یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، کانال تلگرام @starish_shop,اینستاsoheildeco

یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، کانال تلگرام @starish_shop,اینستاsoheildeco

زبان عشق

زبان عشق لمس کردن است؛ این زبان نه صدایی دارد نه قوانینی و نه شکل و فرمی.

با این زبان؛ قلب شما از طریق دست هایتان با معشوقتان صحبت می کند و احساسات شما را به گونه ای که کلمات هرگز قادر به بیان آن نیستند؛ با او در میان می گذارد.

نوازش مهربانانه شما از صورت همسرتان؛ حرکت ملایم دستانتان بر روی پشت او؛ حرکت انگشتان بر روی شکم او؛ همگی این حرکات محدودیت های زبان گفتاری را زیر پا می گذارند و میل؛گرایش؛ نیاز و احساسات و عواطف شما را به طرز هرچه نیرومند تر و تاثیر گذارتری به همسرتان انتقال خواهد داد؛ آنهم به گونه ای که هرگز از کلمات انتظار نمی رود.

دست های شما تنها زایده هایی فیزیکی نیستند که از بدن شما بیرون زده باشند؛ بلکه فرستنده هایی بسیار قوی و نیرومند از انرژی حیات و زندگانی هستند.

هنگامی که معشوق خود را لمس می کنید؛ تنها پایانه های عصبی یا گیرنده های حسی پوست بدن او را لمس نمی کنید؛ بلکه در حال فرستادن و تشعشع انرژی زندگانی به بدن همسرتان هستید.

یکی از فوق العاده ترین روش های عشق ورزی با همسرتان اینست که او را ماساژ بدهید؛ اجازه دهید تا عشق از قلب شما سرازیر شود و سپس به دست هایتان منتقل گردد.

در این هنگام هر ناز و نوازش شما چنان خوشایند خواهد بود که همسرتان نظیر آنرا هرگز و هیچ کجا تجربه نکرده است.

هنگامی که این کار رو نه به قصد پیش نوازش بلکه به نیت اینکه به همسرتان عشق بورزید و بدن او را مورد ستایش قرار دهید انجام می دهید؛ همسرتان عشق شما را تمام و کمال دریافت کرده احساس خواهد کرد که روح شما در بدن او جریان و امتداد یافته است.

برو بمیر



گوته می گوید :

«اگر ثروتمند نیستی مهم نیست، بسیاری از مردم ثروتمند نیستند»،

«اگر سالم نیستی، هستند افرادی که با معلولیت و بیماری زندگی می کنند»،

«اگر زیبا نیستی برخورد درست با زشتی هم وجود دارد»،

«اگر جوان نیستی، همه با چهره پیری مواجه می شوند»،

«اگر تحصیلات عالی نداری ب<09/ کمی سواد هم می توان زندگی کرد»،

«اگر قدرت سیاسی و مقام نداری، مشاغل مهم متعلق به معدودی انسان هاست»،

«اما، اگر «عزت نفس نداری»، برو بمیر که هیچ نداری.»

شارژ

ما دوتا خواهریم از مال دنیا.

البته بیشتر بودیم ولی همین دوتا برای هم موندیم.

راهمون هم از هم دوره. در حد یه شهرستان دیگه.

گرفتاری های زندگی اجازه نمیده زیاد با هم باشیم .

اما اگر چند روز با هم حرف نزنیم یا چن ماه یه بار نبینیم همدیگه رو

شارژمون تموم میشه

 بیحوصله میشیم و بد اخلاق .

همه دور و بری هامون هم میدونن.

حالا جالب این جاست که اصلا شبیه هم نیستیم.

وقتی هم به هم میرسیم زیاد حرف نمیزنیم.

اما باید به هم نزدیک بشیم تا شارژشیم.

دوری خیلی سخته .

دگرگونی


بر این باور باش که عشق و دستاوردهای عظیم، در برگیرنده مخاطرات بزرگ است.

- آنگاه که می‌بازی، از باختت درس بگیر.

- سه اصل را دنبال کن:
- محترم داشتن خود
- محترم داشتن دیگران
- جوابگو بودن در قبال تمام کنش‌های خود

- به یاد داشته باش، دست نیافتن به آنچه می‌خواهی گاهی از اقبال بیدار تو سرچشمه می‌گیرد.

- قواعد را فرا گیر تا به چگونگی شکستن آن‌ها به گونه‌ای شایسته، آگاه باشی.

- نگذار ستیزه‌ای خُرد بر ارتباطی پرقدرت، خللی وارد سازد.

- هرگاه به اشتباه خویش پی بردی، بی‌درنگ گام‌هایی برای اصلاح آن بردار.

- هر روز مجالی را صرف خلوت کردن کن.

- آغوشت را به سوی دگرگونی بگشای، امّا از ارزش‌های خود دست برندار.

- به یاد داشته باش، خاموشی گاهی بهترین پاسخ است.

- نیکو و آبرومند زندگی کن، آنگاه به وقت سالخوردگی، هنگامی‌ که به گذشته بیندیشی، از زندگی‌ات دیگر بار لذت خواهی برد.

- در ناسازگاری‌ها با افراد مورد علاقه‌ات، تنها به وضعیت فعلی بپرداز، گذشته را بزرگ نکن.

- دانش خود را تسهیم کن، که طریقی برای دستیابی به جاودانگی است.

- با زمین مهربان باش.

- سالی یکبار به جایی برو که پیشتر هرگز در آنجا نبوده‌ای.

- کامیابی خود را به داوری بنشین، از آن طریق که بدانی چه واگذارده‌ای تا کامیابی را بدست آوری

سفره 2

مطلبی که درباره سفره در پست قبل نوشتم مقدمه این پست هست .

در زمان کودکی پدر خدا بیامرزم عادت داشت سر سفره بد قلقی کنه .

انگار تمام مشکلاتش سر سفره غذا به یادش میومد.

چه در مورد مزه غذا یا مشکلات دیگه ای که وجود داشت .

ما همیشه بهترین غذاها رو میخوردیم اما با توجه به استرس هنگام غذا خوردن همه لاغر و نحیف بودیم .

طفلک مادر همیشه مارو پیش دکتر میبرد برای داروهای تقویتی.

غافل از اینکه مشکل جای دیگری بود.

 تا وقتی که ازدواج کردم .

شوهرم انسان بسیار آرام و ریلکسیه.

سر سفره هم معمولا یا  از مسایل جالب صحبت میشه یا اصلا صحبتی پیش نمیاد.

کم کم شروع به چاق شدن کردم .

شوهرم همیشه داستان بزرگمهر رو تعریف میکنه.

یه روز مورد غضب شاه قرار میگیره و از ترس جونش فرار میکنه.

در خونه یکی از آشنایانش پنهان میشه .

مامورا هر چی میگردن پیداش نمیکنن.

یکی میگه یه جایزه بذارید و یه گوسفند به مردم بدید چهل روز نگه داری کنند .

 در این چهل روز وزن گوسفند نباید کم و زیاد بشه .

یک گوسفند بعد از چهل روز این شرایط رو داشت.

شاه گفت بزرگمهر در این خونه مخفی شده.

وقتی آوردنش ازش پرسیدن چکار کردی که گوسفند وزنش ثابت مونده.

گفت هر روز که بهش آب و علف میدادم بعدش یه گرگ نشونش میدادم.

همین باعث میشد گوشتش از ترس آب بشه

مواظب باشم سر سفره گرگ رو نشون اطرافیان ندیم

البته شاید با اضافه وزن های حالا مجبور بشیم بدیم .