یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، کانال تلگرام @starish_shop,اینستاsoheildeco

یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، کانال تلگرام @starish_shop,اینستاsoheildeco

این نه منم،نه من منم

وقتی که برای کنسر(اسم خارجیش با کلاس تره)جراحی شدم یه سوند داخلی هم برام کار گذاشتن.یه ماه بعد از عمل به دکترش مراجعه کردیم که گفت تا آخر شیمی درمانی نمیتونیم بهش دست بزنیم.ما هم مثل بچه های حرف گوش کن ولش کردیم و وارد جهنم شیمی شدیم.هفته قبل رفتیم بیمارستان کسری که وقت بگیریم برای عمل خارج کردن.باورم نمیشد این همه آدم تو لابی باشن.البته همه ماسک داشتن ولی فاصله اجتماعی؟نه والا.یعنی یه نفر مریض بود و عمل داشت سه یا چهار نفر دنبالش بودن.به قول یه بنده خدایی:چه خبرتونه؟یه "من "هست ترسو و لوس .پخه اش کنی وا میره.البته هیچ کس این من ترسو رو ندیده.یه گوشه سنگر گرفته بودم که از آدم ها فاصله داشته باشم.من ترسو همش زیر گوشم میگفت فرار کن برو.این شلوغی کرونا میاره.هنوز دیر نشده.دکتر میخواهی چیکار.ولش کن.یه "من"مامان هست درونم.اینجور موقع ها اون مثل حمیده خیرآبادی مرحوم میاد میگه خبه خبه چه خبرتونه.اگه تو فرار کنی شوهرت جلوتر از تو میدوه.از بس تو کارهای پزشکی دل نازکه.میخواهی عفونت کنه و تو عید گرفتار بشی.محکم بشین سر جات.بعد یه "من"شجاع و کله خر دارم.اون اومد جلو و گفت "من که بایست بمیرم چه بیایی چه نیایی"فوقش کرونا میگیری و سیستم ایمنی هم که نداری خلاص.ترس نداره که.خلاصه نشستم ویزیت شدم و قرار عمل گذاشتیم.این بار چون قرار نبود شب بمونم دوتخته گرفتیم شاید کمتر پیاده بشیم.اومدن بردن بیهوش کردن عمل کردن و تحویل اتاق دادن.به سبک دوستان افغان به همسر لبخند زدم و گفتم "پس آمدم". هم اتاقی یه خانم ۵۵ ساله بود که تومور معده داشت و یه هفته بود عمل کرده بود. اون خانم قشنگ میتونست مامان من باشه.باورش نمیشد یه سال ازش کوچکتر باشم.از شیمی خیلی میترسید.کلی براش گفتم.بعد هم گفتم میگذره و از این حرفا.در مقابل راه رفتن هم مقاومت میکرد.گفتم اگر راه زیاد بری بهتر میشی و مرخصت میکنن.اگر راه نری نگهت میدارن.طفلک تا اون جا بودم کلی راه رفت با دخترش. انقدر هم شر و ور گفتم براش طفلک همش میخندید.یاد حال و روز خودم افتاده بودم بعد از عمل. خلاصه سه میلیون هم به خیر و خوشی دادیم و برگشتیم.ان شاالله تمام بیمارها شفا پیدا کنن و برگردن به خونه هاشون.الهی آمین.

نظرات 20 + ارسال نظر
مهتاب یکشنبه 3 اسفند 1399 ساعت 12:35

سلام سهیلا خانم
خوشخالم که جراخیتون با موفقیت انحان شد
متاسفانه مادرم پارسال شینی درنانی و پرتو درنانی شدند بخاطر سرطات مقعد یک ماه خوب بودن دوباره حالسون بد شد دکتر گفت بایر کیسه مدفوع بزاری مادرم نپذیرفت گفت این برام خواری میاره .خلاصه طب سنتی بردیم باور می کنید نهر ماه خوب خوب شدن ولی همون موقع اگه دولاره به دکترش مراحعه می کردیم شاید بایک شیمی درماتی یا هر چه می تونست به زندگی ادانه بده خلاثه از ترس اینکه هنه دکترها فقط نی خوان کییه بزارن جایی نرفت تا این که دو ماه قبل دون سوند ادرار ننی تونست ادراد کنه .نگو ار همان زمان متایتاز له مثانه داد و دوباه ببمارستان بستری شد چه زجرها که نکشید تا این که از طریق اموزسهای دکتر خیر اندیس سوپ ضد سرطان و موارد دیگه براس سرچ کردیم ولی دیگه اون موقع اصلا ننی تونست غذا بخوره و مجبور بور پتاسهای تلخ دکتر لعنتیش رو بخوره و متاسفاته یکسنبه گذشته به دلیل افت قند ببهوش و ساعتی بعد برای همیسه مترو ترک کرد
می خوام بگم ویدئوهای دکتر خیر اندبس و با مراجعه به دکتر کرد افسار که بسیار حاذق هستند ولی از ایتان ما بسیار دور بودن رو مد نظر بگیرید .از نظر طب سنتی اکثر سرطانها منشا سودا دارن . مواظب خودتون باشید

سلام.متاسفم که مادرتون فوت کردن.کاش درمان این بیماری هولناک پیدا بشه که ریشه اش کنده بشه.میدونی یه بیمار سرطانی حتی اگر خوب هم بشه همیشه یه شمشیر تیز به نام سرطان بالای سرش هست.حق با مادرتون بود.منم وقتی دکتر اول گفت کیسه میذارم گفتم بذارید بمیرم.اینجوری زندگی با خفت و خواری نمیخوام.تا رسیدیم به این دکتر.همه این ها هست.ولی تجربه من در زندگی ۵۴ ساله میگه اگر قسمت یک نفر به زندگی باشه،زنده میمونه.اگر قسمتش به رفتن باشه میره.فرقی نداره چه کنی.یه بار در دوران شیمی درمانی خواب دیدم که سرطانم برگشته.به جای مداوا همش دنبال این بودم از چه راهی خودم رو بکشم که هم خودم کم عذاب بکشم هم اطرافیانم.البته خواب بود ولی ریشه اش در بیداری بود.باز هم تسلیت میگم.

نسرین دوشنبه 13 بهمن 1399 ساعت 10:40 https://yakroozeno.blogsky.com/

نه، اونکه اصلا.
با بیماری و رنج نمی ارزه خوش هیکل بود یا شد.

مینو شنبه 11 بهمن 1399 ساعت 00:46 http://milad321.blogfa.com

سهیلا جان امیدوارم به زودی بیایی بنویسی که دیگه هیچ مشکلی نیست.
به شجاعتت غبطه میخورم.من سه ساله باید یک کلونوسکوپی مجدد انجام بدم ولی دفعه قبل اینقدر اذیت شدم که میترسم برم.

سلام مینو جان.شاید لازم باشه مرکز درمانیت رو عوض کنی.تو تمام قسمت بیماری کولو از همه بهتر و راحت تر بود تقریبا.البته روز قبلش که باید اون مایع وحشتناک رو بخوری خیلی بده.

پرنسا سه‌شنبه 7 بهمن 1399 ساعت 21:30

به سلامتی .پس غول این مرحله رو هم گذروندی خداروشکر
حالا خبه خبه نمیخواد تو بیمارستان راه بیفتی سنت رو به همه بگی جشمت میزنن

والا.خبری هم نیست.بخاطر مریضی انقدر لاغر شدم کم سن به نظر میام.

ونوس سه‌شنبه 7 بهمن 1399 ساعت 00:51 http://calmdreams.blogfa.com

اللااااهی آمین

واقعا.الهی آمین.خدایا.

نسرین دوشنبه 6 بهمن 1399 ساعت 23:41 https://yakroozeno.blogsky.com/

آهان، پس باریکلا به اون دختر که تحسینت کرده. بابا ایولا، خوش هیکل به تو میگن.

نه بابا نسرین جان. هر چیزی به قیمت خودش خوبه.وقتی بهای این لاغری جهنم بیماری و شیمی باشه چه ارزشی داره.کاش تپل بودم و سالم.

فال دوشنبه 6 بهمن 1399 ساعت 18:54 http://semilife.blogfa.com

ان شا لله که دغدغه تون از کنسر به کنسرت و کنسرو تبدیل بشه. همچنانکه برا مادر ما شد.
با اینکه مادر مادرم و پدر پدرم با کنسر معده و مری فوت شدن، مادرمم که چندسال درگیر یه مدل دیگه ش بود ولی من اصصصلا و ابدا فکر نمیکنم بگیرم! نمیدونم چرا؟ فکر میکنم بیماری لاکچری و باکلاسی هست و پولدارا میگیرن منم فعلا پولدار نشدم

آخرشم با کرونای اسهالی میمیرم که نظریه کذت بودنم اثبات بشه

بزنم به تخته قد و هیکلتون عالیه مثل گل قالیه

ممنون.واقعا.نباید بهش فکر کرد.هر چی باید بشه میشه.من یه عمر سالم زندگی کردم.ورزش.شنا.پیاده روی.غذای سالم.این شد.میخندیدم به خانم بغل دستی ام میگفتم بذار خوب بشیم.دوتایی دست هم رو میگیریم میریم خلاف.شراب و تریاک و فست فود.

taraaaneh دوشنبه 6 بهمن 1399 ساعت 15:21 http://taraaaneh.blogsky.com

چقدر خوبه که اون دوران با همه سختیهاش گذشته. ایجا توی مطب خیلی از دکترها اصلا همراه راه نمیدن تا شلوغ ن نشه. کاش بیمارستانهای ایران هم همینکار رو میکردن و فقط در مواقع ضروری یک همراه را ه میدادن.
حالا راز جوان بنظر رسیدنت چیه سیهلا جون؟ غیر از قد بلند و لاغری؟

فک کنم جنسم فابریک بوده ترانه جانولی شاید بخاطر ظاهرم هست.گفتم که ابروها پاچه بزیه.واقعا نمیدونم.همیشه وقتی اینجوری بهم میگن تعجب میکنم.شاید بخاطر محدودیت های جسمی که خودم میدونم.این جا مطب ها اینجوریه.راه نمیدن.لابی شلوغ بود.بالا تو قسمت اصلی فقط یه همراه راه میدادن.

سمیرا دوشنبه 6 بهمن 1399 ساعت 14:15

براتون آرزوی سلامت دارم بانوی مهربون ما

ممنون‌گلم.

سمیه دوشنبه 6 بهمن 1399 ساعت 10:47

الهی آمین
الهی شکر انشاالله همه مریضا خوب بشن بخصوص مامانا که وجودشون و سلامتیشون یه جور دیگه است واسمون

ان شاالله همه بیمارها شفا پیدا کنن.

مریمی دوشنبه 6 بهمن 1399 ساعت 00:22

خداروشکر..انشالله همیشه سلامت باشید ..به امید شفای همه مریضها

ممنون.به دعای شما.ان شاالله همه مریض ها شفا پیدا کنن.

خانم معلم یکشنبه 5 بهمن 1399 ساعت 19:53

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباش
سلامت باشید و سرحال انشاالله

ممنون خانم معلم عزیز.

صفا یکشنبه 5 بهمن 1399 ساعت 19:52 http://Www.mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

خوب به سلامتی سهیلا جان انشااله که همیشه سلامت باشی. آفرین به این روحیه ...

سلام صفا جان.ممنون.باید بخاطر اطرافیان روحیه داشته باشم.

شادی یکشنبه 5 بهمن 1399 ساعت 14:41 http://setarehshadi.blogsky.com/

خدا رو شکر که به سلامتی عملتون رو انجام دادید. ما هم دو هفته پیش برای آندوسکوپی و کولونوسکوپی همسرم رفته بودیم کسری. چون این موارد رو با بیهوشی انجام میدن یک نفر همراه باید حتما با مریض بیاد، ولی متاسفانه با هر بیمار دو سه نفر اومده بودن و تنگ هم نشسته بودن. من که 2/5 ساعت فقط توی راه‌پله قدم زدم از بس که ملت بی‌ملاحظه هستن .
یه دختر جوون اوده بود با همراهی مادر و خواهر و مادربزرگ بابا جون ما می‌خواستیم زایمان کنیم هم اینهمه اسکورت نداشتیم آخه چه خبره مگه؟
والا من هرچی ام آر آی و سونوگرافی و ... داشتم تنها تنها رفتم. حتی سونوگرافی‌های حاملگیم رو تنها می‌رفتم چون همسرم در اون دوران گرفتار بیماری مادرش بود منم بهش فشار نمی آوردم ولی حتی به مامانم هم نمی‌گفتم با من بیا.
شایدم با زیادی کرگدن شدیم

همین دیگه.نمیدونم مردم چشون شده.چه خبرتونه.یه همراه کافیه.

نسرین یکشنبه 5 بهمن 1399 ساعت 13:25 https://yakroozeno.blogsky.com/

چه ربطی به هیکل داره؟
اما لابد خیلی خوش هیکلی سهیلا جون که نتونسته ساکت بمونه.
کد منو ببین! 34567

از دور دل میبرم از جلو زهره نسرین جان.همه چشمشون دنبال لاغری هست.منم قد ۱۷۰ و وزن ۶۳.حسرت میخورن.نمیدونن چه خون دلی شده که اینجوری شده.

باران پاییزی یکشنبه 5 بهمن 1399 ساعت 10:27 http://baranpaiezi.blogsky.com

سهیلا خانوم ایشالا فقط براتون خوشی بیاد و سلامتی.چه دلگرمی بودین برای اون خانوم هم اتاقی تون. دم تون گرم

سلام گلم.بله خوشبختانه روحیه اش خیلی عوض شد.ان شاالله که به سلامتی مرخص بشه.

نسرین یکشنبه 5 بهمن 1399 ساعت 09:39 https://yakroozeno.blogsky.com/

ای بابا.
منهم هر چی کلیپ می بینم از ایران خیلی تعجب می کنم اینقدر نزدیک هم ایستادن. بعضیاشون که با هم دست هم میدن!!!
خوشحالم تموم شد. ولی چقدر زیاد ازت گرفتن. باید این چیزا دولتی و مجانی باشه. البته لابد واسه خودشونیا هست.
آفرین که به اون خانم دل دادی. از این کمتر ازت نمیشد توقع داشت.
بیا بریم دو جفت دل و دماغ بخریم خواهر

ممنون نسرین جان.خیلی ترسیده بود.نمیدونست چه بلایی قراره به سرش بیاد.وقتی دید من دارم راست راست راه میرم و میخندم به زندگی امیدوار شد بیچاره.دخترش هم همش میگفت ماشالله چه هیکلی.

تیلوتیلو یکشنبه 5 بهمن 1399 ساعت 09:38 https://meslehichkass.blogsky.com/

یه قسمتی از اون بیشتری که حاضر بودید را بدین برای شکرانه سلامتون به یه مستحق...
انشاله که بلا و بیماری از شما و عزیزانتون همیشه دور باشه

حتما تیلو جان.برای قبل از عید معمولا یه خیرات دارم.البته آخر بهمن.نه قبل از عید.تمام پیج های خرید رو آنفالو کردم.بتونم از عهده اش بر بیام.

یاسی یکشنبه 5 بهمن 1399 ساعت 08:56 https://jasmin2020.blogsky.com/

سلام سهیلا جان
خیلی خوشحالم که این عمل با موفقیت به پایان رسید...بقول شاعر که میفرماید..تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد...امیدوارم از حالا به بعد هیچوقت سر و کارت به دکتر و دوا درمان نیوفته و همیشه شاد و سلامت باشی.

ممنون.قربون شما.

تیلوتیلو یکشنبه 5 بهمن 1399 ساعت 08:54 https://meslehichkass.blogsky.com/

الهی شکر که الان خوبی و به خیر و خوشی گذشت
سه میلیون هم فدای سرت
انشاله که از این به بعد همه پولهات را خرج خوشیهات کنی
در کنار عزیزانت شاد و خوشبخت باشی

ممنون تیلو جان.من حاضر بودم بیشتر هم بدم فقط سالم بیام بیرون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد