یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، کانال تلگرام @starish_shop,اینستاsoheildeco

یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، کانال تلگرام @starish_shop,اینستاsoheildeco

گربه

بچه ها یه قصه بگم.ما برای خونه پسر بزرگه،یه گربه میخواستیم.هی رفتیم تو این پیج های واگذاری،بالا و پایینش کردن،بیچاره ،انگار میخواستن بهش زن بدن،چون مجرد بود،ندادن بهش.
بعد با دو تا گربه ،تو محوطه خودمون خیلی رفیق بود،همیشه بهشون غذا میداد،بازی میکرد.
پسرم گربه نارنجی خیلی دوست داره،یکیشون نارنجی بود.
گفتم همین رو ببر،چه کاریه،یه روز باکس برد با غذا،که نارنجی رو بگیره،ببره دامپزشک،بشورن،واکسن بزنن ببره .نارنجی نیومد،کلی هم سلیطه بازی در آورد.
عوضش اون یکی،هی میومد خودش رو میمالید به پسرم.
اونو گرفت،برد،خلاصه کاراش رو کرد،شد گربه اش،اسمشم مخمل هست .
این گربه،انقدر میفهمه،انقدر احساساتش لطیف هست که هر دفعه،گریه ام میگیره.
یه بار یواشکی براش،مرغ آوردم از تو یخچال،تا یه مدت،برام دمش رو میلرزوند،تکون دادن نبودا،میلرزوند،تشکر خیلی زیاد.

نظرات 1 + ارسال نظر
نسرین چهارشنبه 29 آذر 1402 ساعت 23:12 https://yakroozeno.blogsky.com/

شایدم ازت خیلی ترسیده که لرزیده گفته: این میخواد منو بکشه

نه والا،اگه قیافه اش رو میدیدی،خودش که نمیلرزید،دمش میلرزید،یه کار نادر هست بین گربه ها.
از دست شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد