پشم ریزون

اون پست میگما رو که گذاشتم.

اون لحظه که داشتم پست قبلش رو میذاشتم،سعی میکردم به همه چیز جنبه طنز بدم،ولی همزمان ،بطور خانوادگی در بحران دست و پا میزدیم .

خودم که مطالب پست رو میخوندم،میگفتم ببین،الان بقیه میگن چه آدم الکی خوشی هست،چقدر شاده،چه حال خوبی داره .در حالی که یه چشمم اشک بود،یه چشمم خون ،گاهی باید بتونیم از بین خطوط بخونیم ،پشت نوشته ها رو ببینیم،الزاما چیزهایی که نوشته میشه،حتی در اینستا ،پشت تمام اون تصاویر زیبا،ممکنه یه آدم افسرده و ناراحت باشه،خلاصه که،باور نکنیم.

حال ما خوب است، اما تو باور نکن.

عادت ندارم از مشکلات بگم،دوست دارم روحیه بدم،انگیزه بدم،ولی خوب،سخته،این جا باشی،و اینجوری باشی .

خلاصه که خواستم ببینید من بخاطر شما، چقدر سختی میکشم،برف پارو میکنم ، آب حوض میکشم ،نون بگیرم؟

اما چقدر مطالب خوب در باره ام نوشته بودید،ممنون

،قد بلند،ابرو کمون،چشاش درشته وای ،وای،وای

از نظر ظاهری قد بلندم،اما بعد از اتمام‌معالجه شدم تپلی،اونم‌خیلی خوبه،دوستش دارم.اهل کتاب و فیلم و سریال.جدیدا خوره پادکست،که یه بار میام براتون مفصل میگم،بافتنی،قلاب بافی،مخصوصا در زمان شیمی درمانی،به فوایدش پی بردم. دیگه ،قدیما اهل ورزش ،حالا فقط پیاده روی، اونم لک و لک ،دیگه براتون بگم،همسر،(طفلک همسر جان)

مادر،خواهر،قبلا دختر کسانی بودم،الان دیگه نیستم، دیگه چی بگم براتون،خلاصه ،همین ها فعلا .

راستی،فکر کنم نشد پشماتون بریزه،درسته؟