ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
قدیم ها،یه چیزی در حدود هزار سال پیش،وقتی بچه ها کوچک بودن،زیاد که شیطونی میکردن و سر و صدا،یه اسباب بازی جدید رو میکردم،تقریبا دو ساعتی سرشون گرم بود.گاهی وقت ها این اسباب بازی جدید در واقع یه اسباب بازی خیلی قدیمی بود که خودم قایم کرده بودم برای روز مبادا،بچه ها خوشحال میشدن،سرشون گرم میشد،منم با خیال راحت میرفتم به کارای دیگه میرسیدم،کارهایی دور از چشم بچه ها،دور از شیطونی ها و فضولی هاشون.