ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
با فرا رسیدن فصل سرما من دچار یه بیماری خاصی میشم.مرحله اول به این صورت هست که همش تو اینستا پیج های بافتنی و قلاب بافی رو نگاه میکنم.مرحله دوم میرم حسن آباد بدون این که برنامه خاصی داشته باشم یه عالمه کاموای رنگی رنگی میخرم.
مرحله سوم میارم خونه تا دو روز زیر و رو میکنم و حالش رو میبرم.
بعد یه طرح انتخاب میکنم شروع میکنم به بافتن.
و میبافم و میبافم و میبافم.هی میگم پس چرا تموم نمیشه.ای وای دستم.گردنم.مچم.
امسال تا دیدم علایمش داره شروع میشه یکی از تی شرت های پسر کوچیکه رو که دیگه قابل استفاده نبود و عنقریب بود که تبدیل به دستمال گرد گیری بشه رو برداشتم.بصورت نوار در آوردم و با یه قلاب و یه کاموا شروع به بافت پادری کردم.
تونستم علائم بیماری رو کنترل کنم.
عااشقتم سهیلااا


چون منم این بیماری رو دارم ولی خودم نتونستم بهش غلبه کنم بلکه مشغله ی زیاد و وقت کم باعث کنترلش شد وگرنه منم سالهای سال همین کارایی که تو میکنی رو انجام دادم
منم هنوز در حال جدال هستم.شب ها خواب کامواهای رنگی رنگی میبینم.پادری تموم شد.دو تا شال پارسال بافتم یه کم مشکل داشت.اونا رو در حال باز سازی هستم.یعنی به این نتیجه رسیدم که شال بلند فایده نداره.همه رو دارم گردنی میکنم با دگمه.هی میرم سراغ پسر کوچیکه میگم دوست نداری برات پولیور ببافم.میگه مامان جان پارسال یکی بافتی.بسه دیگه
وقتی یه یادداشت را داری مینویسی و یا ویرایش میکنی ، اون زیر نوشته سایت www.picofile.com ف روش کلیک کن ، باز که شد ، گزینه ارسال فایل را بزن و فایلتو انتخاب و آپلود یا بارگذاری کن، بارگذاری که تموم شد ، اون پنجره را ببند ، حالا اسم فایلی را که فرستادی را توی پیکو فایل میبینی ، روش 2 تا کلیک کن ، اگه عکس باشه در یه صفحه جدید باز میشه ، روی عکس رایت کلیک کن ، کپی یا کپی ایمیج را بزن ، حالا برگرد تو ویرایش یا یادداشت جدید بلاگ اسکای ، هر جا که دوست داری پیست کن، این کارو با هر عکسی که در هر جای اینترنت آپلود باشه میتونی بکنی و تا عکستو از پیکو فایل حذف نکنی ، در هر جا که کپی و پیست کرده باشی نمایش داده میشه.
سلام.ممنون از راهنمایی تون.ولی من با موبایل کار میکنم.برای همین مشکل میشه.بعدشم اغلب پیغام میده فایل بزرگه.بارگذاری هم کردم ولی با موبایل روش کلیلک نمیشه متاسفانه.
سلام عکس پادری که بافتین رو میشه بذارین؟
متاسفانه بلد نیستم این جا عکس بذارم.تو اینستام گذاشتم.
Soheildeco
خیلی بافتنی دوست دارم. اما فقط شالگردن بلدم و کلاه و اینا نمیدونم چجوریه !قبول دارم که ذهن آدمو آروم میکنه.
بله.دقیقا همینطوره.از کسی که بلده میتونید بیشتر یاد بگیریدآموزش مجازی هم هست.
بسیار بیماری جالب و قشنگیه خدا قوت
ممنون.
عالیه منم امسال دچارش شدم برای من قلاب بافی بهتره دستم کمتر درد می گیره فقط اگه حواسم نباشه و در یک پوزیشن خاص ثابت بمونم شونه درد می گیرم
من همش دارم اشارپ می بافم
مبارکه.بافتن خیلی خوبه.ذهن رو آزاد میکنه.
منم عاشق بافتنی م .. اگرچه بافتن یک ژاکت سه سال طول بکشد

اخه دو سال قبل سر انداختم ..امسال که تموم شد تنگ شده بود برای دخترک ....
اقا عکس پادری بزارین .....
سلام ونوس جان .بلد نیستم این جا عکس بذارم.تو بلاگفا میذاشتم.تو اینستا میذارم.اون جا ببینید.
سهیلا خانم دقیقا متوجه ماجرا شدین! بعضی وقتها آنقدر دلتنگ اون روزها هستم که حس می کنم قلبم تکه تکه شده. توی آن سالها همسایه روبرومون یک زن و شوهر محترم بودند با دو فرزندشون. خانم اصفهانی بودند و دور از دو تا خواهرشون و همیشه حسرت ما سه تا رو می خوردند. بعضی وقتها می گفت چقدر کیف می کنم وقتی از جلوی دربتون رد میشم و صدای خنده هاتون رو می شنوم.
بعضی وقتها یاد این خاطرات می افتم و غمباد می گیرم.
مرسی که متوجه حالم شدین سهیلا خانم عزیز
بشنو از نی چون حکایت میکند
وز جدایی ها شکایت میکند.
چه میشه کرد شیرین جان.خاطرات خوبش برات میمونه.همه چیزهای خوب هم یه روزی تموم میشن.کار دنیا اینجوریه دیگه.بازم خدا رو شکر الان وسایل ارتباطی هست.آدم تصویر عزیزانش رو میبینه.باهاشون حرف میزنه.فقط کاش میشد بو و بغلشون رو هم انتقال داد.
خیلی سال پیش (خدا جونم چقدر سال گذشته! منظورم سی سال قبله) که هنوز سه تا خواهرها پیش مامان و بابا بودیم زمستان ها همیشه مشغول بافتنی بودیم. شوخی هم می کردیم که یکی تخمه، یکی بافتنی رو نمیشه کنار گذاشت
من عاشق کارهای دستی هستم، واقعا آرامش میدن به آدم، بماند که سالهاست نه می بافم و نه می دوزم.
آفرین به شما خانم هنرمند
دلم سوخت شیرین جان.چه لحظه های شیرینی بوده شبهای زمستان کنار مادر و خواهرها بافتنی میبافتید.من اون موقع که شاغل بودم سر کار یه سری مشکل داشتم.از حماقت و بیسوادی اطرافیان.بعد همین بافتن به دادم رسید.اعصابم رو آروم کرد.الان هم یه بافت تفریحی انجام میدم.به شدت افتادم تو خط بازیافت .هر چیزی که بتونم.شاید یه کم کمتر محیط زیست رو آلوده کنیم.
وای خیلی بیماری خوبیه. من دوستش دارم آخه خودمم بهش دچارم !!
منم امسال یه پلیور واسه دخترک و یه شال گردن ساده واسه پسرک بافتم الانم با اینکه زمستون شیراز کم کم داره تموم میشه ولی یه ژاکت رنگارنگ از کامواهای باقیمونده قدیمی واسه خودم شروع کردم. امسال هم نشد سال دیگه میپوشمش ..
البته دستم میبافه و ذهنم هزار جا پرواز میکنه ...
برای ذهن خیلی خوبه نگین جان.باعث آرامش اعصابه.ولی سخته دیگه.منم مثل کنه میچسبم بهش.