یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، اینستا گرام soheildeco

یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، اینستا گرام soheildeco

زندگی

اون خانمی که قبلا ساکن زیرمین مادر بودن رو یادتونه،دانشجوی دکترا بودن،متاسفانه باخبر شدیم پدرشون به رحمت خدا رفتن،جمعه شال و کلاه کردیم و رفتیم مجلس ختم،هر کس شنید تعجب کرد،میگفتن اون که از اون جا رفته،دیگه همسایه محسوب نمیشه،منم البته از حرفشون تعجب میکردم،میگفتم ما سه سال و نیم در کنار هم زندگی کردیم،از غم و شادی همدیگه با خبر بودیم،یعنی نرم ختم پدرش،فک کنم من تو غار اصحاب کهف بودم تازه بیدار شدم،کم کم اختلاف نظرم با بقیه داره زیاد میشه،شاید هم مثل دایناسورها در حال انقراضم.

نظرات 4 + ارسال نظر
مامان فرشته ها شنبه 6 بهمن 1397 ساعت 11:29

کار شما درسته دنیای امروز زیادی ماشینی شده

همین طوره.زندگی ماشینی مناسبات رو به هم ریخته.

فری خانوم سه‌شنبه 2 بهمن 1397 ساعت 16:51 http://656892.blogsky.com

به نظر من که کار درستی کردین

ممنون.بله درسته ولی این روزا کمرنگ شده.

مینو سه‌شنبه 2 بهمن 1397 ساعت 12:53

برای من عجیب اینه که چرا بقیه تعجب کردند.من آمد و رفت بررام مشکله ولی با بعضی همسایه های ده سال قبل یک شهر دیگه هنوز تماس تلفنی دارم.بنظر من که کار خوبی کردید.

وظیفه بود.

سمیه سه‌شنبه 2 بهمن 1397 ساعت 08:58

نگران نباشید ما تو شهرستان از این کارا می کنیم ولی تهران انقد درگیری زیاده و راهها دور که خوب بعضی وقتا واقعا سخته انجام اینجور کارا

سلام.خوب یکبار هست.معمولا در شهرستان مراسم چند بار هست.ولی دیگه یک بار به گردنمون حق داشتن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد