یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، کانال تلگرام @starish_shop,اینستاsoheildeco

یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، کانال تلگرام @starish_shop,اینستاsoheildeco

پارتی

خیلی دلم برای دوستام تنگ میشه.سیستم ایمنی ام هم که نابوده.با هم قرار میذاریم تو محوطه.فضای باز.آبمیوه و میوه و شیرینی هم میبریم.با فاصله میشینیم و ماسک و الکل.یه ساعتی میگیم و میخندیم.بعد من برمیگردم خونه اون طفلک ها هم میرن خونه شون.دو تاشون راهشونم دوره.ولی دم رو غنیمت میشماریم.(چه ادبی شد).دیروز یکی شون میگفت میشه من این جا که فضا بازه بکشم پایین(ماسکش رو میگفت)انقدر خندیدیم.گفتم ما این جا آبرو داریم.لطفا برو محله خودتون بکش پایین.تا رفتم تو محوطه دیدم دوستم با یه آقای مسن حرف میزنه.البته روی دو تا نیمکت جدا نشسته بودن و ماسک داشتن.این دوستم خیلی اجتماعی و خوش مشربه.با همه دوست میشه.از پیر و جوان.به خودم‌گفتم ببین بازم با یکی دوست شده. رفتم جلوتر دیدم یه سگ گنده خوابیده بین دو تا نیمکت.گفت تا من اومدم نشستم این سگه هم اومد خوابید رو زمین.از ترسم به اون آقا گفتم تو رو خدا بمونید این جا تا دوستم بیاد.آخه منم خیلی هیکلی و شجاعم. خلاصه کلی هم از آقاهه تشکر کرد و میوه و شیرینی تعارفش کرد و بعد هم آقاهه خداحافظی کرد   و رفت. بعدش یه سگ شیطون و کوچولو اومد رد بشه.دوستم به صاحبش گفت بذارید بیاد با این بازی کنه.صاحبش گفت از سگ من میترسه.اگر بیاد طرفش فرار میکنه.از اونطرف هم سگ کوچولو خودش رو میکشت تا برسه به سگ بزرگه.دیگه رفتن پی کارشون.این سگ رو هم دقیق نمیدونم جریانش چیه.یه برچسب زرد تو گوشش داره.معلومه خوب بهش میرسن.تمیزه و اهل آشغال خوردن هم نیست.تمام مدت هم با  او ن هیکلش دنبال گربه ها میکنه و باهاشون بازی میکنه.خلاصه که با رعایت پروتکل های ایمنی خیلی بهمون خوش گذشت.اونا برام گیلاس و آلوچه  از باغشون آوردن.منم که طبق معمول دستگیره و لیف و اسکاچ دادم بهشون.معامله پایاپای.

نظرات 6 + ارسال نظر
حسن کچل بانو شنبه 11 مرداد 1399 ساعت 08:50 http://hasankachalbanoo. blogsky. com

من اگر سگه کنارم میومد همونجا انقدر جیغ بنفش میکشیدم که سگه هرکجا تا منو میدید فرار را به قرار ترجیح میداد، انقدرشجاع دلمکلا از هر حیوونی چه مرغ و خروس، چه سگ و گربه میترسم، کلا نزدیک من نشن بهتره

منم همینطور.نمیدونم چرا دوستم فکر میکرد شجاعم.

صفا سه‌شنبه 7 مرداد 1399 ساعت 11:35 https://mano-tanhae-va-omid.blogsky.com/

چه کار خوبی میکنید . من هم از این جمعهای دوستانه دلم خواست .
من که سالهای گذشته اینقدر درگیر کار بیرون بودم اصلا به روابط دوستانه فکر نکردم البته دوستان قدیم رو داشتم که به دلیل دوری سالی یا چند سالی یکبار همدیگر رو میدیدیم و الان هم به دلیل شرایط فعلی دیگه حتی فکرش رو هم نمیکنم دیگه با خواهر و برادرها هم تلفنی از حال هم باخبر میشیم .

لازمه تو این دوره وانفسا.

نگین شنبه 4 مرداد 1399 ساعت 17:44 http://www.parisima.blogfa.com

چند روز قبل با دخترم بیرون بودیم تو هیاهوی ماشینها دخترم یه چیزی میگفت چون ماسک داشت نمیشنیدم چی میگه
یه لحظه بی منظور گفتم بابا جان یه لحظه بکش پایین ببینم چی میگی!!
ایشون هم فرمودن همینجا وسط خیابون؟!!!

ببخشید کامنتم مثبت هیژده شد

+ پریشب با کامواهای اضافی یه اسکاچ بافتم ولی وقتی امتحانش کردم اصلا کف نکرد و زحمتم به باد رفت!

سلام.من همه کامنت ها رو پاسخ دادم.حالارفتم چک کردم یکی در میون پاسخ ها ثبت شده.آره.خوب شد خودتون دو تا بودید.

مریم جمعه 3 مرداد 1399 ساعت 15:23 http://mabod.blogsky.com

سلام سهیلا خانوم
از خدای بزرگ می خوام که به زودی زود سلامتی کاملتون رو بدست بیارید
و کرونا هم بره تا بدون دغدغه و با خیال راحت از دورهمی های دوستانه لذت ببرید الهی امین

ممنون محبوب جان.برام دعای خیر بفرستید.

نسرین جمعه 3 مرداد 1399 ساعت 01:59 https://yakroozeno.blogsky.com/

چه فکر خوبی!
خیلی خوبه دوستای اینچنینی و گروه به این خوبی دارید. قدرشو بدونید و سعی کنید اکیپتون پابرجا بمونه.
حدود پونزده سال پیش من و پنج تا خانم دیگه هر یکشنبه مهمون یکیمون می شدیم. بعد دیدیم صابخونه خسته میشه، کارها را قسمت کردیم. مثلا اگر خونه من مهمونی بود غذای اصلی را درست می کردم و بس. یکی نوشابه می آورد یکی سالاد یکی دسر یکی همراه غذا که مکمل غذای اصلی بشه و یه نفر عصرانه.
عالی بود و گروهمون یکسالی دوام آورد ولی یکیمون کشید کنار و گفت من دارم چاق میشم، دیگه نمیام.
یکبار بدون او برگزار کردیم دیدیم همش جای اون دوست خالیه و دلمون می گرفت.
اشتباه کردیم و تعطیلش کردیم.
روز شنبه در کنارتم و برات انرزی مثبت می فرستم.

دعا میکنم یه جمع کوچولو از دوستان خوب پیدا کنی و بتونی باهاش لحظات خوب داشته باشی.

ترانه پنج‌شنبه 2 مرداد 1399 ساعت 17:26 http://taraaaneh.blogsky.com

تا باشه مهمونی در کنار دوستان عزیز و صمیمی. بدون ماسک یا با ماسک؛ توی خونه یا توی محوطه، مهم اینه که کنار کسانی بودی که دوستت دارن و بخاطر تو اومدن. حرف دوستت خیلی بامزه بود، تونستم تصور کنم صحنه رو و خندیدم.
خوشحالم که حالت بهتر بنظر میاد. مواظب خودت باش عزیزم. خیلی ها براشون مهمه که خوب بشی.

ممنون ترانه جان.so far so good.تا شنبه دوباره تزریق دارم.ببینیم چی میشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد