ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
تا حالا شده آرزوی چیزی رو داشته باشید،ولی انقدر دیر بهش برسید ،که دیگه فایده ای براتون نداره،دلتون بهش شاد نمیشه؟
اینو داشته باشید،میخوام یه داستان براتون بگم،من تو دوران دبیرستان،سال اول،یه دوست داشتم،که خیلی دوستش داشتم،سعی میکردم مثل اون باشم،از شما چه پنهان،درسش از من بهتر بود،البته یه کوچولو،ولی همین باعث میشد بیشتر سعی کنم،و همپاش برم جلو،چند وقت که گذشت،دوستم عینکی شد،دیدم نمیشه،همه خرخون ها عینکی هستن،برای منم افت داره ،خلاصه،با مادر رفتیم دکتر،و به زور یه عینک برای مطالعه گرفتم،حالا مثلا یکیش شیشه بود،یکیش بیست و پنج صدم.
فریم عینک رو هم درست مثل دوستم گرفتم.دوباره ، شکل هم بودیم.البته ،عینک یه کم اذیت میکرد،یه مدت زدم،بعدشم بیخیالش شدم،فریم رو بخشیدم به مادرم،تا برای خودش شیشه عینک مطالعه بزنه....
ادامه دارد...
خیلی قشنگ بود زدن عینک یه آرزوی من نیز بود.
خوشحالم که دوست داشتید،وای از آرزویی که سر پیری بهش برسیم.
من از سوم راهنمایی عینکی شدم
اما تا به امروز که هی شماره چشمم میره بالاتر، جز برای دیدن تابلو عینکم را نمیزنم، چون تحمل ندارم
حتی سبکترین عینک را خریدم، اما باز به نظرم اضافیه
دکترم هم بهم اجازه لیزر نمیده
بزن عمه جان،تو کی برگشتی،خوش اومدی.
سلام سلام
ترم دوم دانشگاه بودم که دیدم برای تماشای تابلو وایت برد! باید چشمام رو ریز! کنم. رفتم بینایی سنجی و تشخیص آستیگمات داده شد و از همان ابتدا فتوکروم!
اولین فریم عینکم کائوچیو بید که بعدش نصیب گرامی مادر شد
یادمه برای جا نگذاشتن و گم نشدن چندسالی از بندعینک استفاده کردم.
هنوز عینکم رو دوست دارم. هنوز نمره به بک نرسیده،بااینکه تصوری از عینکی بودن نداشتم الان کاملا راضی ام. یه جور تشخص داره خوو
بله،تشخص که فراوان داره،ولی گرفتاری هم داره دیگه.
آخی چه جالب منم کم سن بودم البته در حد دبستان انقدر دلم میخواست عینک بزنم . رفتم دکتر تشخیص آستیگمات داد و یه عینک هم گرفتم ولی اذیت شدم نزدم تا بعد از چهل سالگی که اگه نزنم اصلا نمیتونم بخونم چیزی رو
درسته مهر بانو جان،الان که دیگه منم و دو تا عینک.
منم همینطورم دارم ظرف میشورم برا دوستان تو ذهنم حرف میزنم
خوب اینجوری میشه که پست نمیذاریم دیگه
هوررررررا بالاخره نوشتی


سلام،انقدر تو ذهنم براتون مینویسم و باهاتون حرف میزنم،دیگه خالی میشم
واقعیت اینه که عینک زدن برا مطالعه تمرکز کردن رو بهتر میکنه
نمیدونم،ولی اون زمان که دبیرستانی بودم،اصلا نمیتونستم عینک رو تحمل کنم،شاید به دلیل این که لازم نداشتم.
من یکی رو میشناختم که دلش میخواست صورتش مثل دوستش جوش بزنه
، توی اون سن این تمایل به هم شکلی خیلی زیاده.
بله،همینطوره،دوران دبیرستان،این قبیل موضوعات هست،لابد دوستش رو با جوش خیلی خوشگل میدیده
والا،میبینی نسرین جان،اون زمان فکر میکردم برای درسخون بودن،حتما باید عینک بزنی
سلام سهیلا جان
گاهی پیش اومده ،خب هر سنی و در هرزمانی آدم با یه چیز شاد هست که شاید در زمان و سن دیگه اون چیز براش جذابیت نداشته باشه
چه همسان سازی جالبی با دوستتون داشت و بی صبرانه منتظر ادامه ی ماجرا هستم
بله،مریم جان،میبینی،وقتی بهش میرسی که دیگه فایده نداره.
ان شاءالله همیشه بخندی،خوشگلکم،