یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، اینستا گرام soheildeco

یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، اینستا گرام soheildeco

بافتن

اون روزها که جوان و جاهل بودم،عاشق و کشته مرده دکتر شریعتی بودم.تمام کتاب هاش رو خونده بودم.مخصوصا کتاب هایی مثل کویر و یکی دیگه که حالا اسمش یادم نمیاد.یه چیزی تو مایه های نوشته های تنهایی.خلاصه .یه جایی نوشته بود تو زندان انفرادی هیچ کاری برای انجام دادن نبود.نماز میخوندم و در حال سلام دادن میدیدم که تمام مسلمانان تمام انسانها و تمام موجودات با من هستن.

یه کار دیگه هم که زندانیان انفرادی انجام میدادن قدم زدن و شمردن موزاییک ها بود.

اینروزها که اجبار به خانه نشینی هست بافتن نجات دهنده روح و ذهنم شده.همین که میشمارم ۶ تا از زیر،۶ تا از رو،باعث منظم نگه داشتن ذهن و روحم میشه.

از من به شما وصیت.بافتن یاد بگیرید.هم با قلاب هم با میل.میدونم همیشه ویروس نیست.ولی بارها شده به دلایل مختلف مجبور به خانه نشینی شدیم.حداقل عقل و روحمون سالم بمونه.

نظرات 7 + ارسال نظر
شیرین چهارشنبه 7 اسفند 1398 ساعت 22:23 http://www.ladolcevia.blogsky.com

شریعتی سهیلا خانم؟ بلا دور باشه ایشالا!
دست و پنجه تون درد نکنه. واقعا خیلی خوبه آدم بتونه وقتش رو مدیریت کنه و تواناییش رو داشته باشه. بعضی ها از خودشون عاصی اند

عاشقش بودم.حتی با خانمش چپ افتادم چرا پشت سرش حرف زده.البته بعد از انقلاب بود دیگه.منم جوان و جاهل.

پرنسا چهارشنبه 7 اسفند 1398 ساعت 19:17

درسته
هنر نجات دهنده روح آدمه.
ار هر طریقی باشه

دقیقا.

فریبا چهارشنبه 7 اسفند 1398 ساعت 18:36

سهیلا جان مواظب دستت باش.دوسال پیش در حین بافتنی تاندون انگشت وسطم آسیب دید هنوز خوب نشده.البته اشتباه کردم مدت طولانی بافتنم

الان یه کم شصتم گرفته.باید کمش کنم.ممنون هشدار دادید.چه خبرا.کم پیدا هستید دوست قدیمی.

نگین چهارشنبه 7 اسفند 1398 ساعت 18:33

آفرین ... خیلی موافقم ..
منم پشت و جلوی بافتنیم تموم شد دو تا آستین کوتاه براش ببافم تمومه..

کتاب هم خوبه ها .. و جدول ..
چند روز هم هست با بازی استاد میرزا مشغولم(مرتب کردن کلمات به هم ریخته)

اصلا به خودم نمیدیدم اینهمه تو خونه بمونم و حوصله م سر نره!

آفرین.نمیدونم چرا حس کتاب خواندن ندارم.یه کم کار خونه بقیه اش بافتنی.همزمان سریال.

تیلوتیلو چهارشنبه 7 اسفند 1398 ساعت 16:59 https://meslehichkass.blogsky.com/

من که کاملا موافقم که بافتن واقعا حال آدم را خوب میکنه

واقعا.خودش یه پا درمان هست.

شادی چهارشنبه 7 اسفند 1398 ساعت 14:36 http://setarehshadi.blogsky.com/

منم می‌بافم و می‌بافم ولی دو روزه که درد کتف و شانه نمی‌ذاره متاسفانه

شادی جان کم کم بباف.نذار سلامتیت مشکل پیدا کنه.در همون حد که حالت خوب بشه.

Jud چهارشنبه 7 اسفند 1398 ساعت 13:24

سال قبل من یه شالگردن و کلاه با کمک مامان و خاله‌م بافتم برای خودم. واقعا لذت بخشه. هس که شالگردنه دراز و درازتر میشه.*_*
کاموایی که داشتم چند رنگ بود. جلوتر که میرفت رنگای جدیدتر میومدن بیرون...:-)
دیروز هم شروع کردیم به شیرینی پختن. توفیق اجباری!

آفرین دوست هنرمندم.هیچ وقت دیر نیست.این روزها هم میگذره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد