ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
تو خونه دو تا دوست خوب دارم.از اول صبح باهاشون مشغولم.یکی وزنه دیجیتال هست.یادگار دوران رژیم گل پسر.وقتی با پول خودش خریده بود قسممون میداد که ترو خدا مواظبش باشید گرون خریدم.هر دفه هم که خودتون رو وزن میکنید یه 500 تومنی بندازید کنارش که شاد بشم.از اون جایی که 500 تومنی نایابه ما هیچوقت این کارو نکردیم.
یکی دیگه ساعت دیواری تو پذیراییه که همه کارم باهاش تنظیم میشه.الان تا ساعت 11 سریال میبینم.ساعت 11 تا 1 وقت آشپزخونه است.همینطور تا آخر شب.صبح تا اومدم سر وقت وزنه دیدم ای دل غافل باطری تموم کرده.
راهم رو کشیدم به طرف اتاق پذیرایی ساعت رو چک کنم دیدم اونم باطری تموم کرده.
بر طبق قوانین خونه ما باطری عوض کردن کار آقایونه.خوب منظور از آقایون اصلا پسرا نیستن چون اونا پسرن.آقا که نیستن.همسر هم که غروب میاد.یه خورده بلاتکلیف چرخیدم.وسایل نهارو درست کردم.هی رفتم به ساعت نگاه کردم.
در یک تصمیم قاطع لباس پوشیدم رفتم و باطری خریدم.اول ساعت رو پایین آوردم و گرد گیری کردم و باطری گذاشتم.
بعد هم وزنه.حالا با هر دو دوستم سلام و احوالپرسی کردم و شادم.
هر چند که وزنه دوست نامردیه.گر چه صادقه و همین صداقتش منو کشته.
یادمه یه داستان علمی تخیلی خوندم که در اون انسانها آمده بودند برای کاهش استرس، زمان رو از زندگی حذف کرده بودن. هر کسی ساعت داشت، مجرم محسوب می شد!
داستان جالبی بود. مجموعه ی داستانهای کوتاه با نام «کابوس چهار بعدی» اثر جیمز گراهام بالارد. در سایتم در موردش نوشتم.
چه جالب.من بدون ساعت گم میشم
منم یه وزنه دیجیتالی دارم
دوس نشدم هنوز باش
دوست به این صادقی جایی گیر نمیاد.سفت بچسب بهش.خوبه مثل دوستای دیگه ات بهت بگه عزیزم تو که چاق نیستی بخور بخور
چه جالب این دوتا دوستای منم هستند با این تفاوت که من یکیشون که همون ساعت باشه همه جا دارم یعنی تو آشپزخونه تو پذیرایی (دوتا) اتاق خواب
منم از صداقت اون یکی کفریم
ممنون.سلام.منم همه جا ساعت دارم ولی با اون یکی که تو پذیرایی هست رودر وایستی دارم.رو حرفش حرف نمیزنم.
وقتتون بخیر سهیلا خانم
ساعت مچی دارم و موبایل و هر دو رو همیشه سه یا چهار دقیقه جلوتر می گذارم.
عادت های نظامی را از پدرم به ارث برده ام که همیشه تاکید داشت باید in time بود و نه on time!
غیر از ساعت دیواری، آیینه هم ندارم. زندگی ام در آخرین حدی که امکان دارد مینیمال است.
سلام. وقت شما هم بخیر.انقدر وابسته ساعت پر ابهت پذیرایی هستم که اصلا نمیتونم کارامو عقب بندازم. همش فک میکنم با اخم داره نگاهم میکنه.
میبینم دست به عملیات محیرالعقول میزنی سهیلا جان




بهترین تعبیری که درمورد وزنه شنیدم این بود..احسنت دخدرممم
منم همیشه کارامو باساعت دیواری تنظیم میکنم...سالاریه برای خودش
چی کار کنم.عزیزکم تو خونه مون قحط الرجاله.آره برای من حرف اول و آخرو همون ساعت تو پذیرایی میزنه.
از دست شما سهیلا خانم ... راست می گویید صداقت وزنه آدم را زجر میدهد ولی مگر چاره دیگری هم هست؟!!
راستی الان یادم افتاد و دقت کردم که من توی خانه ام ساعت دیواری ندارم!
سلام شیرین جان.پس با چی هماهنگ میکنید.با ساعت رومیزی یا مچی.ولی ساعت دیواری ابهتش بیشتره.آدم میترسه سر به سرش بذاره.
آفرین.
ممنون.به خودم میبالم چنین کار سخت و طاقت فرسایی رو انجام دادم.البته تو خونه رو نکردم.اونوقت پر توقع میشن.انتظار دارن همه کارای سخت رو من انجام بدم.