-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 آذر 1392 15:37
راهنمای مسایل زندگی بعضیا فکر میکنن صداقت داشتن تو رابطه یعنی باید هرچیزی رو بگن. مثلا فکر میکنن اگر بخوان صادق باشن باید در مورد ریز مسائل خانوادگی یا بدتر از اون، از روابط قبلیشون، اونم با حاشیه و جزئیات صحبت کنن و وقتی طرف حساسیت نشون میده میگن خب من باهات روراستم! در حالیکه این صحبت کردنا فقط و فقط به رابطه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 آذر 1392 10:25
ادای احترام به زنان یکی از بزرگترین هدیه هایی است که یک پدر همیشه می تواند به پسرش بدهد.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 آذر 1392 11:56
راهنمای مسایل زندگی عشق در لحظه بوجود می آید و دوست داشتن در امتداد زمان. و این, اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است. عشق, معیارهارا در هم می ریزد, دوست داشتن بر پایه معیارها بنا می شود. عشق ناگهان و ناخواسته شعله می کشد, دوست داشتن از شناختن و خواستن سرچشمه می گیرد عشق, قانون نمی شناسد. دوست داشتن اوج احترام...
-
true love
پنجشنبه 14 آذر 1392 09:05
شرک: من عشق واقعی تو هستم. فیونا:پس وقتی بهت احتیاج داشتم کجا بودی. عشق واقعی نمیتونه تمام مشکلات رو حل کنه و در تمام سختی ها در کنارتون باشه . آدمها با مشکلاتشون تنها هستند و همونطور که تنها دنیا میان ،تنها درد میکشن و تنها میمیرند. همین که عشق واقعی وجود داشته باشه خودش انگیزه ای برای زندگیه . نوره که با گرماش...
-
ازدواج 3
چهارشنبه 13 آذر 1392 18:19
پنج ماهه باردار بودم که موشک باران تهران شروع شد . اون زمان چون نمیخواستم با اون وضع دانشگاه برم یه ترم مرخصی گرفتم. ما طبقه دوم مادرم زندگی میکردیم و خوب با اون اصافه وزن نمیتونستم زمانی که وضعیت قرمزه به طبقه پایین بیام . آنقدر سریع موشک ها رو میزدن که تا برسم طبقه اول وضعیت سفید بود . با اینکه نمیترسیدم ( از وقتی...
-
ازدواج 2
سهشنبه 12 آذر 1392 19:47
از همون اول شرط کرده بودم که بچه دار نشیم. دلایل بسیار درستی داشتم . جیب خالی.دانشجو بودن و شرایط جنگی کشور . امیدوار بودم شاید با تموم شدن درس من جنگ هم تموم بشه و دیگه نگران خیلی چیزا نباشیم. تا اون موقع حتما قرضا رو هم پرداخت میکردیم . همسر اول موافق نبود . برادر بزرگش بعد از هفت سال و با مخارج زیادی بچه دار شده...
-
ازدواج 1
دوشنبه 11 آذر 1392 18:43
الان که به عقب برمیگردم میبینم خندیدین به مسائلی که همیشه چشمام رو اشکی میکرد چقدر راحت شده . کاش وقتی جوونتر بودم بلد بودم به مشکلاتم بخندم. به دلیل تک فرزند بودن (البته میدونید که خواهر دارم اما 10 سال بزرگتر و شهرستان )دید خاصی به ازدواج داشتم . فک میکردم با ازدواج با یه آدم مخصوص مشکلاتم حل میشه . دیگه انقدر تنها...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 آذر 1392 20:25
منظره دریا از اتاق ویلای ساحلی
-
خستگی چشم
چهارشنبه 6 آذر 1392 14:25
دکترم گفته برای جلوگیری از خستگی چشمت موقع کار با کامپیوتر پاشو برو دم پنجره به اشیا دور دست خیره شو . خو وقتی اشیا دور دست پیدا نیستن چی کار کنم . بازم بر میگردم سر کامپیوتر.
-
راهنمای مسایل زندگی
چهارشنبه 6 آذر 1392 07:30
راهنمای مسایل زندگی با زنی/مردی زندگی میکنید که دیوانه وار دوستتان دارد،اما شما نمی خواهید با او ازدواج کنید و در این باره چیزی نیز به او نگفته اید. به او امیدواری می دهید که با شما بماند در حالی که در نهان میدانید که این رابطه دلخواه شما نیست و بعد هم می گویید که همه چیز خوب و عالی است. شاید برای شما خوب باشد ولی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 آذر 1392 07:27
نیچه می گوید: ارزش یک احساس به شدت آن نیست، به مدت آن است. پس به یاد بسپاریم، عشقی حقیقی است که در طول زمان شدت یابد، نه ضعف...
-
ویتامین دی
سهشنبه 5 آذر 1392 19:55
یک مطالعه تازه نشان داده است که کم بودن میزان ویتامین دی در افراد ۵۵ ساله به بالا می تواند به ناتوانی در انجام وظایف عادی در زندگی روزمره منجر شود. محققان هلندی گروهی شامل مردان و زنان ۵۵ تا ۶۵ ساله و گروه دیگری شامل افراد بالای ۶۵ ساله را طی یک دوره شش ساله مورد مطالعه قرار دادند. پژوهشگران می خواستند بدانند که آیا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 آذر 1392 19:45
روزی ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﯽ، ﺍﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺸﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍﺵ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ . ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻭﻧﻮ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻭ ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ . ﺑﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﻣﻬﻨﺪﺱ 10 ﺩﻻﺭ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﻩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ( ﺗﺎﺑﻠﮑﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ ). ﮐﺎﺭﮔﺮ 10 ﺩﻻﺭ ﺭﻭ ﺑﺮﻣﯿﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﺍﻭﻧﻮ ﺗﻮﺟﯿﺒﺶ ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ . ﺑﺎﺭﺩﻭﻡ...
-
آدمی را می توان شناخت
سهشنبه 5 آذر 1392 19:41
آدمی را می توان شناخت : از کتابهایی که می خواند و دوستانی که دارد و ستایش هایی که می کند و لباسهایش و سلیقه هایش و از آنچه خوش نمی دارد و از داستانهایی که نقل می کند و از طرز راه رفتنش و حرکات چشمهایش و ظاهر خانه اش و اتاقش؛ زیرا هیچ چیز بر روی زمین مستقل و مجرد نیست، بلکه همۀ چیزها تا بی نهایت با هم پیوند و تاثیر و...
-
سفرنامه 3
سهشنبه 5 آذر 1392 14:26
عادت دارم وقتی میرم سفر ملافه و حوله با خودم میبرم . از ملافه و حوله هتل ها استفاده نمیکنم . اون هتلی که رفتیم ملافه داشت ولی اصلا حوله نداشت . در عوض چیزایی مثل مانتو و شلوار و خیلی لوازم دیگه رو همونی که تنم هست میبرم فقط . روز دوم سفر دگمه وسط مانتو کنده شد و صدای افتادنش رو شنیدم . درست جلوی جالباسی و بغل تختها ....
-
سوزن نخ کن
سهشنبه 5 آذر 1392 14:18
یادتونه تو متروی تجریش سوزن نخ کن خریدم . ایندفعه اگر ببینمش چن تا میخرم برای روز مبادا . بسیار خوب و کاربردی بود . فروشنده اش هم یه آقای پیر خوش اخلاق بود . قیمتش هم هزار تومن . چرا 5 تا نخریدم . البته انقدر چیزای بنجل به ادم میندازن که چشممون ترسیده. امروز یه دل سیر خیاطی کردم
-
با همدیگر مثل دوست هایی خوب رفتار کنید
دوشنبه 4 آذر 1392 18:55
یکی از نعمتی هایی که به زن و شوهر داده شده این است که می توانند دوستانی صمیمی با هم باشند. اصل دوستی بر این است که دو طرف باید به احساسات و نیازهای طرف مقابل خود ارزش و احترام بگذارند. یعنی هرچه که برای تو مهم است برای من هم باشد. این رمز این است که همسرتان همیشه احساس دوست داشته شدن کند.
-
سفرنامه 2
دوشنبه 4 آذر 1392 14:54
آقا اصل مطلب فراموش شد . این متل پیزوری ما نزدیک یه بازاری بود به نام مرجان . ما همیشه پردیس ها و مرکز تجاری و مروارید رو گز میکردیم و همیشه هم گیر سایز بزرگ بودیم . بعد از خرید از بازارها دپرس میشدیم که چر انقدر توپولی شدیم و چرا این بوتیک داران محترم فقط برای باربی ها لباس میفروشند. خلاصه هر چه همسر گفت سری هم به...
-
سفرنامه 1
دوشنبه 4 آذر 1392 09:45
از آنجا که ما کلا آدم خوش سفری هستیم هفته قبل از تاسوعا و عاشورا از این پیامک های تور های ارزان برایمان ارسال شد . قبلش براتون بگم من عاشق کیشم . با اینکه چند تا کشور خارجی رفتم ( مالزی که رفتم همون روز اول یه دریا گریه کردم و اگر تو رودروایسی دوستم نبودم برمیگشتم )دوبی رفتم ( از دیدن افاده عربها کلافه بودم )ترکیه...
-
شیر
دوشنبه 4 آذر 1392 06:32
یک گله شیر به رهبری یک گوسفند از یک گله گوسفند به رهبری یک شیر شکست خواهند خورد.
-
حکمت
یکشنبه 3 آذر 1392 18:29
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻭ ﻭﺯﻳﺮﯼ ﺑﻮﺩﻧﺪ،ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻭﺯﻳﺮ ﻫﻤﺮﺍﻩ، ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﺮ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺧﻴﺮ ﻳﺎ ﺷﺮﯼ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﻴﺎﻓﺘﺎﺩ ﻭﺯﻳﺮ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺑﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﻴﮕﻔﺖ: ﺣﺘﻤﺎ ﺣﻜﻤﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ !.. ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺟﺎﻗﻮ ﺑﺮﻳﺪ، ﻭ ﻭﺯﻳﺮ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﮔﻔﺖ : ﺑﺮﻳﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺩﺳﺘﺖ ﺣﻜﻤﺘﯽ ﺩﺍﺭﺩ ! ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ، ﻭ ﺑﺎ ﺗﻨﺪﯼ ﺑﺎ ﻭﺯﻳﺮ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻛﺮﺩ،ﻭ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺣﻜﻤﺖ...
-
یادمان باشد
یکشنبه 3 آذر 1392 15:17
یاد من باشد فردا دم صبح جور دیگر باشم بد نگویم به هوا، آب ، زمین مهربان باشم، با مردم شهر و فراموش کنم، هر چه گذشت خانه ی دل، بتکانم ازغم و به دستمالی از جنس گذشت ، بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل مشت را باز کنم، تا که دستی گردد و به لبخندی خوش دست در دست زمان بگذارم یاد من باشد فردا دم صبح به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم...
-
هوای دو نفره
چهارشنبه 29 آبان 1392 21:20
هوای دو نفره نه ابـــــر می خواهد ، نه باران ، نه یک بعدازظهر پاییزی ڪـــــافیستـــ حواسماטּ بهم باشد … همین
-
وظیفه شاد زیستن
چهارشنبه 29 آبان 1392 06:02
برترین خیر و خوبى شاد زیستن است، نه عمرى را در ریاضت به سر بردن به امید یک مرگ سعادت بخش. اگر ما در همین زندگى دنیا سعادتمند شدیم ، مرگ بر ما آسان خواهد بود زیرا مرگ امرى طبیعى است که در زمان خود فرا مى رسد ، در حالى که اغلب نظام هاى موجود تعلیمات دینى به مردمان توصیه مى کند که بیشتر طالب شادى پایان باشند و اگر آنها...
-
گفتگو
چهارشنبه 22 آبان 1392 07:03
یادتان باشد که روابط موفق همیشه بر گفتگو و اعتماد تکیه دارند. پس به راحتی با هم حرف بزنید و مطمئن باشید که اوضاع خیلی بهتر می شود!
-
امانت
چهارشنبه 22 آبان 1392 06:58
سخنانی که بین شما و همسرتان ردوبدل می شود، امانت است. برای استحکام زندگی باید امانتدار یکدیگر باشید.
-
معمولا
سهشنبه 21 آبان 1392 06:04
معمولا وقتی زنی ناراحت است، نیاز به یک آغوش و دو گوش شنوا دارد، نه راهکارهای منطقی مردانه.
-
هر روز
سهشنبه 21 آبان 1392 06:03
ازدواج یعنی کاری کنید که طرف مقابلتان احساس خوبی پیدا کند و به صورت روزانه به او محبت کنید (البته همانطور که خودش دوست دارد). اگر خانمتان می گوید از گل زنبق خوشش می آید، چون خودتان فکر می کنید گل رز رمانتیک تر است، برای او رز نخرید. یاد بگیرید همسرتان چطور دوست دارد به او احساس رضایت بدهید چه جملات محبت آمیز، چه هدیه...
-
محبت
سهشنبه 21 آبان 1392 05:55
ما در جوار یکدیگر زندگی می کنیم، پس اولین مقصود ما در زندگی این است که به یکدیگر محبت کنیم و اگر نمی توانیم دست کم دیگران را آزار ندهیم. دالایی لاما
-
خلق را تقلیدشان بر باد داد
دوشنبه 20 آبان 1392 11:25
جونم براتون بگه دیروز یه مجلس ختم تو مسجد رفتم . طبق معمول که در حق خانما ظلم میکنن سالن خانما طبقه اول نبود . دیدم حدود 20 تا خانم از پله ها بالا میرن . منم که دختر خوبی بودم سرمو انداختم پایین و لنگان لنگان از پله ها بالا رفتیم . دو طبقه که بالا رفتیم رسیدیم به پشت بوم . حالا اینورو بگرد اونورو بگرد خبری از سالن...