یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، کانال تلگرام @starish_shop,اینستاsoheildeco

یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، کانال تلگرام @starish_shop,اینستاsoheildeco

خوان دوم ۱

سلام سلام.مرحله بعدی چکاپ کولونوسکوپی بود.چیزی که ازش میترسیدم.حتی قبل از عمل هم معده ام به گرسنگی حساس بود.بعد از عمل که دیگه هیچی،اصلا نمیتونستم تحمل کنم.

حالا  برای کولو باید کلی ساعت گرسنگی بکشم . اینو حالا یه کاریش میکنم،اون آبی که باید خورد .وای وای .نگم براتون.تقریبا سه تا بطری یک و نیم لیتری از یه مایع بیرنگ و سنگین.

چشمتون روز بد نبینه،هنوز بطری اول تموم نشده بود که افتادم به بالا آوردن،از اونطرف،دخیل بسته بودم به دستشویی،اگر روده ها کامل پاک نشه نمیتونن بررسی کنن.

زنگ زدم به دکتر،گفتم اینجوریه.گفت یکساعت استراحت بده،یه لیوان چای کمرنگ با عسل بخور.دوباره شروع کن.و این بساط رو تا ساعت یک بعد از نیمه شب داشتم.دروغ چرا،آخرشم تموم نشد.

قبلش به یکی از دوستام زنگ زده بودم بپرسم چه جوری خورده،اونم گفت یه جرعه یه جرعه بخور،نه لیوان لیوان پهلوون.

دیگه همینجوری خوردم،تا صبح هم ساکن دستشویی بودم.موبایل میبردم فیلم میدیدم،تا این حد.

ادامه دارد...

نظرات 11 + ارسال نظر
زری جمعه 30 مهر 1400 ساعت 21:22 http://maneveshteh.blog.ir

خدا رو شکر زحمت ها و اذیت شدن هاتون، نتیجه داده و در کنار خانواده ات هستی . سلامتی باشه براتون همیشه

ممنون زری عزیز.

شاخه نبات سه‌شنبه 27 مهر 1400 ساعت 10:22

سلام بر سهیلای مهربون
حالتون چطوره
تو کامنت ها خوندم گفتید جوابش خوب بوده خوشحال شدم

سلام.ممنون از لطفتون

نهال شنبه 24 مهر 1400 ساعت 19:29 http://fazmetr.blogsky.com

من برای چکاپم هر سال باید کولونوسکپی بشم و هر سال با حالت احتضار میرسم به بیمارستان . سه سری آخر که کلا یه پارچ تونستم بخورم و از لیوان سوم هم گلاب بروتون مشکل شما رو داشتم . دکترم کلی غرغر کرد ولی کولونو انجام داد. سری آخر بهم گفت برات آمپول ضد تهوع مینویسم و با اینکه اونو نوشت این سری دوتا بسته رو تونستم بخورم. امیدوارم هیچ وقت دوباره لازم نشه ، ولی اگه شد بری آمپول ضد تهوع بزنی میتونی بخوریشون .
واقعا امیدوارم که روند بهبودی زودتر انجام بشه و دیگه مجبور نشی این کارو انجام بدی عزیزم

ممنون نهال عزیز،واقعا کار سختیه.میگن از سن ۵۰ به بالا باید حتما سالی یه بار انجام بدید.

نسرین شنبه 24 مهر 1400 ساعت 10:48 https://yakroozeno.blogsky.com/

سهیلا جون دوستت درست گفته باید جرعه جرعه بخوری.
من هم انجام دادم البته نمیدونم اونجا چجوریه منو بیهوش کردن اینجا. یه کم راحتتره

نسرین جان تو دستورالعملش نوشته بود هر ۱۵ دقیقه یه لیوان.منم ساده.خیلی خواستم مطابق حرف خودشون عمل کنم.لیوان لیوان خوردم.

مامان یک فرشته جمعه 23 مهر 1400 ساعت 20:21

امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشین

ممنون گلم.

منجوق جمعه 23 مهر 1400 ساعت 11:56 http://Manjoogh.blogfa.com

فکر کن من بیچاره یه شب رو اینطوری گذروندم فرداش رفتم بندوبساط و شیلنگ . بعد گفتن رودت کاملا تخلیه نشده بود و دوباره. تازه اون مایع سفید بیرنگ بو و مزه کاغذ میداد اونهم به چه غلظتی . از بوش حالت تهوع می گرفتم.

خیلی سخته منجوق عزیز،میدونی این که بگن روده هات پاک نشده کابوس همه است..اون جا تموم کسانی که تو نوبت بودن ترسشون همین بود،از همدیگه آمار میگرفتن که چقدر از اون آب تونستن بخورن ،من که یه مقدار هم برگردوندم،گفتم هیچی دیگه ،ایندفعه میگن پاک نیست،برو روز از نو روزی از نو.

دیار بختیاری پنج‌شنبه 22 مهر 1400 ساعت 17:09

سلام عصر بخیر خدا بد نده ایشالا آخرش حتم بخیر بشه سلامت باشی در کنار بقیه اعضاء خانواده و دوستان

ممنون،توکل به خدا.

غزل سپید پنج‌شنبه 22 مهر 1400 ساعت 14:58

آخی عزیزم... ناراحت شدم. تنتون سلامت...
به امید خدا که مشکلی نباشه و نیازی به تکرار این پروسه ها نباشه.

ممنون غزل جان.

افسانه چهارشنبه 21 مهر 1400 ساعت 23:20

آمادگی روز قبل برای کولونوسکوپی خیلی سخته.منم آخرش معده ام دیگه هیچ چیزی رو قبول نمیکرد و تهوع داشتم

خیلی،خودش سخت نیست ولی وای از قبلش،البته کم کم دارم یاد میگیرم چطور باهاش کنار میام.یکیش همون جرعه جرعه خوردن هست.استفاده از قرص ضد تهوع،استراحت دادن.

Sattar چهارشنبه 21 مهر 1400 ساعت 20:06 https://oldjavoon.blogsky.com/

خدا سلامتی بده
اینکه برا عادی زندگی کردن باید محتاج دکتر و این چیزا باشی برا من که سخت و ذلت باره
دور از جون شما خیلی دور از جون شما
وقتایی میشد که میزد به سرم برم با دومتر طناب ختم زندگی رو اعلام کنم
وقتایی که یه داروی مزخرف رو با سرم بهم تزریق میکردن و انگار اسید داخل رگهام همه ی تنم رو به آتیش میکشید
چشمام از درد داشتن از حدقه بیرون میپریدن
مغزم منجمد میشد
رعشه به تنم می افتاد
سگ بجا من نباشه...

خیلی سخته آقا ستار،این جا طنز مینویسم،شما تلخ بخون،میدونم چی میگی،هردفعه چشمام رو میبستم،دعا میکردم برم دیگه باز نکنم،اما اون نمیخواست،قرار بود باشم در کنار عزیزانم.

مریم چهارشنبه 21 مهر 1400 ساعت 14:06 http://mabod.blogsky.com

سلام سهیلا جان
امیدوارم در ادامه رو که می خونیم ، نوشته باشید جواب چکاپ عالی بوده

ممنون‌مریم جان.خوب بود خدا رو شکر.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد