-
تو که نوشم نه ای نیشم چرایی
شنبه 17 خرداد 1399 09:11
کلا آدمی هستم که درد و ناراحتی رو از اطرافیانم پنهان میکنم.از دار دنیا فقط یه خواهر دارم که شهرستان زندگی میکنه.از اون هم همیشه مشکلاتم رو پنهان کردم.چون راه دور هست خیلی اذیت میشه.در مورد بیماری هم خیلی مختصر میدونست نه با جزئیات.فقط همسر و بچه ها با سه تا از دوستان میدونستن.همه هم دلواپس و نگران.قبل از عمل کار من...
-
دارو درمانی
دوشنبه 12 خرداد 1399 09:39
یه دوره تزریق داشتم.اذیتی برام نداشت.بعد یه سری دارو و آمپول برای تو خونه داشتم.اونا یه کم اذیت کردن.برای تحمل راحت تر این دوران نشستم قلاب بافی میکنم.تا حالا یه کلاه.یه لیف کیتی برای خودم بافتم.برام تو اتاق عمل پورت گذاشتن.وسیله ای هست که برای تزریق استفاده میشه.به جای این که از دست رگ بگیرن.خیلی بهتر از دست هست.فعلا...
-
شروع دوباره ۲
شنبه 27 اردیبهشت 1399 12:09
یه هفته ای تو بیمارستان بودم.درد کشیدم. قطره های سرم رو شمردم.و دلم برای اطرافیانم سوخت که اینجوری اسیر شدن.خدا رو شکر که بالاخره تموم شد.حالا خوان بعدی میشه پرتو درمانی و شیمی درمانی.اونا رو هم بعد از انجامش براتون مینویسم. تو بخش به علت کم شدن مراجع بخش ها در هم ادغام شده بودن.تو بخش ما هم چند تا نوزاد بودن.شنیدن...
-
شروع دوباره
سهشنبه 23 اردیبهشت 1399 07:51
برطبق بررسی های بیمارستان اول وجود یه توده در روده بزرگ اثبات شد.یعنی تمام دردها و مشکلاتی که من به پای بیماری سندروم روده تحریک پذیر میذاشتم تقصیر اون توده بود.بعد از اثباتش و مرخص شدن از بیمارستان به کلینیک مسعود مراجعه کردم.یه کلینیک تخصصی گوارش.دکتر اون جا بعد از معاینه و کلی سرزنش و البته کولونوسکوپی آدرس پزشک...
-
نقاهت
دوشنبه 22 اردیبهشت 1399 07:46
سلام.سلام.برگشتم.فک کنم از اون دنیا.یه عمل داشتم.تو یه بیمارستان دیگه.فک کنید چقدر حرف دارم.برای نوشتن.به زودی میام براتون میگم.
-
مناجات
یکشنبه 31 فروردین 1399 11:16
وقتی حالم خیلی بد بود هیچ دعایی به ذهنم نمیرسید فقط این بیت تو ذهنم میچرخید: دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است چاره کن درد کسی کز همه ناچارتر است. بعد که سرچ کردم دیدم از فروغی بسطامی هست.یادم نمیاد کی خوندمش.
-
انسانیت
چهارشنبه 27 فروردین 1399 15:47
امروز وقت دکتر خون داشتم.همون دکتر غریب که ساعت ۷ و نیم صبح میومد هر روز برای ویزیت.تو بیمارستان.صبورانه صحبت هام رو گوش میداد.دکترهای مرتبط رو برای ویزیت میخواست.خدا خواست و با این بیماری با دو تا پزشک خوب و دقیق آشنا شدم.یکی پزشک عمومی دکتر داداشی .که حاضر نشد الکی آنتی بیوتیک بنویسه و منو فرستاد برای آزمایش خون.یکی...
-
بیماری در سال کرونا ۴
دوشنبه 25 فروردین 1399 07:17
حالا یه جمع بندی خواستم بکنم.دیدم خیلی ها به پزشک مراجعه نمیکنن یا بیمارستان نمیرن بخاطر ترس از کرونا.شنیدم یه نفر دستش شکسته خودش با آتل بسته و دکتر نرفته.خوب این دست که دیگه دست نمیشه.شما میتونید سرچ کنید کدوم بیمارستان ها پذیرش کرونا دارن و به بیمارستان های دیگه مراجعه کنید.کرونا معلوم نیست کز تموم بشه.واکسن معلوم...
-
بیماری در سال کرونا ۳
شنبه 23 فروردین 1399 11:00
شب سوم نصف شب رفتم دستشویی.بعد انگار یه نفر زد تخت سینه ام.رفتم عقب محکم خوردم به توالت فرنگی و نشستم روی زمین.پسر بزرگه شب پیشم بود.هراسون اومد درو باز کرد.من که مثل جوجه میلرزیدم رو کمک کرد.برگشتم روی تخت.از روز پنجم احساس میکردم تبم قطع شده و حالم بهتره.میتونستم غذا بخورم.اما هر بار پرستارها میومدن و با اون تب سنج...
-
بیماری در سال کرونا ۲
سهشنبه 19 فروردین 1399 18:39
شب اول پسر بزرگه خواست بمونه.گفتم برو خونه بخواب اگر کاری بود خبرت میکنم.منم هنوز حالم خوب بود.اومدن سرم و آنتی بیوتیک زدن و گذشت.روزها شیفت پسر کوچیکه بود که میومد.شب دوم هم به بزرگه گفتم برو خونه .البته تو واتس با هم ارتباط داشتیم.چشمتون روز بد نبینه.آنتی بیوتیکم رو عوض کردن.یه دارو به نام مترونیدازول.خیلی هم سریع...
-
بیماری در سال کرونا ۱
یکشنبه 17 فروردین 1399 22:24
یادتونه یه بیماری سندروم روده تحریک پذیر داشتم.فکر میکردم میتونم با خود درمانی درستش کنم.اینو داشته باشید.اون جریان گوش درد و سینوزیت که پیش اومد و دکتر رفتم یه سری آنتی بیوتیک داد.وقتی تموم شد هنوز احساس مریضی میکردم.رفتم یه درمانگاه پیش دکتر عمومی ولی دکتر خوبی که از قدیم میشناختمش.جریان رو گفتم.گفت اول یه آزمایش...
-
سال نو مبارک
دوشنبه 4 فروردین 1399 15:58
عاشق میوه هستم.انقدر که وابسته به میوه هستم به غذا نیستم.از روز اول بیماری احساس کردم میوه از گلوم پایین نمیره.واقعا نمیتونستم بخورم.از همسر خواهش کردم آب بگیره.روزی یه بار آب گرفت.مکالمه های روزهای بعد به این صورت بود.خوب خودش رو میارم بخور. نمیتونم .از گلوم پایین نمیره. ای بابا.آخر به پسر بزرگه اشاره کردم رفت ده تا...
-
سال نو
پنجشنبه 29 اسفند 1398 15:51
سال نو داره میاد.فقط نمیدونم چرا همون جور که من بی حال و بی جون هستم اونم پاشو میکشه روی زمین لخ لخ کنان میاد. چون از اول وایتکس کاری و الکل کاری کردم ریه هام حساس شد و به محض رسیدن بو به مشامم شروع به سرفه میکنم.این روزها زحمت آشپزی با همسر جان هست.انصافا با دنبال کردن دستوراتم غذاهای خوشمزه ای برامون پخته.ولی همون...
-
حال گل در چنگ چنگیز مغول
چهارشنبه 28 اسفند 1398 09:23
پست تلخی هست.اگر دوست ندارید نخونید لطفا. چند وقتی هست ننوشتم.راستش حال خوبی نداشتم.دو ماهی بود که بعدازظهر ها تب میکردم.ضعف داشتم.بی حال بودم.اغلب سرگیجه داشتم.تا چنروز قبل که صبح با حال تهوع و سرگیجه شدید از خواب بیدار شدم.فشارم ۹ و نیم روی ۵ و نیم بود.دیگه چاره ای نبود به جز دکتر .با این که خیلی از رفتن به مطب دکتر...
-
قرنطینه
پنجشنبه 22 اسفند 1398 11:28
رو به روی آپارتمان ما یه دبستان پسرانه هست.قبلا پر از هیاهو و زندگی بود.پسرا همیشه از ترافیک والدین بچه ها که دنبال بچه هاشون میومدن با ماشین شاکی بودن.ولی حالا سوت و کوره.هیچ صدای زندگی ازش نمیاد. دو روزه به یه لنگه دستکش میرم تو محوطه میچرخم.چقدر گل های قشنگ داریم.بنفشه ها که مال بهار هستن.شکوفه درخت ها در اومده.گل...
-
مشکلات پوست۲
شنبه 17 اسفند 1398 08:07
اما بیماری دوم که باعث میشد از درد گریه کنم.دستم در اثر خشکی ترک میخورد.با این که چرب میکردم ولی چون فقط از یه مدل کرم استفاده میکردم انگار نه انگار.وقتی ترک میخورد زخم بود دیگه.تبدیل میشد به زخم های قارچی.زخم های کوچک ولی عمیق.انگار تا عمق گوشت دستم ادامه داشت. اینا خیلی بد بودن.دیگه درمان خانگی نداشت.حتما باید دکتر...
-
مشکلات پوست۱
جمعه 16 اسفند 1398 14:21
براتون از مشکلات پوستی بگم که خودم دچارش شدم.اونم در اثر بی مبالاتی و شستشوی زیاد.یه مدلش اینجوری بود که جوش های ریز زیر پوستی میزد.قرمز میشد و میخارید.وقتی میخاروندم جوش ها پاره میشد و محتوای توش بیرون میریخت و بعد از چند روز خوب میشد و پوست جدید میاورد.در زمان زخم شدن خیلی برام مشکل بود دستکش بپوشم.اونم من که باید...
-
پوست
پنجشنبه 15 اسفند 1398 10:26
دوستان یه تجربه دارم براتون بگم.مناسب شرایط فعلی هست.من همیشه پوستم حساس بوده.قبل از ازدواج چون یه بچه بودم کاری در منزل انجام نمیدادم.مگر این که مادر بیمار بود.رفت تا ازدواج کردم.اون زمان استفاده از دستکش یه کم لاکچری بود.منم گاهی میپوشیدم گاهی نمی پوشیدم .اما از اون جا که طبقه دوم منزل مادر نشسته بودیم باز هم بیشتر...
-
آشپز باشی
چهارشنبه 14 اسفند 1398 10:31
این روزهای قرنطینه دلم به حال پسرها میسوزه.بدجوری گیر افتادن.قبلا گفته بودم زیاد اهل آشپزی و خانه داری نیستم.وقتی هم زیاد ازم توقع آشپزی دارن.غرغر میکنم ولم کنید.من روزی یه نوبت بیشتر غذا نمیپزم.بقیه اش رو هم میخوام فیلم ببینم و کتاب بخونم. ولی این روزا اوضاع فرق میکنه.همش به فکر غذاهای جدیدم که برای بچه ها دلخوشی...
-
بافتن
سهشنبه 13 اسفند 1398 08:08
یه نکته مهم که از بافتن یاد گرفتم این هست که:هر وقت اشتباهی کردی درستش کن.نذار ترس بهت غلبه کنه.بباف و بشکاف و تصحیح کن.این روزها که با همسر اجبارا زیادی وردل هم نشستیم هی میبافم.وقتی به دلم نمیشینه یا درست در نمیاد میشکافم.البته جدیدا وظیفه شکافتن رو به عهده همسر میذارم.در حال سریال دیدن و با موبایل بازی کردن با لحن...
-
درون گرا
دوشنبه 12 اسفند 1398 00:19
آدم ها دو مدل هستن،درونگرا و برونگرا.درونگراها با خودشون حال میکنن،کتاب میخونن،فیلم و سریال میبینن،کارهای دستی انجام میدن،وقتی هم قراره تو خونه بمونن زیاد تو برنامه شون تغییر داده نمیشه.ولی برون گراها که عادت به رفتن به طبیعت و پارک و سینما و کلا معاشرت با دیگران دارن،این مدت خیلی بهشون سخت میگذره.بی خواب میشن،بی...
-
Knifes out
شنبه 10 اسفند 1398 19:47
فیلم چاقو کشی رو دیدم.فیلم لطیفی بود.دلم برای مردی به نام اوه تنگشده.برم دوباره ببینمش.
-
دانشجو
شنبه 10 اسفند 1398 12:45
امروز در حال خانه تکانی یه دفتر پیدا کردم که خاطرات روز اول دانشگاهم هست.با یکی از دوستانم دانشگاه تربیت معلم قبول شدیم.اون شیمی و من زمین شناسی.سیستم انتخاب واحد سال 64 به این صورت بود که از روی برد واحدها رو انتخاب میکردی.استاد رو انتخاب میکردی.بعد روزای امتحانشون رو چک میکردی،بعد پاشنه کفشت رو ور میکشیدی از این...
-
ویروس
جمعه 9 اسفند 1398 05:59
میدونید چی فکر میکنم.فکر میکنم این ویروس اومد تا همه رو امتحان کنه.تا سیه روی شود هر چه در آن غش باشد.تا دلمون برای دورهمی و بوس و بغل کردن ها تنگ بشه.الان جامعه ما خیلی مسن شده.اومده مسن ها و ضعیف ها رو با خودش ببره.انقدر جهش میکنه،انقدر قوی میشه که هیچ کاری نمیتونیم در برابرش بکنیم به جز سنگر گرفتن.بعدشم خودش یه...
-
هنر و حقیقت.
پنجشنبه 8 اسفند 1398 07:25
یه بزرگی گفته اگر هنر نبود حقیقت ما رو میکشت. اسم اون کتاب دکتر شریعتی گفتگوهای تنهایی بود. هنوز که هنوزه کویر در خون من جریان داره. هر چند که دیگه عاشق دکتر نیستم و با خانمش هم آشتی کردم.
-
بافتن
چهارشنبه 7 اسفند 1398 13:05
اون روزها که جوان و جاهل بودم،عاشق و کشته مرده دکتر شریعتی بودم.تمام کتاب هاش رو خونده بودم.مخصوصا کتاب هایی مثل کویر و یکی دیگه که حالا اسمش یادم نمیاد.یه چیزی تو مایه های نوشته های تنهایی.خلاصه .یه جایی نوشته بود تو زندان انفرادی هیچ کاری برای انجام دادن نبود.نماز میخوندم و در حال سلام دادن میدیدم که تمام مسلمانان...
-
تعویض کارت
چهارشنبه 7 اسفند 1398 06:13
یکی از خصوصیات بسیار پسندیده بانک پاسارگاد این هست که وقتی کارتت منقضی میشه با پیامک خبر میده.واقعا دستشون درد نکنه.هم رمز پویاشون راحت هست هم پیامک انقضای کارت.نه مثل بعضی بانک ها که کارت منقضی میشه میذاری داخل عابر بانک و خورده میشه.شوک بدی به آدم دست میده.اول اسفند برام پیامک زدن.منم شال و کلاه و دستکش پلاستیکی به...
-
بارگاه
دوشنبه 5 اسفند 1398 18:17
یه روزی ثروتمندان برای تفاخر مقبره های گران و حتی از این سرپوشیده ها داشتن.یکی از خاله های مادرم از این مقبره ها داشتن،کلید داشت و درش بسته میشد.کلید رو هم فقط برادر زاده هاش داشتن،دایی مادر هم همون جا دفن بود.ما هر وقت میخواستیم بریم براشون فاتحه بخونیم چون کلید نداشتیم و حوصله دنبال کسی گشتن رو هم نداشتیم از پشت در...
-
بیماری جدید
شنبه 3 اسفند 1398 15:47
از اون روزی که آنفولانزا شایع شد.گفتن بیرون از خونه که میرید دست به چشم و بینی و دهان خودتون نزنید. از اون روز کذایی من هر وقت رفتم بیرون چشم و بینی و دهان آنچنان به خارش میافته که بیچاره میشم.انگار میخوام به بیماری ها بگم:پیشی بیا منو بخور.
-
مصیبت
شنبه 3 اسفند 1398 05:55
نمیدونم تو خانواده شما هم اینجوریه یا ما غیر عادی هستیم.هر وقت یه مصیبت یا گرفتاری بزرگی برامون پیش میاد تو خودمون فرو میریم.هر کدوم به تنهایی بار غصه مون رو به دوش میکشیم.وقتی پسر بزرگه رفت سربازی جاش تو خونه خیلی خالی شد.همسر پناه برد به کارش.منم حتی جمعه ها هم شیفت میرفتم که تو خونه نباشم.پسر کوچیکه خیلی بداخلاقی و...