اون روز که رفتم مترو برای خرید صبحانه یه سر هم به حسن آباد زدم و یه سری کاموا خریدم.عاشق این کامواهای رنگی رنگی هستم. عاشق اینکم که با هم ترکیبشون کنم و موتیف های رنگی ببافم. حالا هم قراره این موتیف ها تبدیل بشه به یه روتختی.وقتی میبافم راحت تر فکر میکنم. وقتی مینویسم راحت تر فکر میکنم. هیچ کس نیست که غصه ای تو دلش نباشه. شاید هم خیلی غصه که بشه تبدیلش کرد به قصه.میخوام بعضی از تجربیاتم رو بنویسم اما اصلا دلم نمیخواد خواننده های ناشناس بخونن. برای پست های جدید که رمزی میشه کامنت بذارید و با ایمیل یا آدرس وبتون باشه لطفا. خانم و آقا هم نداره فقط میخوام بدونم کی میخونه. حدود 80 نفر در روز از این جا بازدید میکنن اما نه سلامی نه علیکی.مطالب عمومی اشکال نداره اما مطالب شخصی خیر.