یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، کانال تلگرام @starish_shop,اینستاsoheildeco

یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، کانال تلگرام @starish_shop,اینستاsoheildeco

یکی میرد ز درد بینوایی...

ده روز جهنمی رو تجربه کردم.داروهای شیمی درمانی حسابی به هم ریخته بود وجودم رو.این مدت همسر همش در راه و نیمه راه دکتر بود.تا بالخره قرص ها جواب داد و به روال عادی برگشت.

دلم برای همسر خیلی میسوزه.این مدت ۶ کیلو وزن کم کرده.وقتی حالم بد میشه مستاصل میشه.همش میگه خدایا چه کنم.به نظرم خیلی مسن تر از قبل میاد.ما ۹ سال اختلاف سنی داریم.ولی الان شکسته شده.بعضی وقتا فکر میکنم کاش تموم میشد.این بنده های خدا هم راحت میشدن.ولی وقتی خدا نخواد نمیشه.فکر کنم همیشه مرگ موقعی به سراغت میاد که خوش و خرم داری زندگیت رو میکنی.در هر حال قرار شد روش درمان تغییر کنه.دیگه داروی خوراکی نباشه.همش تزریق باشه.

خوب حالا یه کم حرف بامزه بگم.من تقریبا ۲۰ سالی هست که ابروهام رو رنگ نمیکنم.فکر کنم همین باعث شده ابرو داشته باشم.به قول مامانم پاچه بزی.بخاطر بیماری وزنم خیلی کم شده.به قول دکترم باربی طور.هر وقت برای بار اول به یه دکتر مراجعه میکنم به همسرم میگه دخترتون اینجوری اونجوری.اوایل خنده ام میگرفت.ولی کم کم بی مزه شد.چند روز پیش هم رفتیم برای سرم زدن باز دکتر گفت پدرتون کجا رفتن؟

خلاصه :یکی میرد ز درد بینوایی

یکی گوید خانم زردک میخواهی

نظرات 13 + ارسال نظر
زری چهارشنبه 18 تیر 1399 ساعت 14:58 http://maneveshteh.blog.ir

عزیزم من مطمین هستم با امید و دلگرمی پسر و همسرت خوب میشی. حتما سخته و خیلی اذیت میشی و اذیت میشوند اما به زحمتش میارزه اینکه چقدرررررر روزهای خوشی و لحظات ناب منتظر خانواده ی مهربونت هست که با همدیگه تجربه شون کنید.

ممنون عزیزم.

فریبا جمعه 13 تیر 1399 ساعت 19:32

سهیلا جان اونها فقط می خوان تو باشی.من درکشون می کنم.زندگی بدون تو خیلی سخته بخصوص برای خونه ای که توش زن دیگه ای نباشه.
پس بمون.به خاطر اونها هم که شده زودتر خوب شو.

ممنون فریبا جان.چشم.تمام سعی خودم رو برای بودن میکنم.ولی گاهی سخت میشه.

دریا جمعه 13 تیر 1399 ساعت 14:57

مگه شما سرطان دارید ؟؟؟؟؟ از کی جای ننوشته بودین

مامان فرشته ها چهارشنبه 11 تیر 1399 ساعت 18:15

موقع درد همه مون شکل هم میشیم یه شب از درد معده هشت ساعت به حال سجده بودم هر کی میومد نزدیکم داد میکشیدم که بروووو صبح به دختر بزرگه گفتم من وقتی مریضم شما هوام رو ندارید برگشت گفت مامان تو وقتی درد داری هیچکی جرات نداره نزدیکت بشه و تو دلم گفتم حرف حساب جواب نداره موقع درد گودزیلا میشم

واقعا.درد شوخی نداره.به امید شفای همه بیماران.

سمیه چهارشنبه 11 تیر 1399 ساعت 12:17

سلام اصلن اینطوری نگید و سایه تون سالیان سال بالای سر همسر و بچه هاتون باشه امیدوارم زود زود خوب شید ضمنا پست بعدی تونم عالی بود راست می گید هیچ منتی سر بچه هامون نیس

ممنون.پس شما هم موافقید.

مامان فرشته ها سه‌شنبه 10 تیر 1399 ساعت 23:50

یه چیزی بگم سهیلای دوست داشتنی توی ذهنم یه خانوم تپل و‌مپل بودی اخه خودم ۷۲کیلو شدم و قدم ۱۵۹ دخترام قبلترا بهم میگفتن گوجه و باباشون هم خیار باربی خوشگلم حال دلت الهی خوب باشه و این روزها گذرا هستند

قدم ۱ و ۷۰ هست.قبلا ۷۸ بودم.الان ۵۴.

حسن کچل بانو سه‌شنبه 10 تیر 1399 ساعت 21:29 http://hasankachalbanoo. blogsky. com

خانم دایی من الان 6ساله که با سرطان خون مبارزه میکنن، قشنگ چیزی که در مورد همسر و فرزندانتون گفتین را حس میکنم، چون اون خونه اونهام جنس ذکورن همه، یکبار که حال خانم داییم خیلی بد شده بود ما اونجا بودیم و رفته بودیم عیادت. الانم که شکر خدا تموم شده فقط گز گز دست دارن، بجای فکر کردن بمرگ به این فکر کنید که مردهای زندگیتون بشما احتیاج و علاقه دارن، به عروس گرفتن و به نوه فکر کنید، دور از جون شما، بعد از 120 سال، ولی اول و آخر همه ما رفتنی هستیم، زمان و مکان و کیفبتش هم باخداست، شما اون فکر را بزارید کنار و بجایش فقط بشادی های زندگیتون درحال و آینده فکر کنید هم حال خودتون بهتر میشه و هم حال افراد خونوادتون

ممنون گلم.وقتی حالم خوبه مشکلی نیست.

ترانه سه‌شنبه 10 تیر 1399 ساعت 06:42

تحمل کن، بالاخره این روزها میگذرن. آره طفلک همسرت هم خیلی سختی میکشه ولی خب چه کار میشه کرد. اونهم امیدش به اینه که تو زودتر خوب بشی. پس واقعا بخواه که خوب شی. می بوسمت:

خوبی دنیا به همین هست که هم خوبیش میگذره هم بدیش.ممنون ترانه جان.چقدر خوبه دوستان ندیده داشته باشی و بهت قوت قلب بدن.

نگین سه‌شنبه 10 تیر 1399 ساعت 01:16 http://www.parisima.blogfa.com

آخی عزیزم دلم فشرده شد ..
خدا رو شکر الان بهتری .. امیدوارم بزودی ِ زود بهبود کامل پیدا کنی..

خدا عمر با عزت بده به همسر گرامیت که اینطور مواظبت هستن .. بالاخره زن و شوهر باید در روزهای سختی کنار هم باشن دیگه ..

در ضمن اصلا و ابدا خوشم نیومد از مرگ حرف زدی ..
ما حالا حالاها باید باشیم و روزهای خوش رو ببینیم ...

یه چیزی هم بگم بخندی:
نوشته بودی بیست سالی هست ابروهامو رنگ نمیکنم و همین باعث شده ابرو داشته باشم، ابرو رو خوندم آبرو !!
بعد میگم خدایا یعنی چی؟ مگه آبرو به رنگ ابروئه؟ پس هرکی ابرو رنگ کنه یعنی آبرو نداره؟؟
خلاصه که باید برم عینکمو بدم بجاش تلسکوپ بگیرم

ممنون نگین جان.وقتی حالم خوبه شیطونی میکنم و سر به سر پسرا و همسر میذارم.وقتی حالم بده از چهره های ترسیده اونا دلم میخواد بمیرم انقدر عذاب نکشن.از قدیم میگفتن مرگ یه بار شیون هم یه بار.

ترنج دوشنبه 9 تیر 1399 ساعت 23:39 https://khoor-shid.blogsky.com/

آخی سهیلا جون. همسرت معلومه که خیلی دوستت داره. نگران نباش همه این سختی ها با بودن تو براش آسون. اگر نباشی زندگیش خیلی تلخ و سرد میشه...
دکتر هم فکر میکنم سعیش رو میکنه که این روزگار رو آسون کنه برات و از سختی راه با این شوخیهاش کم کنه.
برای کمی وزن لطفاً از مکملهای پروتئینی استفاده کن. قشنگ دو پیمانه با شیر و موز و گردو و توت فرنگی اینها قاطی کن و سعی کن یک یا دو بار در روز بخوری (مثل چیزی که بدن سازها میخورن).
امیدوارم که هرچه سریعتر خوب بشی..

سلام.شیر نباید بخورم.محدودیت غذایی زیاد دارم.برای همین اضافه کردن وزن برام سخت شده.

تیلوتیلو دوشنبه 9 تیر 1399 ساعت 16:52 https://meslehichkass.blogsky.com/

حتما حالا که پست گذاشتی بهتری و من خدا را شاکرم
انشاله که روز به روز هم بهتر بشی و خیلی زود این روزهای سخت را یادت بره
باربی جان این خانواده دلشون به تو خوشه از این حرفای ناامید کننده نزن

ممنون.خدا رو شکر خیلی بهترم.

مامان فرشته های شیطون دوشنبه 9 تیر 1399 ساعت 15:18

خودت به اندازه کافی قوی و‌عاقلی نیاز به دلداری نداری اما قند تو‌دل ادم اب میشه وقتی به شوهر ادم بگن دخترتون به جای خانمتوناین روزها میگذره دوست عزیزم همه ما بهت احتیاج داریم دوست من الان ۴۲سالش هست وقتی مریض شد ۳۳سالش بود همچنان مقاوم و با روحیه هست اون بنده خدا کلکسیون مشکلات هم داره خانوادگی تا انواع بیماری ها ولی وقتی میبینمش روحیه میگیرم به شما هم که سر میزنم روحیه میگیرم خیلی عشقی سهیلا جان

شما فکر کن یه قد بلند یک و هفتاد با وزن ۵۴ کیلو داره به زور راه میره دولا دولا بهش بگن هیکلت باربی طور هست.
از اونطرف موها سفید و یه کم چروک بعد به همسرت بگن پدر.خنده داره یه کم.

پرنسا دوشنبه 9 تیر 1399 ساعت 11:55

پس اینجور بوده.داروهات بهت نمیساخته و اذیت شده بودی.
سهیلا جان الان تو امید همسرتی.فکر میکنی چرا این قدر زحمت میکشه؟ خب به امید تو.من یقین دارم شش ماه دیگه که این سیکل درمانت کامل شده بود با یه لبخند به این روزها نگاه میکنی و خدارو بابت گذشتتنش شکر میکنی.

دلم میسوزه براش.اونم دیگه جوان نیست.فشارش براش زیاده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد