ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
این پست تلخه،بر خلاف همیشه رگه های طنز نداره،اگر براتون سخته،نخونید.
وقتی به دنیا میاییم،هر روزی که از تولدمون میگذره،یه روز به مرگ نزدیکتر میشیم.ولی ما فقط زندگی رو میبینیم.مرگ سمت چپ ما همراهمون هست،در تمام خوشی ها و ناخوشی ها،بیماری و تندرستی،اگر بتونیم ببینیمش،در آرامش زندگی میکنیم،میفهمیم نباید حرص بخوریم،آزار بدیم،حق کشی کنیم.
اگر نبینیمش،همه کار میکنیم،وقتی هم که موقعش رسید،میگیم چرا ما، سنمون کمه،خانواده داریم،هزار کار نکرده داریم.
برای هر کسی زمانی مقدر شده ،زمانش که برسه،باید رفت،بدون چک و چونه،بدون یکروز اینطرف و اونطرف،چه جوان باشی ، چه پیر.
همیشه فکر میکردم کسانی که بیماری های مهلک دارن،مثلا سرطان،میگن بهشون اینقدر زمان دارید، چه فرقی با بقیه دارن.فرقشون این هست که بقیه ممکنه یک لحظه دیگه برن،با هزار کار روی زمین مونده،ولی من میدونم اینقدر وقت دارم،پس بدهی ها رو میدم،کارهام رو سر و سامان میدم،از دلهایی که رنجوندم حلالیت میگیرم بعد میرم.
پس چرا شاکی میشیم،میتونیم در مدت باقیمونده عزیزانم رو بیشتر بغل کنیم،محبت کنیم و محبت ببینیم،دلخوری ها رو بریزیم دور.
مگر کسی هست که تا ابد بمونه،امروز من،فردا یکی دیگه.
و خدایی که در این نزدیکی هست،مگر میشه دنیای بهتری برامون تدارک ندیده باشه.
فقط با دلتنگی چه کنیم، دلمون برای بوی بچه هامون،عزیزانمون تنگ میشه،کاش بشه اینا رو با خودمون ببریم.
نترسید،حالم خوبه،هنوز زنده ام،نمیدونم زمان رفتنم کی هست،ولی همیشه بهش فکر میکنم.زمانی که من برم،همسر بره .شب قبل از خواب فکر میکنم اگر صبح بیدار نشم،چقدر کار بر روی زمین مونده دارم.
زندگی زیباست ای زیبا پسند
زیبه اندیشان به زیبایی رسند
اینقدر زیباست این بی بازگشت
کز برایش میتوان از جان گذشت
مرگ کلاً واژهء تلخیه. فکر کردن بهش هم تلخ
من نگران فقط یک چیزم سهیلا جون. وقتی بمیرم پسرم خیلی تنها میشه. محض همینم فقط آرزو می کنم یه دختر خوب بیاد تو زندگیش. اونوقت دیگه میرسم به فکر کنم:
بنظرم مرک یعنی آرامش.
یه خواب بی کابوس.
من آدم شادیم ولی گاهی حس می کنم خیلی خسته ام.
قربونت برم نسرین جان،ان شاءالله یه دختر خوب میاد ،تو هم هستی،نوه ها رو میبینی.
شما خورشید درخشان ما هستی سهیلا جان

ممنون گلم،والا خورشیدم دیگه به پت و پت افتاده،من که عددی نیستم.
میدونی سهیلا جان همه مون میدونیم مرگ هست، اما ما تو این کشور فکر میکنیم تا الان شانسی زنده موندیم و این خیلی استرسی و بد هست :(
نه واقعا پستت تلخ نبود
واقعا شانسی زنده موندیم،مثل بازی های کامپیوتری،همش باید جا خالی بدیم.هفتا جون هم که نداریم.
یک رفیق داشتم برخلاف من که همه زندگی الله بختکی جلو رفتم، برای هرساعت و ثانیه اش برنامه داشت. چندسالی ازش بی خبر بودم که شنیدم همسرش از دنیا رفته، اما باز خودش را جمع کرده بود و حسابی سرش را شلوغ کرده یود. تا اینکه تو کرونای اول، وقتی دیراعلام شد، رفته بودمشهد، خبرازکرونا نداشت، اونجا گرفته بود، حتی تو اوج مریضی به یکی از بچه ها که گفته بود دلم هوس پای سیب خونگی کرده، گفته بوددعا کن خوب بشم، هرچی بخوای برات درست میکنم. اماا... دو روز بعد از این وویس، یکساعت بعدانتقالش به بیمارستان فوت کرد. از اون به بعدفهمیدم، مرگ خیلی نزدیکه، خیلی خیلی، چه بخوام و چه نخوام یکروز بیخبر باید برم.
بله،خوب یا بد همینه.
منم معمولا بهش فکر میکنم و ته دلم هم خالی میشه شاید از همون بچگی با لالایی های سوزناک مادرم وترس از دست دادن عزیزانم مهم اینه ادم خوبی باشیم طول زندگی خیلی مهم هست اما مهمتر سبکبال بودنمون هست
بله،سبکبالی رو فراموش میکنیم.
بنظر من که پست غم انگیزی نیومد سهیلا جون. من هم همیشه مرگ رو کنار خودم میبینم. فراموش کردن و انکار کردنش باعث نمیشه که اتفاق نیفته
شاد وسلامت باشی عزیزم
ترانه جان،ما اینقدر با مرگ احاطه شدیم،که میخواهیم هر جور شده ازش فرار کنیم،خاورمیانه،سرزمین خون و مرگ و عشق.
سلام سهیلا جان
ان شالله که برای رضای خدای مهربون و ائمه معصومین ع زندگی کنیم و در راه رضای خدا هم ازدنیا بریم الهی امین
ان شاءالله مریم جان.
❤