ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
چند روز قبل در کانال مربوط به شهرک یه اطلاعیه دادن به نام خط سفید،برای بازیافت و آموزش،خوب خیلی مهمه،منم که عاشق بازیافت،امروز هلک هلک کفش و کلاه کردم،به هوای این که آفتاب بخورم پیاده رفتم سر قرار.
اگر شما جلسه دیدی منم دیدم.جلسه قرار بود تو یه درمانگاه باشه،البته در سالن اجتماعاتش. جلو در یه میز بود ولی کسی توش نبود که بپرسم.رفتم تمام درها رو نگاه کردم،همه چیز بود الا سالن اجتماعت،گاهی یه خانم سفید پوش از یه اتاق در میومد و میرفت تو یه اتاق دیگه.
جسارت کردم پرسیدم چنین جلسه ای قراره این جا برگزار بشه،گفتن خیر.
خوب ،منم تشکر کردم و دوباره هلک هلک برگشتم،البته با تاکسی.
تا من باشم بیخودی اعتماد نکنم.
یه چیز دیگه میخواستم بگم،کلا نسبت به این جور اجتماعاتی که توسط مراکز فرهنگی برگزار میشه بدبین هستم،چون اینا فقط جلسه برگزار میکنن،عکس میگیرن که هزینه بگیرن از شهرداری.اصلا در قید و بندکیفیت مطالب نیستن.کار اگر خوب باشه مخاطب خودش رو پیدا میکنه،بعد هم فکر میکنن مردم نمیفهمن.
یادتونه گفتم کلاس اشعار نظامی میرم،این کلاس در یک سرای محله برگزار میشه،استادش دوست عزیزی هست که ما به عشق اون و نظامی کلا به یه شهرک دیگه میریم.هفته اول که کلاس برگزار شد بعد از یه ربع که از جلسه گذشت تازه یادشون اومد بنر بچسبونن و تلیک تلیک از ما و استادمون عکس بگیرن،و این یعنی مخل جلسه شدن.بعد هم در سالن انقدر صدا میداد که هرکس داخل و خارج میشد ما مستفیظ میشدیم.
جلسه بعد کلاس قبلی از سالن بیرون نیومده بودن،کلاس ما ساعت ده بود ولی سالن خالی نبود،ما رو که تقریبا 15 نفری میشدیم به یه کلاس دیگه که دو تا خانم و آقای مسن بودن راهنمایی کردن،بعد هم گفتن از وقتتون استفاده کنید و از کلاس دیابت استفاده کنید،بعد با ما 17 نفر عکس گرفتن و بنر چسبوندن که کلاس دیابت هم تشکیل شد.البته ما مقادیری غر زدیم.کلاس خودمان با 15 دقیقه تاخیر برگزار شد.از آنطرف اتمام کلاس ساعت 11 و نیم بود.سر ساعت 11 آمدن که کلاس را تخلیه کنید،بعد که اعتراض کردیم مدیر مجموعه فرمودن که ای وای ،من نمیدونستم،از هفته دیگه همون ساعت خودتون.خلاصه از ما فقط مقادیری عکس باقیمونده که هم در کلاس دیابت شرکت کردیم هم در کلاس نظامی.
چشم دل با زکن که آن بینی
http://www.pocket-encyclopedia.com/?p=1621
ready up و منتظر حضور سبزتان
هوس یکی از این کلاسها کردم!
سلام،چه غیبت طولانی داشتید آقای امین زاده،دفعه بعد باید با ولی بیایید
من هم چند ساله به خیلی چیزها بی اعتماد شدم.
گناهش به گردن اونایی که بی اعتمادمون کردن
کل مملکت همینجوری هست خواهر
آره ،من خیلی ایده آلیست بودم.
عجب مسخره بازی ای!!!!
همینه که من به هیچی ی ی ی اعتماد ندارم دیگه کلا!
متاسفانه،
از ماست کخ خبرناست. برگزار کننده این برنامه ها هم یه سری هم وطنن عین خودمون که اگه پاش بیفته کلی نارضایتی دارن از همین چیزا.
هرکی اگه همون جایی که هست کارشو درست انجام بده ...
اما خدا قوت به این انرژی فرهنگی شما
متاسفانه،کلا این خصلت ایرانی ها شده
منم خیلی از این اجتماعات دیدم و خواستم شرکت کنم اما همین قضیه ایی که برای شما پیش اومد رو به من گفتن و مانع رفتنم شدن
دقیقا معلوم نیس اصن خبر راست باشه یا دروغ
واقعا،دنیای مجازی پر هست از این راست و دروغا.