-
بیماری در سال کرونا ۱
یکشنبه 17 فروردین 1399 22:24
یادتونه یه بیماری سندروم روده تحریک پذیر داشتم.فکر میکردم میتونم با خود درمانی درستش کنم.اینو داشته باشید.اون جریان گوش درد و سینوزیت که پیش اومد و دکتر رفتم یه سری آنتی بیوتیک داد.وقتی تموم شد هنوز احساس مریضی میکردم.رفتم یه درمانگاه پیش دکتر عمومی ولی دکتر خوبی که از قدیم میشناختمش.جریان رو گفتم.گفت اول یه آزمایش...
-
سال نو مبارک
دوشنبه 4 فروردین 1399 15:58
عاشق میوه هستم.انقدر که وابسته به میوه هستم به غذا نیستم.از روز اول بیماری احساس کردم میوه از گلوم پایین نمیره.واقعا نمیتونستم بخورم.از همسر خواهش کردم آب بگیره.روزی یه بار آب گرفت.مکالمه های روزهای بعد به این صورت بود.خوب خودش رو میارم بخور. نمیتونم .از گلوم پایین نمیره. ای بابا.آخر به پسر بزرگه اشاره کردم رفت ده تا...
-
سال نو
پنجشنبه 29 اسفند 1398 15:51
سال نو داره میاد.فقط نمیدونم چرا همون جور که من بی حال و بی جون هستم اونم پاشو میکشه روی زمین لخ لخ کنان میاد. چون از اول وایتکس کاری و الکل کاری کردم ریه هام حساس شد و به محض رسیدن بو به مشامم شروع به سرفه میکنم.این روزها زحمت آشپزی با همسر جان هست.انصافا با دنبال کردن دستوراتم غذاهای خوشمزه ای برامون پخته.ولی همون...
-
حال گل در چنگ چنگیز مغول
چهارشنبه 28 اسفند 1398 09:23
پست تلخی هست.اگر دوست ندارید نخونید لطفا. چند وقتی هست ننوشتم.راستش حال خوبی نداشتم.دو ماهی بود که بعدازظهر ها تب میکردم.ضعف داشتم.بی حال بودم.اغلب سرگیجه داشتم.تا چنروز قبل که صبح با حال تهوع و سرگیجه شدید از خواب بیدار شدم.فشارم ۹ و نیم روی ۵ و نیم بود.دیگه چاره ای نبود به جز دکتر .با این که خیلی از رفتن به مطب دکتر...
-
قرنطینه
پنجشنبه 22 اسفند 1398 11:28
رو به روی آپارتمان ما یه دبستان پسرانه هست.قبلا پر از هیاهو و زندگی بود.پسرا همیشه از ترافیک والدین بچه ها که دنبال بچه هاشون میومدن با ماشین شاکی بودن.ولی حالا سوت و کوره.هیچ صدای زندگی ازش نمیاد. دو روزه به یه لنگه دستکش میرم تو محوطه میچرخم.چقدر گل های قشنگ داریم.بنفشه ها که مال بهار هستن.شکوفه درخت ها در اومده.گل...
-
مشکلات پوست۲
شنبه 17 اسفند 1398 08:07
اما بیماری دوم که باعث میشد از درد گریه کنم.دستم در اثر خشکی ترک میخورد.با این که چرب میکردم ولی چون فقط از یه مدل کرم استفاده میکردم انگار نه انگار.وقتی ترک میخورد زخم بود دیگه.تبدیل میشد به زخم های قارچی.زخم های کوچک ولی عمیق.انگار تا عمق گوشت دستم ادامه داشت. اینا خیلی بد بودن.دیگه درمان خانگی نداشت.حتما باید دکتر...
-
مشکلات پوست۱
جمعه 16 اسفند 1398 14:21
براتون از مشکلات پوستی بگم که خودم دچارش شدم.اونم در اثر بی مبالاتی و شستشوی زیاد.یه مدلش اینجوری بود که جوش های ریز زیر پوستی میزد.قرمز میشد و میخارید.وقتی میخاروندم جوش ها پاره میشد و محتوای توش بیرون میریخت و بعد از چند روز خوب میشد و پوست جدید میاورد.در زمان زخم شدن خیلی برام مشکل بود دستکش بپوشم.اونم من که باید...
-
پوست
پنجشنبه 15 اسفند 1398 10:26
دوستان یه تجربه دارم براتون بگم.مناسب شرایط فعلی هست.من همیشه پوستم حساس بوده.قبل از ازدواج چون یه بچه بودم کاری در منزل انجام نمیدادم.مگر این که مادر بیمار بود.رفت تا ازدواج کردم.اون زمان استفاده از دستکش یه کم لاکچری بود.منم گاهی میپوشیدم گاهی نمی پوشیدم .اما از اون جا که طبقه دوم منزل مادر نشسته بودیم باز هم بیشتر...
-
آشپز باشی
چهارشنبه 14 اسفند 1398 10:31
این روزهای قرنطینه دلم به حال پسرها میسوزه.بدجوری گیر افتادن.قبلا گفته بودم زیاد اهل آشپزی و خانه داری نیستم.وقتی هم زیاد ازم توقع آشپزی دارن.غرغر میکنم ولم کنید.من روزی یه نوبت بیشتر غذا نمیپزم.بقیه اش رو هم میخوام فیلم ببینم و کتاب بخونم. ولی این روزا اوضاع فرق میکنه.همش به فکر غذاهای جدیدم که برای بچه ها دلخوشی...
-
بافتن
سهشنبه 13 اسفند 1398 08:08
یه نکته مهم که از بافتن یاد گرفتم این هست که:هر وقت اشتباهی کردی درستش کن.نذار ترس بهت غلبه کنه.بباف و بشکاف و تصحیح کن.این روزها که با همسر اجبارا زیادی وردل هم نشستیم هی میبافم.وقتی به دلم نمیشینه یا درست در نمیاد میشکافم.البته جدیدا وظیفه شکافتن رو به عهده همسر میذارم.در حال سریال دیدن و با موبایل بازی کردن با لحن...
-
درون گرا
دوشنبه 12 اسفند 1398 00:19
آدم ها دو مدل هستن،درونگرا و برونگرا.درونگراها با خودشون حال میکنن،کتاب میخونن،فیلم و سریال میبینن،کارهای دستی انجام میدن،وقتی هم قراره تو خونه بمونن زیاد تو برنامه شون تغییر داده نمیشه.ولی برون گراها که عادت به رفتن به طبیعت و پارک و سینما و کلا معاشرت با دیگران دارن،این مدت خیلی بهشون سخت میگذره.بی خواب میشن،بی...
-
Knifes out
شنبه 10 اسفند 1398 19:47
فیلم چاقو کشی رو دیدم.فیلم لطیفی بود.دلم برای مردی به نام اوه تنگشده.برم دوباره ببینمش.
-
دانشجو
شنبه 10 اسفند 1398 12:45
امروز در حال خانه تکانی یه دفتر پیدا کردم که خاطرات روز اول دانشگاهم هست.با یکی از دوستانم دانشگاه تربیت معلم قبول شدیم.اون شیمی و من زمین شناسی.سیستم انتخاب واحد سال 64 به این صورت بود که از روی برد واحدها رو انتخاب میکردی.استاد رو انتخاب میکردی.بعد روزای امتحانشون رو چک میکردی،بعد پاشنه کفشت رو ور میکشیدی از این...
-
ویروس
جمعه 9 اسفند 1398 05:59
میدونید چی فکر میکنم.فکر میکنم این ویروس اومد تا همه رو امتحان کنه.تا سیه روی شود هر چه در آن غش باشد.تا دلمون برای دورهمی و بوس و بغل کردن ها تنگ بشه.الان جامعه ما خیلی مسن شده.اومده مسن ها و ضعیف ها رو با خودش ببره.انقدر جهش میکنه،انقدر قوی میشه که هیچ کاری نمیتونیم در برابرش بکنیم به جز سنگر گرفتن.بعدشم خودش یه...
-
هنر و حقیقت.
پنجشنبه 8 اسفند 1398 07:25
یه بزرگی گفته اگر هنر نبود حقیقت ما رو میکشت. اسم اون کتاب دکتر شریعتی گفتگوهای تنهایی بود. هنوز که هنوزه کویر در خون من جریان داره. هر چند که دیگه عاشق دکتر نیستم و با خانمش هم آشتی کردم.
-
بافتن
چهارشنبه 7 اسفند 1398 13:05
اون روزها که جوان و جاهل بودم،عاشق و کشته مرده دکتر شریعتی بودم.تمام کتاب هاش رو خونده بودم.مخصوصا کتاب هایی مثل کویر و یکی دیگه که حالا اسمش یادم نمیاد.یه چیزی تو مایه های نوشته های تنهایی.خلاصه .یه جایی نوشته بود تو زندان انفرادی هیچ کاری برای انجام دادن نبود.نماز میخوندم و در حال سلام دادن میدیدم که تمام مسلمانان...
-
تعویض کارت
چهارشنبه 7 اسفند 1398 06:13
یکی از خصوصیات بسیار پسندیده بانک پاسارگاد این هست که وقتی کارتت منقضی میشه با پیامک خبر میده.واقعا دستشون درد نکنه.هم رمز پویاشون راحت هست هم پیامک انقضای کارت.نه مثل بعضی بانک ها که کارت منقضی میشه میذاری داخل عابر بانک و خورده میشه.شوک بدی به آدم دست میده.اول اسفند برام پیامک زدن.منم شال و کلاه و دستکش پلاستیکی به...
-
بارگاه
دوشنبه 5 اسفند 1398 18:17
یه روزی ثروتمندان برای تفاخر مقبره های گران و حتی از این سرپوشیده ها داشتن.یکی از خاله های مادرم از این مقبره ها داشتن،کلید داشت و درش بسته میشد.کلید رو هم فقط برادر زاده هاش داشتن،دایی مادر هم همون جا دفن بود.ما هر وقت میخواستیم بریم براشون فاتحه بخونیم چون کلید نداشتیم و حوصله دنبال کسی گشتن رو هم نداشتیم از پشت در...
-
بیماری جدید
شنبه 3 اسفند 1398 15:47
از اون روزی که آنفولانزا شایع شد.گفتن بیرون از خونه که میرید دست به چشم و بینی و دهان خودتون نزنید. از اون روز کذایی من هر وقت رفتم بیرون چشم و بینی و دهان آنچنان به خارش میافته که بیچاره میشم.انگار میخوام به بیماری ها بگم:پیشی بیا منو بخور.
-
مصیبت
شنبه 3 اسفند 1398 05:55
نمیدونم تو خانواده شما هم اینجوریه یا ما غیر عادی هستیم.هر وقت یه مصیبت یا گرفتاری بزرگی برامون پیش میاد تو خودمون فرو میریم.هر کدوم به تنهایی بار غصه مون رو به دوش میکشیم.وقتی پسر بزرگه رفت سربازی جاش تو خونه خیلی خالی شد.همسر پناه برد به کارش.منم حتی جمعه ها هم شیفت میرفتم که تو خونه نباشم.پسر کوچیکه خیلی بداخلاقی و...
-
رشت رشت نبود؟
چهارشنبه 23 بهمن 1398 15:16
من بشدت سرمایی هستم.درست مثل جانوران خونسرد تو سرما از کار میافتم.میلرزم.قلبم درد میگیره.تب میکنم.برای همین هوشمند از خونه بیرون میرم.وقتی میخوام برم بیرون اول از روی گوشی دما رو چک میکنم.اگر وضعیت هوا مثل امروز و دیروز باشه اصلا بیرون نمیرم.اگر مثل چند روز پیش باشه بقول مادرم از پام شروع میکنم.دو تا جوراب.پوتین.شلوار...
-
مینیمالیسم
چهارشنبه 23 بهمن 1398 13:08
چند وقتی هست که به مبحث مینی مالیسم علاقه پیدا کردم.چند تا پیج هم هست که دنبال میکنم.دو تا دوست ثروتمند دارم.سعی میکنم باهاشون خرید نرم.یکیشون هی میخره،هی میخره،ارزون و گرون هم براش فرقی نداره.من از دستش خل میشم تو فروشگاه ها.یه بار با هم کیش رفتیم.توبه کردم. یعنی حال تهوع بهم دست داده بود از بس قروقاطی خرید.بعد هم سر...
-
تب
سهشنبه 22 بهمن 1398 16:05
شنبه به پیشنهاد پسر کوچیکه دوتایی برای نهار رفتیم بیرون.هوا خوب بود.آفتابی.دمای ۱۵ درجه بالای صفر.چی بهتر از این.بعد از نهار پیشنهاد کردم پیاده برگردیم.تقریبا نیم ساعت پیاده روی بود.حسابی خسته شدم .توان سابق رو ندارم.شب تب کردم.۲۴ ساعت تب و بدن درد.افتادم تو رختخواب.فقط همسر گاهی بیدارم میکرد و آب میوه و غذا میداد.تو...
-
عکس بافتنی
شنبه 19 بهمن 1398 12:21
دوستان عکس بافتنی ها رو تو اینستا و تلگرام گذاشتم تا یار که را خواهد و که در نظر آید.
-
عکس بافتنی
شنبه 19 بهمن 1398 12:21
دوستان عکس بافتنی ها رو تو اینستا و تلگرام گذاشتم تا یار که را خواهد و که در نظر آید.
-
مترو
پنجشنبه 17 بهمن 1398 13:02
اولا میخوام هشدار بدم که با من همسفر نشید.اگر شدید حواستون رو جمع کنید خودتون راه و چاه پیدا کنید.اول قرار بود با مترو کلاهدوز برم حسن آباد.سرچ کردم.دیدم باید شادمان پیاده شم قطار عوض کنم.بعد قرار شد با دوستم و مترو صادقیه برم.وقتی سوار شدیم دوستم گفت باید دروازه دولت پیاده بشیم؟ با اعتماد به نفس گفتم نه.شادمان پیاده...
-
کلاه.
چهارشنبه 16 بهمن 1398 21:48
یه کلاه با مدل جدید پارسال یکی از دوستان بهم یاد داد.دوستم که دید گفت برای منم مثل همین بباف.منم تریپ استادی گرفتم گفتم کاری نداره.یه هفته ای آماده است.چشمتون رو ز بد نبینه.کاموا خریدیم.سر انداختم.تا نصف کلاه بافتم دیدم نشد.شکافتم.دوباره بافتم بازم نشد.هر چی کلاه خودم رو زطر و رو کردم نمیشد.آخرش بعد از چهار بار شکافتن...
-
و اینک حسن آباد...
سهشنبه 15 بهمن 1398 12:14
آخرش رفتم.نتونستم جلو خودم رو بگیرم.برای دوستم سه تا کاموا گرفتم شال و کلاه ببافم.برای خودم پولیور آبی فیروزه ای. چه دنیایی بود پر از رنگ.چقدر هم با خانم های دور و بر حرف زدیم و تبادل اطلاعات کردیم.یه خانم هم از شال و کلاه دستبافم خوشش اومده بود.خیلی سعی کردم ولی نتونستم بهش یاد بدم. مثل این خانم های بیسواد کار...
-
استخر نوشت
یکشنبه 13 بهمن 1398 08:14
هفته ای یک روز با خودم قرار استخر دارم.قبلا چهارتایی با دوستان میرفتیم.کم کم جا زدن.منم خسته شدم از بس هلشون دادم.پس شد قرار با خودم.میرم یه کم راه میرم.بعد یادم میره که باید راه برم شروع میکنم به شنا.بعد یادم میافته ای دل غافل.من باید راه برم بخاطر زانوم.دوباره راه میرم.وقتی عرض استخر رو با حدود ۲۰ تا خانم دیگه همسن...
-
پادری ادامه دار
یکشنبه 13 بهمن 1398 08:11
دوستانی که اینستا ندارن تو تلگرام یه کانال دارم. @starish_shop