ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
شما تا حالا زمین خوردید؟چند بار در سال زمین میخورید؟
من خیلی کم زمین میخورم.شاید دو سه سالی یه بار.بار اول که به یادم مونده ۱۵ سالم بود.یه طرف کوچه برف بود.یه طرف کوچه ظاهرا هیچی نبود.نگو برف آب شده یخ بسته.منم که جاهل و جوان هر چی مادر گفت از تو برف ها بیا مثل شترمرغ تازه بالغ گردن کشیدم و از راهی رفتم که به نظرم درست میومد.رفتن همانا و لیز خوردن و افتادن همانا.مادرم هم به شدت خنده اش گرفته بود.از اون همه غرور و خودسری و زمین خوردن.سه بار افتادم.آخرش یه خانمی که رد میشد به مادرم گفت دستش رو بگیر.
یه بار دیگه یادمه ۳۰ ساله بودم.با کلی اعتماد به نفس راه میرفتم به سمت کلاس زبان.تو میدان ونک داشتم از خیابان رد میشدم .نمیدونم روغن ریخته بود یا چیز دیگه.لیز خوردم و نشستم روی زمین.کلاسورم از دستم سر خورد رفت تا ته خیابان.یه عالمه هم ماشین پشت چراغ قرمز منتظر بودن که سبز بشه گازش رو بگیرن و برن.یعنی دیر جنبیده بودم کف خیابان له میشدم.چهاردست و پا رفتم سمت کلاسورم بغلش کردم دویدم اونطرف خیابان.
آخریش هم دیروز بود.اختلاف سطح خیابان رو ندیدم و تو پیاده رو چهاردست و پا فرود اومدم.خیلی موقعیت خنده داری بود.دستبندم باز شد افتاد.عینکم دستم بود.دسته اش یه کم کج شد.یه زانوم ضرب دید.انگشت شصت پای چپم هم ضرب دید.به چه مکافاتی بلند شدم و خسارات جانبی رو برآورد کردم.خدا رو شکر میتونستم راه برم.لنگان لنگان رسیدم خونه.هروقت از دید بقیه به زمین خوردن هام نگاه میکنم کلی موضوع خنده دار به نظر میاد.حالا میگم چرا.
کلا آدمی هستم که خیلی محکم و با اعتماد به نفس راه میرم.اصلا شل و ول نیستم.خوب وقتی زمین میخورم خیلی محکم زمین میخورم.و خیلی خنده دار.بعدشم با پر رویی تمام سرپا میشم و میگم دردم نیومد که.لنگ لنگان به راهم ادامه میدم.میدونید یاد چی افتادم.
نردبان آدمی ما و من است
عاقبت این نردبان افتادن است
لاجرم آن کس که بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست
وااای من خیلی نگران این زمین خوردن هستم . همیشه هم مراقبم چند روز قبل بعد از بارندگی تو یک سرازیری کوچک سر خوردم و با زانو زدن جلوی پخش زمین شدن رو گرفتم و هی خدا رو شکر میکنم که بخیر گذشت ...
خیلی بده زمین خوردن.شکستگی از اون بدتر.خدا خودش حفظمون که.
سلام امیدوارم بهتر باشید
یه سوال، وبلاگ آنا خانم که در پیوند ها دارید، آدرس جدیدی ازشون سراغ دارید که بنویسند؟
سلام.ممنون بهترم.تو اینستا هستن.سالی یه بار پست میذارن.
چه خوبه خوردن زمین بهانه خنده باشه البته منظورم تمسخر نیست . هر چی فکر کردم یادم نیومد آخرین بار کی خوردم زمین. هیچی بدتر از خوردن زمین به علت پله های کور و تغییر ارتفاعی که آدم متوجه نشه نیست تا تو مغز آدم درد میگیره
آره.گفتم چون خیلی محکم و با اعتماد به نفس راه میرم زمین خوردنم خیلی خنده داره.یه چیزی تو مایه مارش نظامی.
این شعری که آخر نوشته ات نوشتی منو یاد یکی از نوشته هام انداخت ، عقیده دارم اگر به کسی اجازه بدی بالا ببرتت ، میتونه یه روزی از اون بالا هم پرتت کنه پایین ، هر چی بالاتر شدت زمین خوردنت بیشتر
دقیقا همینه.چه خودت بالا بری چه کسی بالا ببرتت زمین خوردنت سخت میشه.
امیدوارم زیاد درد نداشته باشی
من زیاد زمین خوردم که هفت بارش منجر به شکستگی پا و آسیب دست شده.اولین بار سال آخر دبیرستان بودم که اذان صبح زلزله شد و من و خواهر وبرادر کوچکترم خواب آلود از پنجره پریدیم توی حیاط.برادرم انگش پایش ترک خورد و منهم استخوان مچ پایم.آخرین بار هم همین چند ماه قبل قوزک پایم شکست که هنوز در گیر عوارضش هستم وزمین خوردن یکماه و نیم قبل که زانویم هنوز دردناک است.
میدونم مینو جان.باورت میشه بعداز افتادن همش به شما فکر میکردم.گفتم من با یه انگشت انقدر مشکل دارم.خدا صبر بده به مینو خانم.
الهی بگردم ... خیلی بده زمین خوردن!
من کم زمین می خورم ولی اخرین بار که افتادم زمین خیلی ناجور زخم و زیلی شدم. روی سنگفرش های شهر Mantova افتادم و حالی شدم که به بدبختی فقط چند قدم اونوطرفتر رفتم توی داروخانه و با بدبختی گفتم: میشه منو مداوا کنین؟ طفلی ها ترسیدن از دیدن زخم هام و پول هم نگرفتن بابت پانسمان و داروها. سرتقی که من باشم با همون حال به سفر توریستی ادامه دادم و صدها کیلومتر رانندگی کردم و کلی پیاده روی!
تا مدت ها آرنج و زانوم کبود موند!
الان شما حالتون خوبه؟ طفلی شصت پاتون!
واقعا زمین خوردن خیلی بده.در یک لحظه میبینی کل دنیات سر و ته شده.شما هم از اونایی هستی که کم زمین میخورن ولی بد زمین میخورن.یه دوست دارم خیلی شل راه میره.کلا مثل پنبه است.زیاد هم زمین میخوره.مثل ژله میافته رو زمین و دوباره بلند میشه.ولی من انگار بقیه جنگ و دعوام رو روی زمین ادامه میدم.خیلی سخت و کوبنده.خدا رو شکر این دفعه به خیر گذشت.
بچه که بودم زیاد زمین میخوردم. بخصوص وقتی تازه دوچرخه سواری یاد گرفته بودم.همیشه سر زانوهام زخمی بود.
در دوران بزرگسالی هم زمین خوردم البته. آخریش هم همین یکشنبه بود که توی پارک روی برگهای خیس و گل آلود راه میرفتم. سر خوردم و افتادم. اما چیزیم نشد.
امیدوارم که تو هم خوب باشی و آسیبی ندیده باشی.
سلام ترانه جان.من انقدر برای این دوستانم که زیاد زمین میخورن کلاس میذاشتم.به اونا که چادری هستن میگفتم باید چادرتون رو کنار بذارید.به اونای دیگه میگفتم حواستون رو جمع کنید.یواش راه برید.چیه تندتند راه میرید.خلاصه که این دفعه زمین خوردم تا دیگه بقیه رو نصیحت نکنم.خدا رو شکر میشد خیلی بدتر باشه.مثلا سرم به زمین بخوره یا دستم یا پام بشکنه.خدا بهم رحم کرد.انگشتم در حال بهبوده.از خونه بیرون نرفتم.گرمش کردم.
سلام.
الان بهترید؟
همیشه به این فکر میکنم که صحنه زمین خوردنم اونقدری که خودم فکر میکنم خنده دار هست یا نه!؟
سلام.ممنون.خوبم.فقط انگشت شصتم همش بهم یادآوری میکنه که چقدر عضو مهمی هست برای راه رفتن.
کلا زمین خوردن خنده داره.ولی وقتی طرف یه آدم مسن و متواضع باشه شاید خنده دار نباشه.ولی اگر طرف خیلی شق و رق باشه و اعتماد به سقفش بالا باشه خیلی فان میشه.