ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
یه مطلبی بیخ گلوم چسبیده ولم نمیکنه.در واقع تجربه است.میخوام با شما در میون بذارم.
یه دوستی دارم اصالتا ترک هست.ولی به دنیا اومده و بزرگ شده تهران.سه تا پسر داره.از همسرش تقریبا جدا شده.روی پسرها کنترل کامل داره.همش هم تو خودشون هستن.یعنی پسرها دوست صمیمی ندارن.مخصوصا روی پسر بزرگه.
پسر بزرگه حدودا ۳۵ سالشه.دو بار ازدواج ناموفق داشته.دو بار تو کارش ورشکست شده.اون دو تا دختر و شریکای قبلیش دشمن خونیش شدن.یعنی تبربرداشتن به ریشه این پسر بزنن.ازش پرسیدم چرا انقدر پسرت دشمن داره؟
در واقع پرسیدم که بره دنبال جواب.
ورد زبان این مادر این هست:من بهترین دوست بچه هام هستم.
نمیخوام روش مادری کردن رو نقد کنم.هر مادری سعی میکنه بهترین کار رو برای بچه هاش انجام بده.ولی به شیوه خودش.شاید بهتر از این بلد نیست.اونم آدمه.
حالا برم سراغ خودم.سالیان سال با پسر بزرگم مشکل داشتم.با چهارچوب و معیارهایی که از قبل تعیین کرده بودم همخوانی نداشت.تو قالب ها جا نمیگرفت.وقتی فشارش میدادم از اونطرف بوم میافتاد.چقدر دکتر رفتم.
نتیجه تمام این کشمکش ها این شد که یاد گرفتم:
من بچه بدنیا آوردم چون تصمیم خودم بود.چون دلم میخواست لذت بچه دار شدن رو بچشم.چون ازش لذت بردم.از تمام شب بیخوابی ها و خنده هاش.از تمام بازی هایی که دوتایی انجام دادیم.حالا نمیتونم منتش رو به سر بچه ام بذارم.تصمیم گرفتم سر کار نرم و بچه ام رو بزرگ کنم.بازم تصمیم خودم بود.شاید بچه ام ترجیح میداد یا مادر شاغل ولی شادتر داشته باشه.نپرسیدم ازش.
خلاصه که مادری کردم لذتش رو بردم حالا هم نشستم نتیجه رو میبینم.خدا رو شکر بچه های سالمی هستن.نمیگم دکتر و مهندس شدن؛مخترع هم نشدن،استاد دانشگاه هم نیستن.ولی بچه های من هستن.
راه مادری محبت بی قید و شرط هست.
من که مدام دنبال خبط و خطاهای خودم میگردم.پسرهام خداراشکر سالم وبا استعداد هستند.هیچوقت برای انتخاب رشته یا انتخاب شغل و همسر به اونها امر و نهی نکردم.هر. جا در. توانم بوده، کمک کرد.ولی بنظرم میرسه هیچکدام با من صمیمی نیستند
آفرین به این مادر آگاه.شما باهاشون صمیمی هستید؟
منم همیشه میگم که بچه ها که با میل و تقاضای خودشون به دنیا نیومدن که ما منت میگذاریم سرشون و فکر میکنیم تا ابد به ما مدیون هستند. حتما از بچه داشتن لذت میبردیم که بچه دار شدیم.پرنده ها هم که بزرگ بشن آشیانه رو ترک میکنن و میرن نمیشه که بزور نگهشون داشت.
تبریک میگم که بچه های سالمی داری و محبتت بی قید و شرطه.
امیدوارم حالت از قبل بهتر باشه الان.
سلام ترانه جان.البته من اینا رو بلد نبودم.به خون دل یاد گرفتم.
سلام
مسئله اینه که بره دنبال جواب یا نه؟
نمیره.به نظرش کارش درسته.تو قوم ترک مادرسالاری رایج هست.سریال های ترک رو دیدید؟همه یه مادر قدر دارن که تسلط داره.
دقیقا مشکل ما ایرانیها همینه که فکر می کنیم صاحب بچه هستیم حالا اگر تنهایی هم بزرگشان کنیم که دیگر واویلاست
واقعا.
حرفتون کاملا درسته.
انگار زیادی وابسته شدن به این مادر
دقیقا.وابسته شدن.
گل گفتی عزیزم.

سهیلای نازنینم
مادری کردن یه مهارت خاص و ویژه لازم داره
مادر خوبی بودن و رفیق بودن خیلی مهمه اینکه یه مادر بهترین دوست بچه هاش باشه خیلی خوبه ولی نه اینکه کاری کنه که تنها رفیق باشه ... بعدم اونا با اون سن و سال که دیگه بچه نیستند ...
انشاله بهترین نتیجه را میبینی از مادری کردنت
انشاله که همیشه همه در کنار عزیزانشون شادو خوشبخت باشن
ممنون تیلو جان.ولی اون دوستم عقیده دیگه ای داره