ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
جونم براتون بگه من یه زمانی که کلاس زبان میرفتم تو کتابامون یه تیتری بود به نام آد من اوت. یعنی اون کسی که عجیبه میره بیرون. باید کلمه ای که به بقیه نمیخورد رو تشخیص میدادیم و از جمله بیرون میکردیم. اینا رو گفتم که بگم من اون آد من هستم اما به هیچ وجه خیال بیرون رفتن ندارم.
حالا براتون تعریف میکنم. البته تقریبا اولین باره که عمومی میکنم. قبلا یه ذره حوصله توضیح نداشتم. خوب . سال ها پیش براتون گفتم که کاغذ باطله جمع کردم و یه کتابخانه کوچیک رو باهاش تجهیز کردیم. از بیرون دادن و بیرون انداختن به شدت بدم میاد. نه این که فکر کنید میخوام همه رو نگه دارم.منظورم این نیست. میخوام از هر چیزی بهترین استفاده رو بکنم. البته شاید دچار یه نوع وسواس فکری شدم.همیشه میگم چون ما استفاده درست از اشیا رو بلد نیستیم و از اونطرف هم بازیافت درست و درمانی نداریم آخرش میان زباله هامون دفن میشیم. هنوز برامون جا نیافتاده که زباله خشک و تر رو میشه جدا کرد و ازش استفاده کرد. خیلی هنر کنیم فقط فلزات و زباله های پلاستیکی رو میتونیم باز یافت کنیم. پس تا جایی که ممکنه باید از وسایل استفاده بشه.هر چیزی که تو خونه کنار گذاشته میشه یه دغدغه میشه برای من که مورد استفاده بهتری ازش استفاده کنم. هفته پیش شلوار همسر جر خورد. به معنای واقعی کلمه . خوب کرد تو پلاستیک که بده بیرون. گفتم عزیز دل این که دیگه به درد کسی نمیخوره. میره تو طبیعت به شکل زباله میشه بلای جون بچه هامون. ازش گرفتم و ساعتها بهش فکر کردم . البته نه این که فکر کنید میذارم جلوم میشینم فقط فکر میکنم. نه برای خانم خونه از این خبرا نیست. نمیتونه زست هنرمندی بگیره. کار میکردم همزمان فکر میکردم. آخرش هم ازش دستگیره های آشپزخانه درست کردم. البته روش هم نقاشی کشیدم. فعلا برای مادرم بردم که خیلی خوشش اومد . حالا تا بقیه اش.
همین کارو با شلوار ها و لباس ها میکنم . یعنی تا جایی که میشه و میتونم تغییر کاربری بدم ازشون استفاده میکنم. البته لباس ها و وسایلی رو که نو هستن میبخشم . اما لباس های کهنه رو نه. بعضی وقتا یه لباس هایی انقدر راحت و مناسبه که آدم بدون این که بفهمه تا آخر ازش استفاده میکنه.
مثلا شیشه های سس با دکوپآز تبدیل به وسایل زیبا برای آشپزخونه میشه. وقتی از مدل یه مانتوی راحت خسته میشیم میدم به خشکشویی رنگ میشه و با نقاشی روش تبدیل به یه مانتو جدید میشه. خونه ما هم اصلا از این خونه های شیک و مجلسی نیست. بوفه تقریبا ندارم یه کتابخانه کوچک چوبی داشتم که تبدیل شده به ویترین وسایل فانتزی. میز نهار خوری بزرگ ندارم چون جا گیره. یکی دیگه از دغدغه های فکری من این وسایل الکترونیکی معیوب هست. مثل تلویزیون و موبایل.نمیدونم عاقبت اینا چی میشه. یعنی همینطور در طبیعت رها میشن؟
با خودم قرار گذاشتم چند وقت یه بار بیفتم به جون وسایلم . چه خونه و چه خودم. اونی که میشه بخشید ببخشم. اونی که نمیشه بازسازی بشه . و ناچارا اون که دیگه هیچ کاری براش نمیشه کرد از خونه بیرون بره. یه قرار خیلی مهم دیگه هم باخودم دارم. تا وقتی که نیاز واقعی به چیزی ندارم نخرم.همسر مدت هاست به قابلمه ها گیر داده که عوض کنه. منم موافق نیستم.
قابلمه محبوب من یه قابلمه رویی قدیمیه که توش پلو و ماکارونی خیلی خوشمزه در میاد.بارها امتحان کردیم و نتونستم جایگزینی براش پیدا کنم.حالا هر وقت میهمان داریم برای این که تعجب نکنه مجبورم براش توضیح بدم که جریان چیه. الان همه در خرید و تعویض وسایل با هم مسابقه گذاشتن. خوب براشون سخته میبینن یه نفر که میتونه چند سال یه بار وسایل خونه شو عوض کنه سر سختانه به وسایل قدیمی چسبیده. در نظر اول به نظرشون میاد از خست هست. بعد فکر میکنن نداریم. بعد که دیگه فکری ندارن بکنن براشون توضیح میدم.
حالا میخواستم براتون بگم فکراتون رو به کار بندازید. از وسایل بهتر استفاده کنید. حالا شاید ما جون سالم به در ببریم و به مرگ طبیعی بمیریم اما بچه هامون قطعا مشکل زباله پیدا میکنن. شاید هم فکر کنید آدم عجیبی هستم. خوب هستم.
بچه ها و همسر از کنارم محتاطانه و با لبخند رد میشن. میدونن که اگر حرف بزنن ساعت ها برای مجاب کردنشون بحث میکنم. با رفتارم کنار اومدن. برای بقیه هم زیاد وقت نمیذارم براشون توضیح بدم. اگر وقتم همش صرف توضیح دادن بشه پس کی به کارها برسم.
این کارها برای بچه هام هم عجیبه.نمیتونن بفهمن وقتی میشه خیلی راحت یه وسیله نو رو تهیه کرد. چرا انقدر اصرار به بازسازی میگیرم. وقتی برای اونا عجیبه از بقیه نباید توقع داشت. اینا رو گفتم که بگم فردا یکی از دوستام که خیلی هنرمند و کدبانو هست میاد خونه برا نهار. از حالا دارم خودمو برای تعجب هاش آماده میکنم.
اینا رو داشته باشید تا بعد.
چه روش عالی ای!
واقعا باید در مورد تمام این جزییات کتاب بنویسید و منتشر کنید :)))
کلی خجالت کشیدم.ممنون از تشویقاتون.
شرکت بزن


چه اسم شیکی داره وبلاگت
بازیافت
کتابم میتونی بنویسی واسه ادمای بیکار
آدم خوش ذوقی هستی
این همه نوشتی گفتم دست خالی بده برم
موفق باشی ننه هادی
ممنون از پیشنهاداتون.اسم وبلاگم تکه.
سلام سهیلا بانوی عزیز
این پست نشون می ده شما یک کدبانوی واقعی هستید
یادش بخیر قدیما مادربزرگها از تیکه پارچه های به درد نخور و ودور ریز، لحاف چهل تیکه درست می کردند... اونم با چه سلیقه ای!
کاش برامون از واکنش های دوست کدبانو و هنرمندتون می نوشتید
سلام بر مریم بانوی عزیز. متاسفانه مهمانی به هم خورد و دوستم نتونست بیاد. معمولا نزدیکان من رو همین جور که هستم قبول میکنن.
سلامی دوباره
یه لینک مرتبط بی ربط البته
http://leiligermany.blogsky.com/%D8%A2%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%87%D9%85%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D9%87-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%84%D9%87-%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AF-%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%86%D8%AF--2
.
ببخشید برای طولانی بودن آدرس لینک
یه جایی می رفتم برای کوتاه کردن آدرس ها... نمی یابمش
ممنون. دلم بیشتر سوخت که ما بلد نیستیم.
سلام سلام

تقریبا منم همین دغدغه رو دارم البته با شدتی کمتر
راه کارهای "لذت کمتر داشتن" برایم کمک کننده بید در نظم بیشتر
فعلا هم بیشتر طرفدار خرید کمتر هستم مگر در وقت نیاز واقعی
.
برقرار بمانید و راضی
سلام بر دوست گرامی.منم مشتری پر و پا قرص اون وب سایت هستم.فقط کم مینویسه.
کاش همه مون این طور عمل می کردیم.
کاش همه مون عجیب بودیم.