کلاغ

- فکر میکنم دچار فوبیای کلاغ شدم. خیابان جدید پر از کلاغه .

هر بار تو چشماشون نیگا میکنم ببینم قصد دارن مثل فیلم پرندگان آلفرد هیچکاک حمله کنن یا نه.

-کم کم با مترو سواری کنار اومدم. دیگه یاد گرفتم چه جوری سوار شم. کجا وایسم. خلاصه که به وحشتناکی روزای اول نیست. خیلی هم خوبه.

-این مدت به همه دوستان سر زدم ولی به دلیل مشغله زیاد نتونستم نظر بدم یا پست بذارم.

-وقتی یه مدت نمینویسی قلمت خشک میشه. حالا تا دوباره راه بیافته طول میکشه

-همین دیگه .