دوماهی نبودم. فک کنم از سر همون دو ماه باید شروع کنم. خبر مهم اینکه تبدیل شدم به یه خانم خونه دار.
خیلی شیک و مجلسی از کار اومدم بیرون. خوب دیگه حقوق ماهیانه ای در کار نیست و باید چشم بدوزم به دست همسر.
برای همسر هم یه کم سنگینه که بخواد منم جزو کسانی حساب کنه که باید براشون خرج کنه .
البته اولش یه کم عجیب بود ولی کم کم عادت کرد. سنگینی کار باعث شده بود از نظر سلامتی به مشکل بر بخورم.
چشمم روز به روز ضعیف تر میشد که نتیجه کار مداوم با کامپیوتر بود. کمر درد هم که بود به اضافه پادرد.
کم حوصلگی که مدام با من بود . تمام انرژیم در طول روز با مراجعین مصرف میشد.
پیش خودم یه حساب سر انگشتی کردم که چقد عمر قراره بکنم.
اگه چند سال دیگه از دنیا برم که حسرت همه چیز رو با خودم میبرم.
مثلا مادرم چند سال دیکه قراره زنده باشه . اصلا نمیتونستم براش وقتی بذارم.
خواهرم از شهرستان میومد و میرفت و اصلا نمیتونستم ببینمش.
فاصله ای که بین من و بچه ها افتاده بود که دیگه هیچی. خلاصه نتیجه حساب و کتاب ها اینجوری شد.
اولش یه کم پکر بودم اما خدا رو شکر از سرم گذشت.برای خودم برنامه ریزی کردم .
یه کم رسیدگی به امور خونه یه کم ورزش یه کم معاشرت با دوستان و فامیل.
خداروشکر وقتم پر شده و تا حالا که احساس بیکار بودن بهم دست نداده سوال همه اطرافیان هم همینه.
حوصله ات سر نمیره؟ هنوز که نرفته .
شاید بخاطر اینکه مدت طولانی در حال دویدن به دنبال کارای بیمه هستم که مفصل درباره اش مینویسم شاید به درد یه بنده خدایی بخوره و از این تجربیاتی که من با زحمت پیدا کردم استفاده کنه. خوب برای پست اول کافیه . برم به کار شریف وبلاگ خونی برسم و از دوستان خبر بگیرم . عزت زیاد.
.
خیلی از آدمها بازها از من میپرسند خودشناسی یعنی چی؟ وچه کمکی به ما میکند ؟
واینکه ادمهای زیادی از خودشناسی بی خبرند ودارند به زندگی خود ادامه میدهند پس احتمالا ضروزتی براین امر وجود ندارد!
صادقانه بگویم برای همه سعی خاصی در جهت توضیح نمیکنم وبه عده ای میگویم البته این که شما هم میگید درسته واون هم خیلی خوشحال از پیروزی از بحث خارج میشود.
اما برای کسانی که سوال میکنند که جواب بگیرند به طور خلاصه میگویم خودشناسی
یعنی: بفهمیم: چرا کاری را میکنیم وچرا به جای ان کار دیگری نمیکنیم؟!چرا این انتخاب را کرده ایم وچرا علی رغم آسیبهای فراوانی که برایمان دارد بازهم به این کار ادامه میدهیم؟ وچرا با اینکه میدانیم چه کاری برای ما میتواند مفید باشد هنوز در انجام آن تردید داریم؟
.
وقتی می پرسند به چه دردی میخورد؟ برایشان میگویم:
هرچقدر کسی به خودش ودرونش نزدیکتر شود به طرز معجزه آسایی متوجه میشود ما از درونمان به دیگران دری داریم که اگر به آن برسیم وآن را بگشائیم در همسایگی هم بهتر زندگی خواهیم کرد.وکم کم خواهیم فهمید ویرانگی خانه هرکس ویرانگی خانه دیگری راهم رقم خواهد زد پس خود به خود رابطه بهتری باهم خواهیم ساخت واز دیگر معجزات آن اینست که ما متوجه میشویم هرچقدر خود را بیشتر میشناسیم برای دوست داشتن خود ودیگران چابکتر تر وراحتتر وبهتر قدم برمیداریم.
استاد سهیل رضایی
ازدواج با مردانی که چندین سال از شما بزرگتر هستند
همان قدر که ازدواج با مردان کوچکتر رواج یافته، ازدواج با مردانی که خیلی بزرگتر هستند هم شایع است.
اختلاف سنی زیاد به معنی این است که شما دو نفر در دو دوره مختلف رشد کردهاید.
خوانندههای محبوبتان با هم فرق دارند، فیلمهای مورد علاقهتان سبکهای مختلفی دارند
و در نهایت از نظر وضعیت کاری هم در دوموقعیت کاملا متفاوت هستید.
دوستانتان هم که دیگر جای خود را دارند: یک عده اهل دسته جمعی سینما رفتن
و عده دیگر عاشق پیکنیکهای خانوادگی.
در این شرایط از خودتان بپرسید آیا میتوانید در جمع همسالان او حاضر شوید؟
آیا میتوانید او را در جمع دوستان خودتان بیاورید؟ چقدر وجه مشترک دارید؟
ممکن است از کودکیتان جلوتر از سن خودتان بوده باشید و فکرتان بزرگتر از سنتان باشد.
در این شرایط میتوانید خودتان را به دنیای او نزدیک کنید و از او هم بخواهید به دنیای شما نزدیک شود.
فقط باید مراقب باشید که مرزهای شخصیتیتان به هم نریزند.
از خودتان بپرسید از تفریحات او لذت میبرید؟
در شرایط غیرایده آل ممکن است برایتان غیرقابل تحمل باشد که رابطهتان با همسالانتان کمتر شود.
در این صورت بهتر است روی این رابطه بیشتر فکر کنید و تمام جوانب را به خوبی بسنجید.
مورد توجه قرار گرفتن از جانب مردی که از شما بزرگتر است خوبیهایی دارد:
رفتار او پختهتر است، بچه بازیهای کمتری دارد، میداند با شما چطور رفتار کند
و به عنوان یک مرد جا افتاده وضعیت اقتصادیاش هم ثبات پیدا کرده است.
در شرایطی که شما یک کارمند ساده هستید و هنوز به پیشرفتی که میخواهید نرسیدهاید
او میتواند الگوی تمام و کمالتان شود اما
در کنار تمام نکات مثبت خواستگارتان به زودی علائم سالخوردگی را نشان خواهد داد.
کم کم موهایش خاکستری و بعد سفید میشوند. دوست دارد شبها زودتر بخوابد.
به آرامش بیشتری نیاز دارد و شاید دیگر حوصله هیجانهای سن شما را نداشته باشد.
قبل از اینکه جواب مثبت بدهید از خودتان بپرسید آیا میتوانید با چنین وضعیتی کنار بیایید؟
آیا اگر لازم شد میتوانید از او مراقبت کنید؟
اگر جوابتان به این سوالها قاطع و مثبت است میتوانید روی او جدیتر فکر کنید.
در غیر اینصورت نه خودتان را بازی بدهید و نه او را.
برگرفته از یه جایی که یادم نمیاد کجا بوده.
میخوام درباره ازدواج سفید بنویسم. البته از همون اول با اسمش مشکل دارم.
ازدواج به معنای تعهد دونفر آدم بالغ هست برای ساختن یک زندگی مشترک.
درصورتی که در ازدواج سفید تعهدی وجود نداره. هر کدوم میتونن هر لحظه راهشون رو جدا کنن.
مشکل بعدی سفید بودنشه. نمیفهمم چطوری سفید هست وقتی عاقبتی نداره.
بچه ای در کار نیست و احتمالا به پای هم پیر شدنی.
یه روز در سریال قصه های جزیره که یادش به خیر عشق دوران جوانی من بود
اون خانم مسنی که باهاشون زندگی میکرد حرف قشنگی زد.
گفت آدم ها زمان کوتاهی جوان هستند و زمان طولانی پیر.
خیلی زود زمان چلچلی میگذره و چشم باز میکنی میبینی که دور وبرت خالی شده.
هیچ کس نیست تا خوشی ها و دردهاتو باهاش شریک بشی.
بچه و نوه ای نیست تا از دیدنشون روحت پر بکشه. و اون وقت دیگه دیره.
ازدواج فقط برای ایام جوانی نیست که دنبال خوشی هاش باشیم.
ازدواج برای ساختن زندگیه .
اون ازدواجی سفیده که با لباس سفید شروع میشه و دو نفر دست به دست هم میدن
تا سختی ها رو از سر بگذرونن.من به این کار میگم همزیستی خاکستری.
ای کاش شرایط ازدواج رو کمی آسونتر کنیم تا بتونیم به ازدواج سفید برسیم.
نه این که به دام این تله های بی سرانجام بیفتیم.
آقا ما هر شب با خودمون قرار میذاریم بیاییم درباره یکی از صدها موضوعی که تو ذهن داریم بنویسیم.
ولی یه ساعت میشینیم به وبلاگ خوندن بعدشم تازه میبینیم یه نفر زودتر و بهتر نوشته. خو چه کاریه.
ما هم که تنبل لینک میدیم به اون که دوست عزیز نوشته.
مدیونید اگه فک کنید من تنبلم.