یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، اینستا گرام soheildeco

یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، اینستا گرام soheildeco

بیمارستان ۲

چون بیمارستان آموزشی بود دکتر اصلی خیلی کم به مادر سر زد.رفتم از بخش پرستاری اسمش رو پرسیدم.تو اینترنت سرچ کردم.عکسش رو در آوردم .به خواهرم نشون دادم.گفتم هر وقت این یکی اومد ازش سوال بپرس.

وقتی مادر رو بردن برای آنژیو همین دکتر از در اومد بیرون که بره خونه.ما هم با خواهرم خفتش کردیم.

دلمون حال اومد.بالاخره موفق شدیم یه دکتر ببینیم.انصافا خیلی خوب جواب سوالاتمون رو داد.

تو بیمارستان همه کار خودشون رو خوب انجام میدادن.دقیق و مرتب.اشکالش همون نامریی بودن همراه بود.


نظرات 1 + ارسال نظر
ربولی حسن کور یکشنبه 9 تیر 1398 ساعت 01:09 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
از اون جمله دکترو خفت کردیم خنده ام گرفت
با آرزوی سلامتی برای مادر محترمتون

سلام .دکتر خیلی ریلکس و با اعتماد به نفس داشت میرفت سمت در خروجی بیمارستان که ما دو تایی دویدیم سمتش.احتمالا اون بیچاره هم خوف کرد.ان شالله حال مادر شما هم بهتر میشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد