ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
یادمه پسر دومی مهد کودک میرفت.دختر دوستم هم مهد کودکی بود.ما مادرا هم چون دوست بودیم از دوران دبیرستان وقتمون رو تنظیم میکردیم که با هم بریم دنبال بچه ها.طبق معمول بچه ها عاشق اتوبوس سواری بودن.ما مادرا پیش هم مینشستیم و صحبت میکردیم.بچه ها هم پیش هم.
چند روزی بود که دوتایی سر این که کدوم پشت پنجره بنشینن بحث میکردن.مادرا دخالت کردن و گفتن که یه بار شما بشین یه بار شما.خوب نگه داشتن نوبت هم مشکل بود و تفهیمش به بچه ها مشکلتر.
آخرش مادرا خسته شدن و تصمیم گرفتیم در تایم متفاوت دنبال بچه ها بریم که این بحث تموم بشه.
وقتی رفتم دنبال پسرم گفت پس مامان نازنین کجاست.
گفتم قراره تنها بریم.نازنین زودتر رفته .پرسید چرا:گفتم بخاطر مشاجره شما سر پنجره.
چشماش پر از اشک شد.با بغض گفت:اصلا مهم نیست کی پیش پنجره بشینه.مهم اینه که ما با هم باشیم.بعد هم سرش رو پایین انداخت و رفت به طرف اتوبوس.
عه؟! خب این که واضح بود. بچه ها کلاً توی بازی همیشه دعوا می کنن. اصلاً نباید جدی بگیرید یا در دعواهایشان دخالت کنید. بگذارید، خودشان راهش را پیدا می کنند.
اصلاً دوتا بچه کنار هم باشن و دعوا نشه یعنی دور از جون، بیمارند!
برداشت مادرها اشتباه بود متاسفانه.بعد جبران کردیم
منم عاشق پرتقالم... اما یک دکمه ام!
چشم دگمه عزیز عوض کردم عروس خانم.
لطفا منو با اسم دکمه لینک کنین
چشم من عاشق پرتقالم
ای جانم.
ممنون
سلام خانم ادرس دقیق...
بابت کامنت تشکر میکنم و خیلی خوشحالتر دیدن کامنت رویا بود که
متوجه شدم که جای بسیار خوبی سر زدم
چون بانو رویا یه انسان واراسته و بسیار مهربان
بودن کامنت رویا در هر وبلاگی اعتبار اون وبلاگ را دوچندان میکنه
http://dlam77.blogfa.com
ممنون که تصحیح کردید.همینطوره.البته من جدیدا باهاشون آشنا شدم.
عزیزززززم . بعضی بچه ها واقعا عشق و محبت از همین الان تو ذاتشونه
پسرمنم با یکی از بچه های مهد ارتباط تنگاتنگی داشت که الانم این ارتباط رو حفظ کرده و همیشه هم احوالش رو از من و مامانش میپرسه ماهم دقیقا همین شرایط شما رو داشتیم یعنی باهم دوست بودیم
سلام.متاسفانه با تغییر منزل ازمون دور شدن.بچه ها هم دختر و پسر بودن بینشون فاصله افتاد.
"همه..."
آسمان همه ابر...
ابر همه باران...
باران همه اشک...
اشک همه بغض...
بغض همه من...
من همه تو...
تو همه عشق...
عشق همه حسرت...
حسرت همه درد...
درد همه شب...
شب همه ماه...
ماه همه بی من، بی تو، آه... [گل]
ممنون.بسیار زیبا
چه پسر مهربونی، امیدوارم تو روزهای بزرگسالی هم ، همینطوراحساسات ناب و قشنگ داشته باشه.
سلام. بگم متاسفانه یا خوشبختانه هنوز هم خیلی فهمیده است
سلام من براتون چند تا کامنت دادم ولی هر چه میگردم نیست
متوجه نشدم علتش چیست لطفا بمن سر بزنید و یه توضیحی بدهید
آخ رویا جان خوب شد اومدی.من دق مرگ شدم از دست وبلاگت.اومدم نظر بذارم میگفت آدرس وبلاگت معتبر نیست.ای میل گذاشتم اونم میگه معتبر نیست.اصلا نمیدونستم چه جوری بهت بگم.چی کار کنم.کس دیگه ای هم با این مشکل رو به رو بوده.راهش چیه.ولی کامنت هات تایید شده تشکر هم کردم.
ای کاش میفهمیدم
متاسفانه اگر ابراز علالقه کنید
محکوم میشود
و اون وقت دیگه وجودتون بی توجیه میشه
نمیدونم.شاید اگر ابراز علاقه نکنید هم نفهمه دوستش دارید و بزاره بره.اونی که رفتنیه بالاخره میره چه بگید چه نگید.آدرس شما در نظرتون اشتباه ثبت شده و متاسفانه منم نمیتونم ویرایش کنم.لطفا دفعه بعد که نظر گذاشتید تصحیح کنید.ممنون دوست خوبم.
ای کاش حالا که بزرگ شدیمم یادمون نره این درسا رو و سر مسایل بی اهمیت زندگیهامونو از ریتم خارج کنیم!!!
واقعا مگهان عزیز.خوب مفهوم عشق همینه.وقتی هست مهم نیست کی چراغ ها رو خاموش میکنه.
چه جالب / عاشقش شده
عاشق بود.ولی مفهوم عشق رو با تمام کوچکی خوب فهمیده بود.