یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، کانال تلگرام @starish_shop,اینستاsoheildeco

یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، کانال تلگرام @starish_shop,اینستاsoheildeco

در حسرت دیدار تو آواره ترینم ...

خدایا،بارالها،پروردگارم،۵۴سال عمر ازت گرفتم.یه شاه دیدم.چند تا نخست وزیر.یه عالمه رییس جمهور.یه انقلاب.یه جنگ.گشایش اقتصادی.تحریم دیدم.برجام دیدم.دو بار خودم تصادف کردم و خانواده ام از دست عزراییل کشیدنم بیرون. یه بارخواهرم تصادف کرد عزراییل رو قسمش دادم که نبرش.منم و همین یه دونه خواهر.حالا هم که سرطان و شیمی درمانی شده بلای جونم.در حال شطرنج با جناب عزراییل هستم.میخوام بگم انصافه با حسرت بوس و بغل از دنیا برم.بچه ها تو فاصله دو متری ازم میشینن و حرف میزنیم.کم مونده از شدت دلتنگی بزنم زیر گریه.دلم میخواد بغلشون کنم.ببوسمشون.دوستانم رو بغل کنم.به خدا انصاف نیست.لعنت به کرونا.

نظرات 10 + ارسال نظر
رویا سه‌شنبه 31 تیر 1399 ساعت 08:44 http://hezaran-harfenagofte.blogsky.com

سلام سهیلا جان
واقعیتش یک دفعه با خوندن پست شوکه شدم چون قبلا می خوندمت ولی جدیدا نیومده بودم و خبر نداشتم ولی از روحیه ات خوشحال شدم ، حرف زدن راحته که آسون بگیر اما در عمل می دونم سخته اما امیدوارم این بیماری رو شکست بدی و بیای بنویسی از حال خوب روزهات
فرق آدمهای عادی با آدمهای قوی اینجور جاها مشخص می شه ، و امیدوارم بتونی از پسش بربیای با شجاعت و حال خوب و نمونده یک آدم قوی باشی مثل فنجون عزیز که همیشه به خاطر روحیه و قدرتش تو دوره های سخت تحسینش می کنم.

ممنون رویا جان.سخته ولی به قول حضرت علی :دوست دارم دنیای شما رو که هم سختی اش میگذرد هم خوشی اش.

نسرین دوشنبه 30 تیر 1399 ساعت 17:20 https://yakroozeno.blogsky.com/

مرگ بر کرونا... تو خواب هم کسی این یکی رو نمیدید از راه برسه

واقعا.درویش و پادشاه همه اسیر سدن.

مامان فرشته های شیطون یکشنبه 29 تیر 1399 ساعت 12:19

این روزها هم میگذرونیم بانوی خوش قلب

ان شالله.همیشه گفتن پایان شب سیه سپید است.آیا واقعا هست؟

ونوس چهارشنبه 25 تیر 1399 ساعت 23:53

عجب اوضاعی شده
همه داغونیم

یعنی مبتونیم پشت سر بذاریم؟

نگین چهارشنبه 25 تیر 1399 ساعت 23:09 http://www.parisima.blogfa.com

دقیقا امروز داشتم همینا رو به دخترم میگفتم
گفتم انصاف نبود نسل ما هم انقلاب هم جنگ و هم این بیماری زشت و لعنتی رو با هم ببینه ...
من همیشه عادت داشتم وقتی بچه هام از سر کار میومدن میرفتم استقبالشون و حسابی بغلشون میکردم میبوسیدم.. جون میگرفتم از بغل کردنشون... الان حسرتش به دلم مونده.. فامیل رو ماههاست ندیدم و خرید هم فقط خرید مایحتاج روزانه .. یه پیاده روی میرم اونم فقط گاهگاهی و با ترس و لرز ... هرکی از بغل دستم رد میشه حتی اگه با فاصله باشه ازش میترسم...
این دوره بالاخره میگذره اما بعدش چطور آدمایی بشیم با چه عادتهایی؟ این منو میترسونه ...

ما همدردیم.والا اگر تو کشورهای پیشرفته یکی از اینا رو هم دیده باشن.

رهآ چهارشنبه 25 تیر 1399 ساعت 22:10 http://Ra-ha.blog.ir

اشکمون دراوردی که :(((((

در حسرت بغل و بوس موندم.دیگه چیکار کنم.میترسم یادم بره بوی بچه هام.من از بوسیدن و بوییدنشون جون میگرفتم.مخصوصا وقتی آدم بیماره بیشتر به نوازش احتیاج داره.

M چهارشنبه 25 تیر 1399 ساعت 15:50

میگن با کلامتون گناه نکنید ولی روزگار یه جوری میشه که مجبورت میکنه لعن و نفرین بفرستی
لعنت به این وضع که بوس و بغل که هیچی ، دیدن آدم‌هایی که موندن پشت مرزها و نمیتونن بیان هم واسه من شده حسرت

آره.چقدر آدم ها دور افتادن از هم.

پرنسا چهارشنبه 25 تیر 1399 ساعت 12:25

وای سهیلا اینجوری نوشتی اول فکر کردم طوری شده.قالب تهی کردم
خدا رحمی بکنه این مریضی اسمش رو نبر زود تر ریشه کن بشه

ممنون گلم.ما که تو ایران سخت جان شده ایم.با همه چیز زندگی میکنیم.

ترانه چهارشنبه 25 تیر 1399 ساعت 08:56 http://taraaaneh.blgosky.com

آره واقعا لعنت به کورونا . که نه میتونیم بوس و بغل کنیم و نه حتی از پشت ماسک لبخندمون رو به کسی نشون بدیم.

هیچ وقت فکر نمیکردم نوع بشر به چنین معضلی دچار بشه.در حسرت یه لوس و بغل.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد