملی است که یا افکار وسواسی یا اعمال وسواسی یا هر دو را داشته باشد؛ افکار وسواسی عقاید، تصورات یا تکانههای ناخوشایند و پریشانکنندهای هستند که به طور مکرر وارد ذهنتان میشوند. این افکار برخلاف میل شما به ذهنتان وارد میشوند. ممکن است در نظرتان نفرت انگیز باشند، بدانید که بیمعنا هستند و ممکن است با احساس و شخصیت شما تناسبی نداشته باشند (مثلاً فردی که فکر میکند قالی هنوز هم پس از شستن نجس یا آلوده است). این روانشناس میافزاید: «اعمال وسواسی رفتارها یا اعمالی هستند که گرچه ممکن است آنها را بیمعنا یا افراطی بخوانید، اما احساس میکنید ناچارید آنها را انجام دهید. گاهی اوقات ممکن است به هر زحمتی در برابر انجام آنها مقاومت کنید یا آنکه ممکن است تا زمانی که یک رفتار را به طور کامل انجام ندادهاید، اضطرابتان کمتر نشود.» دکتر شیبانی با اشاره به راههای درمان اختلال وسواس فکری ـ عملی میگوید: افراد نمیتوانند خودشان به تنهایی به این اختلال غلبه کنند و باید از متخصص روانشناسی بالینی یا روانپزشک کمک بگیرند. تلاش افراد برای دور کردن افکار وسواسی از ذهنشان سبب هجوم بیشتر این افکار میشوند، به همین دلیل افراد باید اجازه دهند تا این افکار در ذهنشان وجود داشته باشند و این افکار را همانند ابرهای آسمان درنظر بگیرند یعنی فقط شاهد و ناظر عبور این افکار از آسمان ذهنمان باشیم و هیچ تلاشی برای دور کردن این افکار یا پرت کردن حواسشان به خرج ندهند. همچنین مواجه شدن با عامل وسواس (مثلاً این فکر وسواسی که در را قفل نکردهام) و جلوگیری از پاسخ (مثلاً بازبینی نکردن قفل) منجر به خوگیری میشود و کم کم این وسواس شدتش کم خواهد شد.
شخصیت مختل، بادکنکی است از ادعا!
سخت ترین کاری که ممکن است یک روانشناس طی دوره درمانش با آن روبه رو شود درمان یک اختلال شخصیتی عمیق است چرا؟
روانشناسان یک ضرب المثل اعتراف وار و تلخ، بین خودشان دارند با این مضمون که اختلال شخصیت باتلاق روانشناسی است، یعنی دانشی که تاکنون پایش را از گلیم خودش درازتر کرده و دارد روی چاقی، زخم معده، دیابت و حتی سرطان کار می کند. زمانی که با بیمار اختلال شخصیت روبه رو می شود مانند آدمی که در باتلاق مانده باشد، گیر می کند مدام می کوشد اما اصلا انگار قرار نیست که درمان بشود.
بیماری به نام اختلال شخصیت: به باور همان روانشناسان وقتی انسان طی دوران زندگیش تا شکل گیری نسبی شخصیت ـ یعنی سن قراردادی ۱۸ سالگی ـ به گونه ای بزرگ شود که راه های ارتباط برقرار کردنش با دیگران یا راه های حل مشکلاتش ناجور باشد و با مواردی که همگان پذیرفته اند متفاوت باشد، می گویند طرف اختلال شخصیت دارد. این آدم ها روش های ناسازگارانه شان را در همه رفتارهایشان بروز می دهند. به عنوان نمونه یک نفر که تا پیش از ۱۸ سالگی همه مشکلاتش را با خلاف و بزهکاری حل کرده و کارش را پیش برده حتی با وجود راه های مشروع تر و سازگارانه تر، مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی است
من بیمار نیستم!
به نظر می رسد مشکل عمده آدم هایی که اختلال شخصیت دارند این است که اصلا نمی پذیرند بیمار هستند و به همین دلیل روانشناسان چندان کاری نمی توانند برایشان انجام دهند. مثلا اگر یک فرد مبتلا به افسردگی به سادگی می پذیرد برای تغییر دادن رویه زندگی اش نزد روان درمانگر یا روانپزشک برود اما کسی که اختلال شخصیت دارد و نسبت به همه چیز بدگمان است، به هیچ روی حاضر نیست به خاطر بدگمانی اش به یک مرکز درمانی برود. چرا؟
آن گونه که از نام این بیماری معلوم است، اختلال آن قدر عمیق است که کل شخصیت یک بیمار را در بر می گیرد. اگر یک افسرده فقط خلق و خویش ناجور است و یک بیمار وسواسی فقط از افکار اضطراب آور رنج می برد فرد مبتلا به اختلال شخصیت همه رفتارهایش در همه موقعیت ها به هم ریخته است. حال تصور کنید فردی با چنین روحیاتی بدون این که احساس بیمار بودن داشته باشد با ما در ارتباط باشد و اعصابمان را به هم بریزد. در این صورت ما می مانیم با این پرسش بی پاسخ که چرا او این گونه با ما برخورد کرد.
از خاطر نباید برد که به هر کسی نمی توان برچسب اختلال شخصیت زد. خیلی از ما ممکن است بنا به دلایلی در برخی از موقعیت ها بدگمان شویم، از شخصیت ساختگی مان بهره جوییم، عاشق تنهایی افراطی باشیم و یا بیش از حد منظم شویم اما در مجموع شخصیت سالمی داشته باشیم. کوتاه این که یک نفر را مبتلا به اختلال شخصیت دانستن نه کاری است خرد!
شخصیت مختل، بادکنکی است از ادعا!
اختلال شخصیت ضداجتماعی: این آدم ها ممکن است بسیار دور و برمان ریخته باشند کسانی که از آفتابه دزدی گرفته تا رد کردن عامدانه از چراغ قرمز! در محل کار خلاف های مالی بزرگ مرتکب می شوند و با دوستان که می نشینند مرتب از شر و خلاف سخن می رانند و بیشتر با نمایش دادن خودشان به اصطلاح سر حال می آیند.
شخصیت ضداجتماعی وابسته است :
این گونه شخصیت ها به روان و انرژی دیگران وابسته اند. در کودکی به والدینشان، در مدرسه به معلمشان و در دانشگاه نیز ( اگر ادامه تحصیل بدهند!) به دوستان اینترنتی و استادشان وابسته اند و شاید شما هم در حال حاضر سوژه آنها هستید. آنها اعتماد به نفسی از خودشان ندارند و می خواهند همه زندگیشان را با وصل بودن به شما معنا کنند. چنان چه حرفی بزنید که معنای قطع وابستگی بدهد یا چنین برداشتی از آن بشود باید شاهد یک فاجعه باشید!
شاید از دماغ فیل افتاده باشند:
شخصیت های خودشیفته باور دارند که از دماغ فیل افتاده اند و فکر می کنند تمام عالم و آدم باید جمع شوند و برایشان هورا بکشند. آنها فکر می کنند بهترین چهره، بهترین پوشش و سلیقه، بهترین همسر، بهترین محل کار و بهترین مدرک تحصیلی در دنیا در اختیار انهاست.
یک خودشیفته اگر خودش را هم بکشد نمی تواند خودش را جای یک آدم دیگر بگذارد
آیا شما سوژه اید؟ روانشناسان یک توصیه دارند:
تسلیم نشوید! شاید همین دو کلمه کافی باشد. شخصیت های ضداجتماعی شیفته دور زدن افرادی مانند شما هستند. اگر خودتان را مطیع و تابع نشان دهید آنها به هدفشان رسیده اند. از این آدم ها هرچه بیشتر تعریف کنید و هر چه بیشتر تحویلشان بگیرید با بادکنک گنده تری روبه رو خواهید شد که هم کنترل کردنش دشوار است و در صورت ترکیدن ادعای بادکنک با مصیبت روبه رو خواهید بود!
وای از اون آخریه. نمونشو دیدم!
خوشم میاد.تقسیم بندیش جالبه.منم تو یکیش جا گرفتم.