-
جومونگ
شنبه 11 مرداد 1399 13:56
همسر به سریال جومونگ علاقه خاصی داره.هم میبینیم هم ضبط میکنیم.رسیدیم به جایی که بویو، گوگوریو رو تحریم کرده.بدون جنگ میخواد از پا درشون بیاره.مردم خسته گرسنه و مریض هستن.تا دستی از غیب میرسه و بانو سوسانو با بار آذوقه میرسه.مشکلاتشون حل میشه.خدایا به ما تحریم دادی.بانو سوسانوش چی شد پس؟
-
ما و پست
جمعه 10 مرداد 1399 05:13
اون زمان ها یکی از کارهای مهم ما فرستادن کارت پستال برای تولدها و و ازدواج ها و تبریک سال نو بود.فرستادن نامه هم برای عزیزان راه دور یکی از واجبات بود.بود و بود تا ارتباطات مجازی شکل گرفت.نامه شد ای میل.واتساپ.تلگرام.و... یادمه اون موقع دلم به حال کارکنان پست میسوخت که بیکار شدن.ولی حالا.در کنار رکود و بیکاری ، کسب و...
-
راهنما
سهشنبه 7 مرداد 1399 05:32
یه دسته کوچک هست تو ماشین به اسم راهنما.که وقتی میزنی یه چراغ گوگولی روشن میشه خاموش میشه.انقدر هم بیچاره عمر میکنه.تا نزنن بشکننش خیلی خراب نمیشه.تا این جاش خوبه.ولی نمیدونم چرا راننده های گرامی صرفه جویی میکنن.بابا بزنید او دسته رو.ماشین های دیگه بدونن چیکار میخواهید بکنید.بپیچید.نپیچید.رانندگی شده مثل بازی های...
-
جوانی ۲
دوشنبه 6 مرداد 1399 07:58
یادم رفت بگم صابون حمامم تبدیل شده به صابون بچه فیروز و شامپوم شامپوبچه فیروز.فک کنم تا چند وقت دیگه نوزاد بشم از دنیا برم.دومین جلسه شیمی درمانی گذشت.هنوز تو مرحله so far so good هستم.خدا رو شکر.مطلب درباره جوانی نوشته بودم قبلا.یه دوست عزیز برام یه امانتی آورد.بعد گفت فکر میکنم هم سن هستیم.سنم رو کهگفتم تعجب...
-
جوانی کجایی...
پنجشنبه 2 مرداد 1399 11:19
نمیدونم فیلم بنجامین باتن رو دیدید یا نه.یه پسربچه بصورت یه پیرمرد به دنیا میاد.البته که یه بیماری هست به همین شکل. ولی دیگه جوان نمیشن.تو اون فیلم پسر بچه هر چی بزرگتر میشه جوانتر میشه.به صورت نوزاد از دنیا میره.حالا من یه قسمتی از اون فیلم شدم.فکر کنم یه قسمت عمده اش برمیگرده به لاغری زیادم.وزنم بالا نمیره.دیروز...
-
پارتی
پنجشنبه 2 مرداد 1399 09:27
خیلی دلم برای دوستام تنگ میشه.سیستم ایمنی ام هم که نابوده.با هم قرار میذاریم تو محوطه.فضای باز.آبمیوه و میوه و شیرینی هم میبریم.با فاصله میشینیم و ماسک و الکل.یه ساعتی میگیم و میخندیم.بعد من برمیگردم خونه اون طفلک ها هم میرن خونه شون.دو تاشون راهشونم دوره.ولی دم رو غنیمت میشماریم.(چه ادبی شد).دیروز یکی شون میگفت میشه...
-
So far so good
دوشنبه 30 تیر 1399 22:22
یه زمانی کلاس زبان میرفتم .یه داستانی استادمون تعریف کرد.یه نفر از یه برج آسمانخراش افتاد پایین.وسط راه یه نفر ازش پرسید چطوری.گفت so far so good. یعنی تا حالاش خوبه.حالاتا بعدش هم خدا میدونه.حکایت کار من هست.تا حالا روش جدید خوب بوده.تا بعدشم خدا میدونه
-
فریاد
چهارشنبه 25 تیر 1399 07:51
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من آن چه البته به جایی نرسد فریاد است
-
در حسرت دیدار تو آواره ترینم ...
چهارشنبه 25 تیر 1399 05:31
خدایا،بارالها،پروردگارم،۵۴سال عمر ازت گرفتم.یه شاه دیدم.چند تا نخست وزیر.یه عالمه رییس جمهور.یه انقلاب.یه جنگ.گشایش اقتصادی.تحریم دیدم.برجام دیدم.دو بار خودم تصادف کردم و خانواده ام از دست عزراییل کشیدنم بیرون. یه بارخواهرم تصادف کرد عزراییل رو قسمش دادم که نبرش.منم و همین یه دونه خواهر.حالا هم که سرطان و شیمی درمانی...
-
مخارج دانشگاه؟
سهشنبه 24 تیر 1399 13:02
داشتم یه سریال خارجی میدیدم.توش همش از پس انداز کردن پول برای هزینه تحصیل و دانشگاه بود.یعنی برای بچه ای که میخواد دنیا بیاد.حالا قدیم دختر که به دنیا میومد شروع به جمع آوری جهیزیه براش میگردن.چقدر تفاوت.
-
دوره جدید شیمی درمانی
چهارشنبه 18 تیر 1399 18:56
در دوره های قبل که میرفتم با هیچ کدوم از بیماران صحبت نمیکردم.البته یه کم شلوغ هم بود.اینبار چون زود رفته بودم یه خانم اون جا بود.جالب این که هر دو حالت های مشابه داشتیم.می.گفت به بچه هام گفتم نمیخوام معالجه کنم.بذارین تموم بشه.یا این که میگفت نمیتونم شیمی درمانی رو تاب بیاره میمیرم تو این دوران.منم دقیقا همین افکارو...
-
موا.د مخ.در
دوشنبه 16 تیر 1399 07:50
همسر تو کلینیک شیمی درمانی خونده بود که سوزاندن مریم گلی خیلی خاصیت داره.رفته بود گرفته بود و گاه گاهی دود میکرد. پسر کوچیکه دیروز اومده میگه نمیدونم کدوم همسایه موا.د دود میکنه.بوش همش تو اتاق من هست.هر چقدر هم سرک کشیدم نفهمیدم.من از وقتی عمل کردم باید شکمم رو نگه دارم و گیگیلی گیگیلی بخندم.خلاصه با یه زحمتی...
-
محبت بی قید و شرط
شنبه 14 تیر 1399 05:57
اما معنی محبت بی قید و شرط. یعنی شما توقع برگشت محبتتون رو نداشته باشید.یعنی نگید من اینکارو کردم،اون کارو کردم ولی وقتی نیاز داشتم کسی کاری برام نکرد.اگر معتقد به وجود خدا هستید میدونید که از همه به شما مهربانتر و دلسوزتره.هیچ وقت تنهاتون نمیذاره.حتما یکی برای کمک پیدا میشه.از بچه هاتون توقع نداشته باشید.در عوض...
-
مادری
سهشنبه 10 تیر 1399 09:55
یه مطلبی بیخ گلوم چسبیده ولم نمیکنه.در واقع تجربه است.میخوام با شما در میون بذارم. یه دوستی دارم اصالتا ترک هست.ولی به دنیا اومده و بزرگ شده تهران.سه تا پسر داره.از همسرش تقریبا جدا شده.روی پسرها کنترل کامل داره.همش هم تو خودشون هستن.یعنی پسرها دوست صمیمی ندارن.مخصوصا روی پسر بزرگه. پسر بزرگه حدودا ۳۵ سالشه.دو بار...
-
یکی میرد ز درد بینوایی...
دوشنبه 9 تیر 1399 09:14
ده روز جهنمی رو تجربه کردم.داروهای شیمی درمانی حسابی به هم ریخته بود وجودم رو.این مدت همسر همش در راه و نیمه راه دکتر بود.تا بالخره قرص ها جواب داد و به روال عادی برگشت. دلم برای همسر خیلی میسوزه.این مدت ۶ کیلو وزن کم کرده.وقتی حالم بد میشه مستاصل میشه.همش میگه خدایا چه کنم.به نظرم خیلی مسن تر از قبل میاد.ما ۹ سال...
-
روزها گر رفت گو رو باک نیست
شنبه 31 خرداد 1399 16:20
روزها پشت سر هم میگذره.منم یه روز حالم خوبه و سر به سر اطرافیان میذارم.یه روز حال تهوع و دل درد دارم مثل جغد یه گوشه مبنشینم و نگاهشون میکنم.از صبح که بیدار میشم مثل یک عنکبوت ساعی شروع به بافتن میکنم.همسر میگه مثل کوزت شدی.از بس با جدیت میبافی.فعلا روزگارمون اینجوری میگذره.
-
بلاگ اسکای
شنبه 24 خرداد 1399 13:03
صبح تا حالا هر چی میخوام کامنت بذارم نمیشه.تیلوی عزیزم خرگوشت خیلی خوشگله.گولوی عزیزم خوشحالم حالت بهتره.و بقبه دوستان که یادم نمیاد چی براشون نوشتم و کد امنیتی نذاشت پیام بدم..
-
قسمت دوم
سهشنبه 20 خرداد 1399 13:49
دیروز قسمت دوم دارو درمانی بود.جای شما هم اصلا خالی نبود.دیشب که همش خوابیدم.امروز هم مست و ملنگم.تا فردا.
-
مینیون
شنبه 17 خرداد 1399 17:15
پسر بزرگه لیف مینیونش رو آویزون کرده تو اتاقش.میگه دلم نمیاد استفاده کنم.قرار شد یه ساده براش ببافم.
-
لیف قلاب بافی
شنبه 17 خرداد 1399 16:11
دوستان عکس دو تا از لیف ها رو تو اینستا گذاشتم.فقط خواهش میکنم از بیماری چیزی ننویسید.فقط مثبت.
-
تو که نوشم نه ای نیشم چرایی
شنبه 17 خرداد 1399 09:11
کلا آدمی هستم که درد و ناراحتی رو از اطرافیانم پنهان میکنم.از دار دنیا فقط یه خواهر دارم که شهرستان زندگی میکنه.از اون هم همیشه مشکلاتم رو پنهان کردم.چون راه دور هست خیلی اذیت میشه.در مورد بیماری هم خیلی مختصر میدونست نه با جزئیات.فقط همسر و بچه ها با سه تا از دوستان میدونستن.همه هم دلواپس و نگران.قبل از عمل کار من...
-
دارو درمانی
دوشنبه 12 خرداد 1399 09:39
یه دوره تزریق داشتم.اذیتی برام نداشت.بعد یه سری دارو و آمپول برای تو خونه داشتم.اونا یه کم اذیت کردن.برای تحمل راحت تر این دوران نشستم قلاب بافی میکنم.تا حالا یه کلاه.یه لیف کیتی برای خودم بافتم.برام تو اتاق عمل پورت گذاشتن.وسیله ای هست که برای تزریق استفاده میشه.به جای این که از دست رگ بگیرن.خیلی بهتر از دست هست.فعلا...
-
شروع دوباره ۲
شنبه 27 اردیبهشت 1399 12:09
یه هفته ای تو بیمارستان بودم.درد کشیدم. قطره های سرم رو شمردم.و دلم برای اطرافیانم سوخت که اینجوری اسیر شدن.خدا رو شکر که بالاخره تموم شد.حالا خوان بعدی میشه پرتو درمانی و شیمی درمانی.اونا رو هم بعد از انجامش براتون مینویسم. تو بخش به علت کم شدن مراجع بخش ها در هم ادغام شده بودن.تو بخش ما هم چند تا نوزاد بودن.شنیدن...
-
شروع دوباره
سهشنبه 23 اردیبهشت 1399 07:51
برطبق بررسی های بیمارستان اول وجود یه توده در روده بزرگ اثبات شد.یعنی تمام دردها و مشکلاتی که من به پای بیماری سندروم روده تحریک پذیر میذاشتم تقصیر اون توده بود.بعد از اثباتش و مرخص شدن از بیمارستان به کلینیک مسعود مراجعه کردم.یه کلینیک تخصصی گوارش.دکتر اون جا بعد از معاینه و کلی سرزنش و البته کولونوسکوپی آدرس پزشک...
-
نقاهت
دوشنبه 22 اردیبهشت 1399 07:46
سلام.سلام.برگشتم.فک کنم از اون دنیا.یه عمل داشتم.تو یه بیمارستان دیگه.فک کنید چقدر حرف دارم.برای نوشتن.به زودی میام براتون میگم.
-
مناجات
یکشنبه 31 فروردین 1399 11:16
وقتی حالم خیلی بد بود هیچ دعایی به ذهنم نمیرسید فقط این بیت تو ذهنم میچرخید: دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است چاره کن درد کسی کز همه ناچارتر است. بعد که سرچ کردم دیدم از فروغی بسطامی هست.یادم نمیاد کی خوندمش.
-
انسانیت
چهارشنبه 27 فروردین 1399 15:47
امروز وقت دکتر خون داشتم.همون دکتر غریب که ساعت ۷ و نیم صبح میومد هر روز برای ویزیت.تو بیمارستان.صبورانه صحبت هام رو گوش میداد.دکترهای مرتبط رو برای ویزیت میخواست.خدا خواست و با این بیماری با دو تا پزشک خوب و دقیق آشنا شدم.یکی پزشک عمومی دکتر داداشی .که حاضر نشد الکی آنتی بیوتیک بنویسه و منو فرستاد برای آزمایش خون.یکی...
-
بیماری در سال کرونا ۴
دوشنبه 25 فروردین 1399 07:17
حالا یه جمع بندی خواستم بکنم.دیدم خیلی ها به پزشک مراجعه نمیکنن یا بیمارستان نمیرن بخاطر ترس از کرونا.شنیدم یه نفر دستش شکسته خودش با آتل بسته و دکتر نرفته.خوب این دست که دیگه دست نمیشه.شما میتونید سرچ کنید کدوم بیمارستان ها پذیرش کرونا دارن و به بیمارستان های دیگه مراجعه کنید.کرونا معلوم نیست کز تموم بشه.واکسن معلوم...
-
بیماری در سال کرونا ۳
شنبه 23 فروردین 1399 11:00
شب سوم نصف شب رفتم دستشویی.بعد انگار یه نفر زد تخت سینه ام.رفتم عقب محکم خوردم به توالت فرنگی و نشستم روی زمین.پسر بزرگه شب پیشم بود.هراسون اومد درو باز کرد.من که مثل جوجه میلرزیدم رو کمک کرد.برگشتم روی تخت.از روز پنجم احساس میکردم تبم قطع شده و حالم بهتره.میتونستم غذا بخورم.اما هر بار پرستارها میومدن و با اون تب سنج...
-
بیماری در سال کرونا ۲
سهشنبه 19 فروردین 1399 18:39
شب اول پسر بزرگه خواست بمونه.گفتم برو خونه بخواب اگر کاری بود خبرت میکنم.منم هنوز حالم خوب بود.اومدن سرم و آنتی بیوتیک زدن و گذشت.روزها شیفت پسر کوچیکه بود که میومد.شب دوم هم به بزرگه گفتم برو خونه .البته تو واتس با هم ارتباط داشتیم.چشمتون روز بد نبینه.آنتی بیوتیکم رو عوض کردن.یه دارو به نام مترونیدازول.خیلی هم سریع...