-
پادری
سهشنبه 8 بهمن 1398 22:04
دوستان من بلد نیستم این جا عکس بذارم متاسفانه.اگر علاقه به دیدن پادری پست قبل دارید لطفا در اینستا ببینید.آی دی هست: Soheildeco حالا چیز خیلی جالب و عجیبی هم نیست.ولی به بازیافت پارچه ها کمک میکنه.
-
دست های پر کار
شنبه 5 بهمن 1398 16:33
با فرا رسیدن فصل سرما من دچار یه بیماری خاصی میشم.مرحله اول به این صورت هست که همش تو اینستا پیج های بافتنی و قلاب بافی رو نگاه میکنم.مرحله دوم میرم حسن آباد بدون این که برنامه خاصی داشته باشم یه عالمه کاموای رنگی رنگی میخرم. مرحله سوم میارم خونه تا دو روز زیر و رو میکنم و حالش رو میبرم. بعد یه طرح انتخاب میکنم شروع...
-
بخورید،نخورید
سهشنبه 1 بهمن 1398 11:47
تخم مرغ نخورید کلسترول داره. تخم مرغ بخورید فایده اش زیاده. قهوه نخورید کافئین داره. قهوه بخورید برای آلزایمر خوبه. چایی نخورید برای قلب ضرر داره. چایی بخورید براتون خوبه. گوشت قرمز نخورید که ال میشه. گوشت قرمز بخورید که بل میشه. مرغ نخورید هورمونی هست. فقط گوشت مرغ بخورید. شیر نخورید مال بچه است فقط.حالا هم سم...
-
فیلم
دوشنبه 30 دی 1398 10:03
فیلمی هست به نام دو پاپ.لطفا دانلود کنید ببینید.بسیار فیلم جالبیه.
-
سینما؟
پنجشنبه 26 دی 1398 17:19
این روزا که حوصله و دل و دماغ نداریم سینماهای کشور هم راکد هستن.چند روز که عزای عمومی بود تعطیل شدن.بعد هم کسی سراغشون نرفت.به فکرشون باشیم.فیلم و سینما هم یه پایه فرهنگ کشور هست.با یه عالمه خط قرمز فیلم میسازن و به پرده میرسونن.هزار بار ممیزی میشن.بنده های خدا اگر شانسشون بزنه و اکرانشون تو یه همچین روزایی بیفته دیگه...
-
پست قبل
شنبه 21 دی 1398 12:20
از پست قبل همون مردنش برام مونده.دلم میخواد بیفتم بمیرم دیگه نبینم.بسه دیگه.
-
زنده ایم
جمعه 20 دی 1398 13:15
تو مملکت ما همیشه سقوط هواپیما بوده.همیشه اتوبوس ته دره رفته.اینور کشته دادیم.اونور کشته دادیم.ولی به یمن فضای مجازی همش خبرهای تلخ هایلایت میشه.بس کنید.با خودتون قرار بذارید تا شنبه اصلا خبرهای بد رو نشر ندید.استوری نکنید.فقط خبرهای خوب رو پخش کنید.به خودتون و بقیه این لطف رو بکنید.با خراب کردن روحیه همدیگه ادامه...
-
انتقال
شنبه 14 دی 1398 10:52
چند سال قبل یه نفر بهم گفت تو آفریده شدی برای انتقال به دیگران.با چشمای گشاد شده بهش نگاه کردم.با لهجه مهران مدیری پرسیدم :ای که وگفتی یعنی چه؟گفت تو هر چیزی که یاد میگیری دوست داری به دیگران یاد بدی.بعد که خوب فکر کردم دیدم راست میگه.حتی تو محیط کار هم به زیردستانم هر چی بلد بودم یاد میدادم.دیگه بسته به استعدادشون...
-
حکیم باشی
شنبه 14 دی 1398 10:46
خدا رحمتش کنه.یه دکتر عمومی داشتیم تو محلمون.تقریبا همه فن حریف بود.همیشه برگه های آزمایش رو اول پیش اون میبردیم.با دقت میخوند.برامون توضیح میداد.بعد اگر لازم بود یه داروی ملایم میداد.یادمه رفته بودم پیش یه دکتر روماتولوژ.برای ورم زانو.البته حدودا ده سال قبل.دکتر یه آزمایش داده بود چندین صفحه.وقتی بردم پیشش گفت چقدر...
-
ستاره حلبی
دوشنبه 9 دی 1398 21:19
یه سریال میبینم به اسم ستاره حلبی.تو فیلیمو.یه دختر جوان که همه مواهب زندگی غربی رو داره طی جریاناتی فرار میکنه و به یه خانواده مذهبی پناهنده میشه.اصرار میکنه غسل تعمیدش بدن و مثل اونا ساده زندگی کنه.از اونطرف دختر این خانواده ازشون متنفره.از دینشون.قواعدشون.جامعه شون.میخواد پول جمع کنه و از اون محیط فرار کنه.میگم تو...
-
عدالت
شنبه 7 دی 1398 08:59
اول که با دنیا اومدیم غرق در محبت و شادی.یادشون رفت بهمون بگن در این دنیا عدالتی وجود نداره.منابعش محدوده.طمع آدم ها زیاده.وقتی یه دونه صندلی باشه یا من میتونم روش بشینم یا تو.حالت سومی نداره.من وقتی بشینم دیگه جای خودم رو رها نمیکنم.بعد ما آدم ها هی بیخودی دنبال عدالت گشتیم.هی سینه سپر کردیم.هی شعار دادیم.هی شعر...
-
استرس پس از بحران
چهارشنبه 4 دی 1398 09:08
نمیدونم تا حالا دچارش شدید یا نه.من بعد از تصادف همش فکر میکردم ماشین ها الان به هم میخورن.الان چپ میکنیم.تا یه مدت فقط مترو و اتوبوس سوار میشدم.با اتومبیل شخصی نمیتونستم جایی برم.الان از زمین خوردن میترسم.همش دستم رو به نرده ها میگیرم.سرعت راه رفتنم کم شده.پله برقی که دیگه نگو.چهار دست و پا میچسبم بهش.همش به خودم...
-
عشق من رزماری
یکشنبه 1 دی 1398 15:26
چند سال پیش بود که شامپو محبوبم رو پیدا کردم.شامپو رزماری.هنوز هم ازش استفاده میکنم.چند وقت پیش یکی از دوستان دستش رو عمل کرد.بعد از عمل دکتر بهش پماد رزماری داده بود که جای بخیه نمونه.و معجزه ای بود که هیچ جای بخیه ای نموند.وقتی زمین خوردم مونده بودم که با شصت ورم کرده چه کنم.مطمئن بودم که مشکل جدی نیست.گفتم بادا...
-
زمین خوردن،خوردن زمین
چهارشنبه 27 آذر 1398 09:21
شما تا حالا زمین خوردید؟چند بار در سال زمین میخورید؟من خیلی کم زمین میخورم.شاید دو سه سالی یه بار.بار اول که به یادم مونده ۱۵ سالم بود.یه طرف کوچه برف بود.یه طرف کوچه ظاهرا هیچی نبود.نگو برف آب شده یخ بسته.منم که جاهل و جوان هر چی مادر گفت از تو برف ها بیا مثل شترمرغ تازه بالغ گردن کشیدم و از راهی رفتم که به نظرم درست...
-
حد و حدود
سهشنبه 26 آذر 1398 10:03
به نظرم آدم ها دو مدل هستن.یا حد و حدود دارن یا ندارن.یا مرزهاشون مشخصه یا نیست.اونا که حد دارن زندگیشون مشخصه.میدونن چی میخوان.میرن یا میرسن یا نمیرسن.اونا که حد و مرز ندارن از اینطرف میرن بعد از اونطرف میرن دوباره سمت شرق میرن بعد پشیمون میشن سمت غرب میرن.اینا رو خدا باید کمکشون کنه تا به یه جایی برسن.یعنی فقط خدا...
-
فیلم ایرانی
شنبه 16 آذر 1398 18:31
فیلم ها رو سعی کنید تو سینما ببینید.جادوی فیلم اون جاست.یه بار خیلی سال قبل فیلم ماهی ها عاشق میشوند رو تو سینما دیدم.خیلی عالی بود.بعد که سی دی اش در اومد برای خونه گرفتم همه با هم ببینیم.کلی هم تبلیغ کردم.هیچ کدوم تا آخر ندیدن.یکی یکی رفتن.اون جا بود که فهمیدم جادو در سالن سینماست.
-
نهال کوچک امید
شنبه 16 آذر 1398 12:34
فعلا یک خان رو رد کردیم.خدا رو شکر بخیر گذشت.البته مثل همه بیماری های دیگه کامل از دستش خلاص نشدیم.به قول نادر ابراهیمی روزهای سخت میگذرن.یه فیلم کمدی خوب دیدم.اگر تونستید حتما ببینید.به اسم چشم و گوش بسته.کلی خندیدیم.چیزی که تو این دوره کیمیاست.
-
حال گل در چنگ چنگیز مغول
سهشنبه 12 آذر 1398 09:46
احساس میکنم تو یه بازی کامپیوتری گیر افتادم.هر چقدر جلوتر میرم مرحله به مرحله دیوهای وحشتناک تری میان جلو.در حالی که من بیشتر جون هام رو از دست دادم.تا میام گیم اور بشم طراح بازی یه جون اضافه میده.میگه باید ادامه بدی.اول که بدنیا اومدم اون رژیم بود.گل و بلبل نبود ولی خوب بود.بچگی رفت به بازی به فراغت با نشاطفارغ از...
-
خاطرات
شنبه 9 آذر 1398 16:36
همسر دو تا دوست قدیمی داشت.هم محل.هم دبیرستانی.بعد با هم انتخاب رشته کردن.هم دانشگاهی.بعد در یه محل استخدام شدن.همکار.یعنی دوستان قدیمی واقعی.حدود ۲۰سال قبل میم از کار دولتی بیرون اومدو رفت شرکت زد.پولدار شد.خانمش ام اس گرفت.مهاجرت کردن به کانادا که دارو و درمان بهتری در اختیار داشته باشن.جیم در سن پنجاه سالگی فوت...
-
سایه باد
پنجشنبه 30 آبان 1398 23:05
یه کتاب خوندم به نام سایه باد.دوستش داشتم.داستان پر کششی داشت.از اپلیکیشن طاقچه گرفتم.
-
دماغ سوخته
پنجشنبه 30 آبان 1398 16:32
دوستان گلم.mms رو بستن.پس دیگه زحمت گذاشتن پیام صوتی و عکس رو در پیامک هاتون نکشید لطفا. پسرم میگه از بس به همه گفتی و شلوغ کردی جریان لو رفت.
-
کرم کتاب
دوشنبه 27 آبان 1398 19:00
یادمه زمانی که تصادف کرده بودم باید یک ماه و نیم روی تخت میخوابیدم و به پام وزنه آویزان بود.ماهواره هم نداشتیم.تی وی هم برنامه جالبی نداشت.طفلک دوستام کارشون این بود که کتابخانه ها رو گز میکردن و برام چند تا چند تا کتاب میاوردن تا بخونم.منم با سرعت زیاد میخوندم و میخوندم و میخوندم.چون یه دستم هم شکسته بود فقط کتاب...
-
ویس
دوشنبه 27 آبان 1398 16:19
شما بلد بودید با پیامک وویس بذارید؟ .من که با ر اولمه میبینم.یعنی همیشه بوده؟جل الخالق.چقدر پیشرفت کردیم البته پسر بزرگه میگه mm sهست و نمیدونه هزینه اش چه جوری حساب میشه. الان دیدم عکس هم میشه فرستاد.چه جالب.خودکفا شدیم رفت البته قیمتش نمیدونم چه جوریه. الان رفتم قیمت ها رو چک کردم.هر پیامکی که بفرستید ۹۷ ریال...
-
رزای عزیز
دوشنبه 27 آبان 1398 13:46
چتد سالی بود که برای پختن کیک ها یا غذاهای جدید از گوگل سرچ میکردم.والان دوباره به دامان مهربان رزا منتظمی کوچ کردم.یادش بخیر.یه زمانی برای ازدواج کتابش واجب بود.یعنی جزو جهیزیه ما بود.از الان به عروس های جدید هشدار میدم یه کتاب آشپزی رزا برای روز مبادا داشته باشید.
-
برزخ
دوشنبه 27 آبان 1398 05:19
همسر تمام مدت شبکه های خبر رو نگاه میکنه.منم با موبایلم میرم تو اتاقم و با اس ام اس از کسانی که بیرون خونه هستن خبر میگیرم.میدونن وقتی به مقصد رسیدن باید یه اس بدن.با توجه به سابقه افسردگی و بیماری لاکچری جدیدم سعی میکنم از استرس دور باشم.ولی مگر میشه.نمیتونم صداهای ذهنم رو خاموش کنم.تو ذهنم همش از بدنم عذرخواهی...
-
ما و حوضمون
یکشنبه 26 آبان 1398 10:02
فعلا ما موندیم و وبلاگمون.
-
سایه
دوشنبه 13 آبان 1398 11:56
یه کتاب فرانسوی خوندم در ژانر جنایی.با نام سایه.بسی لذت بردم.چقدر ادبیات جنایی پیشرفت کرده.سوئدی ها.فرانسوی ها.آفرین واقعا. اسم نویسنده کارین ژیه بل برنده جایزه فستیوال رمان پلیسی فرانسه در سال ۲۰۱۳
-
کتاب؟
یکشنبه 12 آبان 1398 09:33
دوستان اگر کسی هست که این شرایط رو داره میتونه برام یاداشت بذاره.شاید بتونم دسترسی به کتاب بهشون بدم. ۱_عاشق کتاب باشه ۲_دسترسی به غرب تهران داشته باشه.
-
ما شدن
دوشنبه 6 آبان 1398 16:59
امروز کتاب میشل شدن رو تموم کردم.ما فکر میکنیم کشورهای دیگه خیلی متفاوت هستن.اما ذات بشر همه مثل هم هستن.پدیده ای به اسم اوباما و همسرش شاید دیگه در تاریخ آمریکا تکرار نشه.با اون همه خدماتی که به مردم ضعیف آمریکا کرد.حرکت رو به جلویی که داشت.ذهن خلاق و جستجوگرش.در کنارش همسرش هم همسو با سیاست های همسرش مشغول سازماندهی...
-
اعتیاد
شنبه 4 آبان 1398 15:48
داشتم فکر میکردم.همه ما به نوعی اعتیاد داریم.به موبایل.به دنیای مجازی.بازی های کامپیوتری.حتی سریال های ماهواره ای.بعضی ها با چنان دقتی سریالها رو دنبال میکنن و حتی چند بار میبینن که حالت اعتیاد داره.! از دیروز صدای داد و فزیاد تو راهرو میاد.وقتی پرس و جو کردم فهمیدم یکی از همسایه های جدید پسرش معتاده.گاهی شب ها خونه...