ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
یه سریال میبینم،به اسم،یک میلیون چیز کوچک
A million little things
،داستان زندگی چند تا دوست هست،هر کدوم یه سری مشکل دارن یکیشون سرطان داره،چی باعث میشه یه آدم،دست از مبارزه برای زندگیش بکشه؟تسلیم بشه،نخواد درمان بشه.فکر کنم دلشکستگی،تنهایی،ترس از تنها درد کشیدن.برای همین ساپورت،خانواده،دوستان،یا گروه های حمایتی،خیلی مهمه.
بیایید درباره این حرف بزنیم.
اضطراب از روند درمان، عدم اطمینان از در دسترس بودن دارو در جریان درمان، ناامیدی از موثر بودن درمان، روند طولانی درمان، نوع شخصیت در برخورد با مشکلات مثلا به جای حل مساله صورت مساله رو پاک کردن، انکار
دقیقا،چقدر خوب تحلیل کردی.
بعضی هم اصلا بیماری رو جدی نمیگیرن .شاید این تصور افراطی که زمان مرگ آدم تعیین شده هست و ... باعث میشه بعضی آدمها به بیماری و درمان بطور جدی توجه نکنند.
یله،اینم هست،ولی متاسفانه ،این بیماری ترسناکه،هم خودش،هم درمانش،عمل هاش،شیمی درمانیش.
بعضی هم اصلا بیماری رو جدی نمیگیرن .شاید این تصور افراطی که زمان مرگ آدم تعیین شده هست و ... باعث میشه بعضی آدمها به بیماری و درمان بطور جدی توجه نکنند.
ناامیدی
شایدم میخوان درد و رنجشون تموم بشه،خسته میشن.
بعضی آدما به دلایلی، از زندگی خسته میشن
دیگه شوقی برای ادامه ندارن. میخوان که تموم بشه.
و این آدما وقتی دچار بیماری بشن، پی درمانش نمیرن.
و حتی من مورد دیدم که بیماری رو پنهان کرده.
خسته از زنده بودن.