یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، کانال تلگرام @starish_shop,اینستاsoheildeco

یه خورشید درخشان

مطالب اجتماعی، کانال تلگرام @starish_shop,اینستاsoheildeco

میگما

میگما،شما که مطالب وبلاگ رو میخونید،درباره من چی به ذهنتون میاد؟برام تو کامنتا بنویسید،تا بعد یه چی بگم،پشماتون بریزه.

پیشی

از بیرون اومدم،بدو بدو رفتم سراغ پیشول،باهاش احوالپرسی کردم.رو گردم به بقیه،گفتم ببخشیدا،ولی من خیلی دلم برای پیشی تنگ میشه.

همسر میگه فلان چیز رو تو گذاشتی اون جا،میگم نمیدونم،حتما من گذاشتم،فکری میکنه،میگه،نه خودم گذاشتم.خنده ام گرفت،گفتم چه زن خوبی شدم من،میگه چطور؟میگم هر کاری دوست داری بکن،بعد من گردن میگیرم.

حافظه شده حافظه ماهی گلی .

بچه

امروز اومدم برم بالای منبر،میدونم با شرایط الان،خیلی ها ترجیح میدن بچه دار نشن،حق هم دارن.فعلا اینجوری هاست،ولی عزیزان دل،ممکنه وقتی تصمیم میگیرید بچه دار بشید،امکانش نباشه ،معالجه نازایی بسیار گران و درد آور هست،از الان به فکر باشید،تخمک ها در سنین پایینتر،خیلی بهتر از سنین بالا هستن.برید ببینید کجا براتون تخمک فریز میکنن،انجام بدید.هزینه نگهداریشم نباید خیلی بالا باشه.الان فکر چاره برای فردا باشید .بوس به همه تون.

عینک!!!

اون پست عینک رو یادتونه که،حالا بیایید بقیه قصه اش رو بگم،اول بگم،من هر وقت اعصابم به هم میریزه،اول سیستم گوارش اعلام جنگ میکنه،و به هم میریزه،بعد شروع میکنم به بافتن،دیوانه وار رج روی رج میزنم،که دیوانه نشم .

چند وقت بود احساس میکردم نزدیک که هیچ،دور رو هم درست نمیبینم، مثلا پیشول از دور برام یه توده سیاه بود،حتی چشماش رو هم نمیدیدم.گاهی تو نور کم ،طفلک لگد هم شده،با تعجب نگاه میکرد،تو دلش میگفت مگه کوری،هر چند بعد از دلش در میاوردم با دادن تشویقی .عزم جزم کردم رفتم دکتر،درست قبل از کرونا و بیماری،رفته بودم، اون زمان ،،نزدیکم تغییر نکرده بود،دور گفته بود که اگر اذیت شدی یا رانندگی خواستی بکنی،بزن،نمره  اش خیلی کم هست ،اما،اینبار دیگه از این خبرا نبود،بعد از معاینه مشخص شد دور،یه درجه ضعیف شده.

من همیشه فقط نزدیک میزدم،حالا قرار بود دور هم بزنم.

رفتم عینک دو دید سفارش دادم،با شیشه حدود ۵ م در اومد،یعنی عینک زدن هم لاکچری شد.گفتم حالا تا آماده بشه،چه کنم؟اومدم خونه،اول دور رو زدم،روش نزدیک،دیدم به به،چقدر دنیا زیبا شد.ولی هر کس که اومد دید،واکنش اولیه،دهان باز و تعجب،بعدش غش غش خنده.حتی پسر خواهرم در تماس تصویری،نمیتونست نخنده،میگفت تا حالا ندیدم کسی اینجوری عینک بزنه .حالا اگر دیدید کسی دو تا عینک روی هم زده ،بدونید مجبوره، میفهمید ،مجبور .

دکتر گفت احتمالا از عوارض شیمی درمانی هست،والا نباید اینقدر شماره بالا میرفت.

پسر بزرگه اومده دیده،میگه،شدی عین عنکبوت آبی،کلی چشم داری که آدم نمیدونه به کدوم باید نگاه کنه .

اینم از قصه عینک .

خواهرزاده ۲

لازمه خبر قبلی رو اصلاح کنم،با تشکر از تبریکاتی که گفتید،خواهرم ۶۵ سالشه و امکان مجدد خاله شدن رو ندارم،ولی یکبار که خاله شدی،مثل من که ۴۵ سال قبل شدم،همیشه خاله هستی،گفتم که انگار یه بچه داری که خودت به دنیا نیاوردیش .