ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
در مورد پست قبل.
من بچه قبل از انقلابم.یعنی زمان انقلاب 12 سالم بود.در یه خانواده معمولی که مادرم و خواهرم باحجاب نبودن.دینمون ارثی بود.در حد همون چیزا که پدر و مادرها به بچه هاشون یاد میدادن.یه دفعه انقلاب و دین و طوفانی از حوادث.خو ب منم کرم کتاب بودم و همه چیز میخوندم.از کتاب های صادق هدایت که خواهرم تو کشو لباس هاش قایم میکرد که نخونم.تا زن روز های مادر و کیهان بچه های خودم.همه چیز.تا رسیدم به دوران دبیرستان.زمانی که دوستام ر اعتمادی و فهیمه رحیمی میخوندن من هم اونا رو میخوندم هم با فاطمه فاطمه است دکتر شریعتی اشک میریختم.در کویر تنهاییش گم میشدم و در هبوطش حیران. این حکایت یه بچه دبیرستانی کرم کتاب بود که در سایه این کتاب ها قد میکشید.
همون موقع دکتر از تنهایی هاش میگفت.وقتی به احسانش که پسر کوچکی بود رو میکرد و میگفت،این از زنم این از دوستانم ،احسان تو بزرگ شو تا با تو حرف بزنم. میگفت و میگفت.با این کتاب ها حضرت فاطمه رو شناختم و با فریادهای حضرت علی در نخلستان ها همرا ه شدم.
همون موقع فکر میکردم چطور کسی که همسر داره و پسر و دختر داره و این همه برای شنیدن سخنرانی هاش میان اینهمه تنهاست.وبا خوندن اون مصاحبه تمام اون تنهایی ها یادم اومد.
انتظار ندارم شما بفهمید چی میگم.اون موقع که بهش رسیده بودم دیگه در بین ما نبود.حالا هم که فقط اسمش مونده.
روزگاره دیگه.میگذره.
فکر میکنم بهتره کمی نگاه و تعصبی که به شریعتی دارید رو تعدیل کنید.
نقد آدمها و گفتن زیر و بم زندگیشون نباید اینجور کسی رو برنجونه. همه ما کسانی رو دوست داریم و برامون محترمن هستن. ولی نباید انقدر روشون حساس بود.
گذشته ها برای ماهایی که بیرون هستیم شاید گذشته باشه. ولی آدمهایی که بخشی از اون گذشته بودن به سادگی دیگران نمیتونن از اونها بگذرن.
نگاه من به شریعتی هنوز هم نگاه همون نو جوان پانزده ساله است.وقتی کسی این جوری در قلبم جا گرفته و دیگه نیس چی رو باید تعدیل کنم.من با کویر زندگی کردم.با کویر فرق بین عاشقی و دوست داشتن رو یاد گرفتم.اسلام رو من پانزده ساله از کتاب های شریعتی فهمیدم.که اگر نبود سرنوشتم و سرشتم جور دیگه ای رقم میخورد.اما هیچ وقت ازش بت نساختم.همیشه دلم به حال همسر و بچه هاش سوخته.زندگی نداشتن.پدر داشتن و نداشتن.همسر داشتن و نداشتن.داشتن زندگی خانوادگی براش درست نبود.
حالا در مورد پست های شما:
به نظر من بین شخصیت اجتماعی و خانوادگی افراد باید تفاوت قائل شد.
چیزی که من از مجموع این دو پست حس کردم تمایل به اسطوره سازی با رگه های از مردسالاریه. (بازم میگم شاید درست متوجه نشده باشم)
این که شریعتی، شریعتی بوده و ما دوستش داریم. دلیل این نیست که عیب ها و کاستی هاش رو آدم نبینه.
من باور دارم آدمهای زیادی له میشن تا یکی مثل شریعتی بلند بشه. پوران رضوی یکی از اون آدمهایی بود که برای شریعتی شدن شوهر له شد.
چند روز پیش قبل از این که اون دوست مشترک اون پست رو بنویسه و قبل از پست های شما جایی این صحبت شد. یکی از دوستانم گفت این که زنها فدا بشن یه چیز روتین بوده. خیلی ها فدا میشن و شوهرهاشون چیزی نمیشن. باز حالا خوبه نتیجه فدا شدن پوران شریعتی شد.
نمیدونم چقدر در مورد زندگی شریعتی، زندگی واقعیش و نه زندگی نامه ای که براش مینویسن و میسازن مطالعه کردید. شریعتی گذشته از این که تفکرات مرد سالار داشتنش توی اکثر نوشته هاش مشهوده (که به نظر من باید اون زمانه رو هم در نظر داشت. داریم در مودم 40 50 سال پیش صحبت میکنیم و در حد جامعه اون زمان باید توقع داشت.) در تمام داستانهایی که در مورد زندگی خانوادگیش نقل میشه (نه از زبان همسرش که دوستان و نزدیکانش) مشخصه که در زندگی مشترک که پدر و نه همسر مناسبی نبوده.
این که کسی شریعتی رو دوست داره و شریعتی رو معلم خودش میدونه. به نظر من دلیل نیست که عیب های این آدم رو نبینه. افراد مجموعه ای از خوبی ها و بدی ها هستن. هیچ کس کامل نیست.
منم مثل شما فکر میکنم که پوران لزومی نداشت 4 تا بچه بیاره. مخصوصن وقتی سر دوتای اول بی مسوولیتی شوهرش رو دیده بوده. ولی به نظرم حتی این مورد هم دلیل نیست که قصور دکتر رو نادیده بگیریم. بار زندگی رو پوران کشیده تا شریعتی شریعتی بشه. و اگه الان داره از سختی های اون روزها میگه به نظر من حق داره. و اشتباه کرده که از اول اینها رو نگفته. از همون ابتدا باید
اگه ما اسطوره نسازیم از آدمها. نباید از شنیدن عیب هاشون ناراحت بشیم. شنیدن وجه دیگری از زندگی یک نفر وقتی باور داشته باشیم که آدمها کامل نیستن نباید ناراحت کننده باشه. خوبی ها و بدی های افراد رو باید توامان دید.
نمیتونم تصور کنم که با گفتن اینها چرا باید به خاطرات شما توهین بشه. خاطرات شما از یه معلم و در نقش معلمی بودن شریعتی ه. بله اون آدم در اون نقش خوب بود. ولی شریعتی معلم با شریعتی پدر و شریعتی همسر فرق میکنه. بد بودن شریعتی پدر و همسر دلیلی بر بد بودن شریعتی معلم نیست.
اگر در زندگی شریعتی مطالعه کنید. احتمالن به جای همذات پنداری با شریعتی که همسر داشت و تنها بود با پوران هم همذات پنداری کنید. چون شریعتی حتی ابتدایی ترین کارها رو انجام نمیداده. (من نوشته های همسرش رو نخوندم. اطلاعاتم در مورد زندگی شخصی شریعتی از زبان دوستانشه. که تازه بخشی بوده که یک دوست میتونسته ببینه. واقعیتی که در اون زندگی جریان داشته مسلمن بدتر از اون چیزی بوده که یک دوست میدیده) جایی میخوندم که دخترش مونا یک بار گفته من پدری که همه ش یا خوابه یا تو اتاقش داره مینویسه رو نمیخوام این پدر همون بهتر که زندان باشه.
زندگی مشترکشون یه اشتباه بود و ادامه دادنش اشتباه بعدی.چهار تا بچه آوردنش اشتباه بعدی.ولی متاسفانه این اشتباهی رو که دو نفر در اون دخیل بودن و به نظر من نقش خانم سنگینتره همیشه در صحبت های پوران خانم به اسم صفات منفی شریعتی نشون داده شده.حرفم همینه که سهم شما خانم تحصیل کرده که دکترا از دانشگاه سوربن داری و از یه خانواده مبارز بودی در این اشتباهات چیه.بعد هم این خانم هیچ وقت فداکاری هاش رو کتمان نکرده.همیشه گفته.همه کسانی که شریعتی رو دنبال میکردن میدونستن که با همسرش تفاهم نداره.دوست داشتند همدیگه رو.خودش میگفت من از شدت مبارزه و درد میسوزم و پوران به فکر لباس و شام و نهار من هست.
پست قبل رو که خوندم فکر کردم شاید منظورتون رو درست متوجه نشده باشم. وقتی نمیدونم منظور رو متوجه شدم یا نه بهتره چیزی نگم.
بعد از این پست باز فکر کردم شاید بازم درست متوجه نشدم. الان که جواب به کامنت ها رو میخوندم میبینم از دو تا پست و جواب کامنتها یه چیز مشخص دارم برداشت میکنم. شاید درست متوجه نشده باشم ولی خب نظرم رو بگم.
اول این رو بگم که من با وجود این که نسل انقلاب نیستم ولی شریعتی (نه مطهری) رو معلم خودم میدونم. بخش زیادی از چهارچوب های فکری من ناشی از مطالعه کتابهای ایشون بوده. امروز هم که خیلی فاصله دارم با چیزی که شریعتی ارائه میداد باز هم براش احترام قائلم.
نقد هایی که بهش میشه رو هم نمیپسندم. در واقع اون دسته از نقدها که میگن چیزی برای گفتن نداره رو نمیپسندم. اتفاقن به نظرم حرفهای شریعتی برای کسانی که تا یه حدی با سوال مواجهه هستن کافی و مناسب و جوابگوئه.
این که خیلی خوب از چیزی که بهش باور داشته دفاع کرده و تصویر زیبایی از اسلام و تشیع ساخته رو بد نمیدونم. یعنی دفاع از باور و عقیده رو بد نمیدونم.
اما هنوز نمیدونم این که دفاعش باعث میشه از یک چیز بد یک تصویر خوب ارئه بشه به نفع آدمهاست یا به ضررشون. شاید یه روزی بتونم به این سوالم هم جواب بدم ولی امروز هنوز برام جوابی نداره.
خب اینا رو گفتم که یه پیش زمینه بدم در مورد این که من شریعتی و افکارش برای من محترم هستن.
ممنون از این که به این خوبی جواب دادیددیشب تا صبح خواب زندگی شریعتی رو میدیدم.میدونید حرف من چیه.میگم شریعتی فقط یه وجه داشت،فقط معلم بود،من همسر نباید اصرار داشته باشم اون پدر باشه.خود پوران خانم چند بار گفته بود که وقتی بچه ها رو پیشش گذاشتم چه بلاهایی به سرشون اومده بود.شریعتی همسر نبود.نباید با قید و بند های خانوادگی میسنجیدش،حتی شک دارم برای پدرش هم پسری کرده باشه. شر یعتی نباید ازدواج میکرد.شاید اگر با یه چریک ازدواج میکرد مشکلی نداشت.ولی اصلا مرد زندگی خانوادگی نبود.در کتاب گفتگو های تنهایی کاملا مشخصه.توقع مرد خانواده داشتن مثل این هست که شما از یه فرد معلول توقع دویدن داشته باشی،خوب نبود،چطور همسرش نفهمیده بود.
فکر میکنی جامعه امروز ما نتیجه ارمانشهر دروغینی که امثال شریعتی نشان دادن از مذهب نبود مثل روسیه کمونیستی که ارمانشهر مارکس را نشونمون داد؟
قصدم تبریه شریعتی نبود.شاید اگر او و قلمش نبودن الان ما مسیر دیگه ای داشتیم.یه نفر همون زمان میگفت شریعتی به نسل جوان خیانت کرد.نمیتونم قضاوت کنم.ولی این که همسرش بگه من درگیر بچه ها بودم،مگه این بچه ها رو دو نفر به وجود نیاوردن.گذشت دیگه هر چی بود.ولی خواهشا به خاطرات ما توهین نکنید.بگذارید در گذشته باقی بمونن.اینها که گفتم احساسات جریحه دار شده من هست.نه نقد تاریخ.
من هم بچه قبل از انقلابم.امایازده سالی بزرگتر از شما.اما بهر حال نگاه دکتر شریعتی برایمان نگاه تازه ای بود. ادمهایی که در گیر فعالیتهای سیاسی و اجتماعی,اانهم در سطح گسترده هستند,معمولا زندگی نرمالی ندارند.
قربون شما مینو خانم.حرفم همینه.چرا همسرش فکر میکرده میتونه با دکتر ازدواج کنه و زندگی عادی داشته باشه.خودش هم از یه خانواده مبارز بود.میدونسته چه خبره.
خوبیش اینه که میگذره و نمی مونه....مگه نه ؟
آره دیگه خوبیش به همینه.بد و خوبش میگذره.